به نظر شما بزرگترین پروپاگاندای این جهان چیه؟

همون طور که می دونین روی بعضی چیزها حمایت رسانه ای زیادی هست بدون اینکه بازخورد خوبی داشته باشه
به نظر شما بزرگترین پروپاگاندا یا پروپاگانداهای جهان چیا هستن ؟

7 پسندیده

به عقیده من بزرگترین پروپاگاندای جهان جمله «همینه که هست» است! یعنی ابدی و ازلی پنداشتن اصول زندگی اجتماعی. جهان آدمی همینی است که در آن زندگی میکنیم و تمامی قواعد آن ذاتی و طبیعی است. در نتیجه تغییر در هر سطحی کاری اشتباه است و ترک عادت را موجب مرض کشنده قلمداد میکنند.

آزادی ، شیوه تولید ، شیوه حکمرانی ، ارتباطات اجتماعی ، سنن و عقاید و… همگی همین تعریفی دارند که میگویند. تعریفی که از ازل بوده و تا ابد هست و غیرقابل تغییر! در نتیجه اساسا مفهوم آرمانشهر به قهقرا رفته. دوران وحشتناکی است که باید به آنچه هستیم قناعت کنیم و هرگز نمیتوانیم به آنچه که شایسته است فکر کنیم.

برخلاف انسان پویا ، متفکر و فعال قرن 17 ، 18 و 19ام که در فکر اتوپیا بوده و باعث شکل گیری یک عصر درخشان شده ؛ انسان قرن بیست‌ویکم ، پس از گذراندن فجایع قرن بیستم ، به روزمرگی افتاده و نمیتواند تفکری جدی در خصوص آرمانشهر داشته باشد. نهایتا دو مفهوم غالب میشوند. پوچ‌گرایی و عادت کردن به روزمُردگی یا ایده‌آلیسم خودآیینی ، پناه بردن به درون خود و گسستن پیوندهایی که باعث غم و رنج میشوند. (مانند عقاید رواقیون ؛ مانند عقاید کانت ، نیچه و شوپنهاور ؛ مانند عقاید مولانا ، حافظ و بزرگان اهل تصوف در تاریخ ایران. بریدن از دنیاپرستی ، پول‌پرستی ، قدرت‌طلبی ، چشم‌وهمچشمی ؛ تبدیل شدن به یک فرد خودفرمان که تحت تاثیر بیرون نیست و محرکهای اجتماعی او را تحریک به زندگی نکردن نمیکند!)

4 پسندیده

من بزرگترین پروپاگاندای دنیای خودمون رو دوقطبی سازی میدونم. به رسانه‌های هر جبهه‌ای نگاه کنین، چهره‌ای تاریک از جبهه مقابل ارائه میدن و چهره روشن مطلقی از خودشون: کاپیتالیسیم در برابر سوسیالیسم، غرب در برابر شرق، مذهب در برابر سکولاریسم، … . در حالیکه هیچکدوم برتری چندان قابل توجهی به اون یکی ندارن (وقتی به کل جامعه و کلیت زندگی نگاه میکنیم). سیاست در طول قرنها یاد گرفته، لازم نیست مثبت باشه و به بهبود فکر کنه، بلکه میتونه با منفی‌سازی جناح مقابل همچنان به حیات خودش ادامه بده.
از لحاظ علمی، بزرگترین پروپاگاندا رو «غیرقابل فهم بودن» تخصص میدونم. این پروپاگاندا هم در نتیجه ترکیبی از سیاست و علم به وجود اومده. با این روش، سیطره‌ی انسانهای سیاسی‌مسلک بر علم روز به روز گسترش پیدا کرده و پایه‌های فهم علمی پر از حرفهایی شده که مطلق انگاشته میشه. چیزی شبیه به اتفاقی که تیرداد در مورد تغییر ذهنیت از متفکرین قرن ۱۸-۲۰ به متفکرنماهای قرن ۲۱ در علم رخ داده!

3 پسندیده