به نظرت زندگی یه بازیه؟ از کتاب ناطور دشت

:man:: زندگی واقعا یه جور بازیه پسرجان. زندگی یه جور بازیه که با توجه به مقررات بازیش می‌کنن!

:boy:: دُرُسّه آقا. می‌دونم که زندگی یه جور بازیه. می‌دونم.

:thinking: «چه بازی‌ای، چه کشکی، چه پشمی. بازی! اگه طرفِ کله گنده‌ها باشی قبول دارم بازیه. ولی اگه طرفِ دیگه باشی، طرفی که کله گنده‌ها نیستن، دیگه بازی چه معنی داره؟ هیچ‌چی. هیچ بازی‌ای در کار نیست

:blue_book: کتاب ناتور دشت، از نویسنده‌ی مرموز جی. دی. سلینجر

کتاب ناطور دشت

تا حالا به زندگی به شکل یه بازی نگاه کردی؟ زندگی برا تو شبیه یه بازیه یا نه خیلی جدی‌تر و بی‌رحم‌تر از بازی میزنه؟

دنباله‌ی موضوع اگر منطق بازی به جهان می‌نگریست، چه تفسیری از جهان بدست می‌آمد؟

7 پسندیده

از جنبه ای بله: بعضی وقتا برنده، بعضی وقتا بازنده، لذت می بریم از نقشا، جر می زنیم، رو بازی می کنیم و متضرر میشیم و گاهی هم ماهرانه میریم جلو. جوانمردانه و ناجوانمردانه… حرفه ای و غیر حرفه ای…

اما خودم هیچ وقت حس اینکه دارم یه بازی رو انجام میدم نداشتم که بخوام به موارد بالا فکر کنم و موارد بالا صرفا نتایج و احساساتی بوده که از روندهای منطقی و احساسی خودم کسب کردم.

خیلی عنصرهای بازی رو میشه به زندگی نسبت داد… جز اینکه زندگی جدی تر از این حرفاس. یه بار بیشتر نیست. دکمه شروع دوباره نداره و خیلی اتفاقا و آدما و حس ها تکرار پذیر نیست. پس خیلی جدی تر از بازیهههه…

گاهی هم زندگی رو باید به شکل بازی دید. یعنی:

متاسفانه گاهی بعضی مسائل و آدما رو جدی می گیرم و باعث میشه از لذت اون لحظه محروم بشم یا از نتیجه شوکه، در حالی که اینا اینقدرا تو روند کلی زندگی یه آدم نباید جدی باشه چون موجب مشغولیت ذهنی و اتلاف وقت میشه و هدف من تو زندگی خیلی مهم تر از این چاله چوله های آزار دهنده هست. به قول معروف در حال زندگی کن!!!

3 پسندیده

به نظر من نه بازیه و نه جدی
چون جدی بودن باعث میشه انعطاف ی در زندگی نباشه در صورتی که زندگی سخت نیست . و البته بازی به معنی که در روان شناسی میگن نیست ، چون در اون صورت فریبکاری و عدم صداقت پیش میاد. بازی به معنی کشف کردن وسرگرم شدن و لذت بردن هست این تعریف خوبیه ازش

3 پسندیده

گزیده ی جالبی بود، ممنون.
به نظر من اگر بشه بازی رو یه جور رقصیدن در نظر گرفت، بله میشه گفت که زندگی یه بازیه.
به نظر من، زندگی
گاهی وقتا اونقدر بی رحم میشه تا به رقصیدن وادارت کنه و گاهی هم اونقدر منعطف، که خواستار رقصیدن باهاش میشی. فکر می کنم زندگی یه جور بازیه که رقصیدن رو بهت یاد بده.

4 پسندیده

تا حالا به شکل بازی بهش نگاه نکردم و فکر میکنم سختر تر از بازی باشه.شاید بازی های فکری زیاد سختی هم وجود داشته یا داره که من خبر ندارم یا تا حالا بازی نکردم…
خیلی آدم رو بالا پایین میکنه خیلی اعصاب خوردی میاره .تحملش سخته و گاهی از کوزه در میری و نمیتونی ونمیدونی باید چیکار کنی؟وقتی ندونی چیکار کنی سخت تر از هر چیزی هستش.

2 پسندیده

کلا به نظرم میرسه تمام افرینش های انسان از روی خود زندگی بوده، مثلا مفهوم حرکت (در خودرو) یا پردازش (در کامپیوتر) رو با تقلید از خود موجودات زنده خلق کرده. مفهوم بازی هم اگه به وجود اومده، منظورم بازی های ملموسی مثل فوتبال، پوکر، … هست؛ این رو هم از جایی از حیات قرض گرفته.

و خب تنها جایی از حیات که بازی‌گون دیده میشه، خود حیاته!

با این حرف هولدن هم موافق نیستم! زندگی حتی اگه طرف کله گنده ها نباشی، مثلا حتی اگه تو تیم رئال نباشی و صرفا تو تیم پرسپولیس باشی،‌ باز هم زندگی برات یه بازیه. فرقش اینه که تو این بازی هنوز تو مراحل مقدماتی بازی هستی که درش داری بعضی تاکتیکای بقا در کنار کله گنده ها رو یاد میگیری.

4 پسندیده

می دونی بازی بودن یک مسئله رو خودمون تعیین میکنم. این ذهنیت ماست.
تیم رئال به عنوان یک کله گنده از همه جای جهان طرفدار داره و خیلی سرمایه گذاریها و شرطبندی های بزرگ روش انجام شده و هر تغییری در تیم و برد و باختش میتونه خیلی از برنامه ریزی ها رو از بین ببره ولی وقتی طرف پرسپولیس هستی داری یک بازی کوچیک و بی ارزش رو تجربه میکنی که اصلا بازی به حساب نمیاد.

2 پسندیده

یاد روزهای والیبال بازی کردنم افتادم :blush: سطح بازی و تمرینامون خوب بود. ولی خب جلو تیم های عجیبی کم میاوردیم! گاهی حوصله ت سر میرفت از سطح بازی که خودت و تیمت ارائه میدادین! یعنی اصلا شبیه بازی کردن نبود، مثال میگم شبیه این بود که داری پانتومیم بازی میکنی و وقتی طرف مقابلت متوجه نمیشه بازی چه کلمه ای رو داری ارائه میدی، دیگه وامیستی و هی با چشم و ابرو بهش میگی این نه، اون نه! انگار که دست از بازی کشیدی و داری صرفا زمان رو میگذرونی که بازی تموم شه.

با این جمله موافقم، ولی به تعبیری کمی متفاوت: بازی بزرگان، بیشتر بازی ذهنه. یعنی فرق کسی که تو رئال توپ میزنه با کسی که هنوز در حد یه تیم خونگی مونده، در ذهنیته.

اگه نتونی از پس بازی های کوچیک و بی ارزش خیلی راحت بربیای و در خلال این بازیها، هی درگیر سایر بازی‌های حاشیه‌ای شی، هیچ وقت به بازی بزرگ نمیرسی.

یعنی انتخاب خودته که تو عمرت یه بازی بزرگ رو پیش ببری، یا هزارتا بازی کوچیک.

5 پسندیده

من بازی های کوچیک رو قبول ندارم.
یا وارد بازی اصلی میشیم یا نه

تو زندگی به ما یک زمان داده شده و امکانات و توانایی ها به شکل نابرابری بین اعضای جامعه تقسیم شده
من فکر می کنم ما اومدیم که طبیعت رو توسعه بدیم(یعنی ما بخشی از طبیعت در حال تکامل هستیم) و هر کاری رو در جهت پیشرفت جهان انجام بدیم و در حقیقت تاثیری در جهان هستی بزاریم وارد بازی شدیم!

در غیر این صورت تماشاگر یا بخشی از محیط بازی هستیم

2 پسندیده

بذار بهتر توضیح بدم:
وقتی به دنیا میایم وارد یه ورزشگاه میشیم. امکانات و توانایی ها بین ما به طور ناعادلانه ای تقسیم شدن و با توجه به امکانات و توانایی هامون انتخاب میکنیم که وارد بازی بشیم یا تو جایگاه تماشاگر بشینیم.
هدف از بازی توسعه و تکامل طبیعته
البته هرکس میتونه تو نوع خودش تاثیر گذار باشه و ورزشگاه مثال مناسبی نیست
ساختار طبیعت به گونه ای هستش که هر روز خودش رو توسعه میده و ساختار های جدید و پیشرفته تری رو به وجود میاره مثل اراده که داره غریزه رو سرکوب میکنه
یه جورایی ما هممون دربازی نقش داریم اما ورود به داخل بازی انتخاب خودمونه

2 پسندیده

جمله جالبیه.
منم معتقدم زندگی یه بازیه. قواعد این بازی رو ما انتخاب میکنیم. درجه سختی این بازی هم دست خودمونه.

پس ما انسانها بدون هیچ گونه علت خاصی سخت‌ترین قواعد و طاقت‌فرساترین درجه سختی رو انتخاب کردیم. البته هرقرن ناخواسته یک شرایط تغییر پیدا میکنه ولیکن وقتی عادت کنیم دیگه تغییرش نمیدیم تا اینکه دوباره یکی ناخواسته این قواعد رو تغییر بده.

5 پسندیده

زندگی واقعا بازیه و ما باید قواعد این بازی رو یاد بگیریم در دنیای فناوری اون رو گیمیفیکیشن صدا میکنن و به نظرم کتاب آن را بخوانید تا قواعد این بازی رو فرا گیرید چه در زندگیمون چه در ارتباطاتمون و چه حتی در پیشرفت کارمان.گیمیفیکیشن معنی متفاوت از سرگرمی داره و به نظرم کلیپ کوتاهی که در مورد تفکر سیستمی[1] وجود داره حتما ببینین با گیمیفیکیشن دنیا را به جای بهتری تبدیل کنید :smiley:


  1. کلیپ balance ↩︎

3 پسندیده