من دانش اموز درسخوان به گفته ی دیگران!
با معدل20هستم که بیشتر از درس کتاب میخونم به خاطر همین معمولا توی کتابخانه ها دیده میشم ولی متاسفانه بچه های دبیرستانمون که از هر نوع قشری هستند:پولدار لوس بی ادب و… من رامسخره میکنند وبه من بچه مثبت میگن!! حتی پاستوریزه هم شناخته شدم.
-ایا حق بااوناست؟
-چرا من مورد تمسخر قرارمیگیرم؟
چرا کتاب هامو خط خطی میکنن؟
ممنون میشم اگه جواب بدید.!
من هم بچه مثبت هستم؛ درسخون بودم، و عشق ستارهها و طبیعت و کتاب و … . مسخره هم میشدم، و اهمیت نمیدادم.
پاسخ به همه سوال ها به خود شخص برمیگرده، آیا از نظر شما بچه مثبت بودن بده؟ کتاب خوندن بده؟ معدل ۲۰ بده؟ یعنی آیا ترجیح میدادی وقتت رو طور دیگه سپری کنی؟ و کسی دیگه بودی؟
پیشنهاد میکنم کتاب «سکوت، قدرت درونگراها» رو بخونی، هر چند مستقیم به موضوعی که مطرح کردی مربوط نیست، ولی درش مثال هایی پیدا میکنی راجع به افراد برونگرایی که درونگراها رو مسخره میکنن. اون چیزی که باعث میشه گاهی روحیات ناشناس رو مسخره کنیم، درک نکردن این مدل روحیات هست.
درسخون بودن با کتابخون بودن فرق داره. ادم درسخون را مسخره میکنن چون راههای ساده تری برای نمره گرفتن هست.
ادم کتابخون را مسخره میکنن چون به قول شاعر:
شما مست نگشتید از این باده نخوردید چه دانید چه دانید که ما در چه شکاریم
کسی که لذت چیزی را تجربه نکرده باشه که برای انجام دادنش صرف وقت و تمرکز و مداوت لازم هست مثل کتاب خوندن-ورزش-موسیقی یاد گرفتن و …- با مسخره کردن میخواد ارزش کار را پایین بیاره و خودش را توجیه کنه.
درسته که یکی از نیازهای روانی ما جلب نظر دیگرانه ولی هر نوع تأیید جمع نیز مطلوب نیست. و جمع باید نظر خودش رو تغییر بده. درسته بعضی ارزشها تو جمع مورد تمسخر قرار میگیره ولی اگه شخص اعتماد و آگاهی کامل به راهش داشته باشه و هنرمند و شجاع هم باشه میتونه در برابر این کژی ها اول سست نشه بعد تأثیرگذار هم باشه. مثلا یه دانش آموز با گروه همفکرش میتونه یه نمایش یه بحث آزاد کلاسی یه فیلم خوب و هرچیزی که با خلاقیت تهیه شده باشه رو تنظیم و اجرا کنه و روی مخالفینش که اغلب ناآگاهانه افکار و گفتار و رفتار نادرست دارن تأثیر بذاره
مطمئناً نباید ارزشی برای این رفتارها قائل بشی و از اون مهمتر اینه که اصلاً به خودت شک نکن. تلاش نکن خلافاش رو به اونها ثابت کنی، هر چی میگن رو گوش کن و اهمیتی نده. البته این دلیل نمیشه از بقیه فعالیتها غافل بشی، دایره دوستانات رو محدود به قشر خاص نکن. ورزش کن. تغذیه سالمی داشته باش. دنبال راه دررو نباش! دنبال ثابت کردن چیزی هم نباش، اینطور نیست که در آینده حتماً تو موفق باشی و اونها ناموفق. شرایط جامعۀ امروز همینه. همین پولدارهای لوس به اکثر چیزهایی که میخوان [هرم مزلو] میرسند.
کتاب چیز زیبا و خوبیه امّا یه دنیایی زیباتر و بهتر اون بیرونه. از چیزهایی که داری لذّت ببر. ممکنها رو به آسونی ناممکن نکن. اینجا باید روی ورزش دوباره تأکید کنم، یهورزش رو حرفهای دنبال کن. و البته با خوندن چندتا کتاب فکر نکن فرد خاصی هستی، امیدوارم سوء برداشت نکنی که البته اگر منِ همسنوسال تو بود میکرد؛ امّا میتونی اشتباهاتی که امثال ماها کردیم رو نکنی.
نظر شما از همه ی نظر هایی که دریافت کردم به سوال من نزدیک تر بود شما هم کتاب وهم کاربرد کتاب رو میدونید!به نظر من کتاب درسی وکتاب برای مطالعه ی ازاد باهم هیچ تفاوتی ندارند چرا که قصد هردواموزش چیزهای جدیده.ودرسخوان بودن وکتاب خوان بودن صرفا به معنای خواندن کتاب زیاد وپرحجم نیست بلکه به یادگیری واهمیت علم بستگی داره.ایا به نظر شما این به فرهنگ جمعی مردم ما بستگی نداره؟
کار خودت رو بکن. خیلی خوبه که بیشتر از درس کتاب میخونی.
من یه خوره کتاب دیدم که میگفت وقتی بچه بوده از بس کتاب میخونده که پدر و مادرش گیر میدادن بهش . با این که کتاب براش میخوندن. ولی اون دیگه به کل عاشق شده بود و ناچارن گاهی با چراغ قوه زیر پتو کتاب میخوند.
عاشق یه چی شو بعد خودتو واسش له کن:slight_smile:
به عنوان یه پیشکسوت در این امور ، من با تمسخر ادمهای دیگه موافق نیستم ولی با تعدیل مطالعه موافقم. به نظرم هر سنی اقتضائاتی داره که اگر در جای خودش بهش نرسی بعدا حسرت زیادی به جا میزاره. کمی از مطالعه کم کردن و رسیدن به اون مسائل، هم باعث تنوعه هم باعث میشه عطش مطالعه و یادگیری حفظ بشه.
واقعا به نکته ی ظریفی اشاره کردید!چونکه من قسمت اعظم پول توجیبی ام روخرج کتاب میکنم به خاطر همین از ناراحتی وکلافگی خانواده به جوش اومدم…
میشه لطفا بیشتردررابطه با اقتضائات سنی وباید هاونباید ها بیشتر توضیح بدید؟
سلام دوست عزیز .
خیلی خیلی بهت تبریک میگم که اینقدر خالص و صادق چیزایی که باعث نگرانیت میشن رو با بقیه شیر میکنی . ما آدما پلنگ و ببر نیستیم که تنهایی همه ی مشکلاتمون رو حل کنیم و باید بلد باشیم که کمک بخوایم . و به نظرم مهارت شما تو کمک گرفتن خیلی زیاده دوست من و شک ندارم که خیلی جاها این مهارت به دردت میخوره .
یه واقعیت وجود داره و اون اینه که همه ما آدما با ویژگی های خاصی به دنیا میایم که خودمون انتخاب نکردیم و همین ویژگی ها هستن که به شخصیت ما شکل میدن و مارو دوست داشتنی و مفید میکنند تو جامعه . منتها این خاص بودن یه تیغ 2 لبه هست . همونقدر که میتونه مارو ویژه و دوست داشتنی کنه اگه از یه حدی بیشتر بشه همون ویژگی از نظر عرف یه ناحنجاری به حساب میاد .
فرض کن یکی بیش از حد برونگرا باشه . صبح تا شب بیرون خونه باشه ، مهمونی های مختلف بره و هیچ وقتی رو تو خلوت خودش صرف رشد فردی نکنه . خیلی راحت به این آدم مارک "رفیق باز و باری به هر جهت " میزنن و صد در صد آینده خیلی خوبی نمیتونه داشته باشه . برای فردی که بیش از حد درون گرا هست هم همین قضیه صادقه ! یعنی درون گرایی بیش از حد اندازه رفیق بازی بد هست . چون به هر حال رشد فردی که ما تو خلوت خودمون داریم یه جایی باید نمود خارجی پیدا کنه و به قدری بقیه از فردیت ما بهره مند بشن که براشون دوست داشتنی باشیم .
تجربه شخصی
من خودم مثل خیلی از کسایی که جواب نوشتن بیش از اندازه درون گرا بودم و هستم . تو دوران مدرسه به قدری خجالتی بودم که اگه معلم منو صدا میزد پای تخته گاهی بلد بودم جوابو ولی از خجالت نمیرفتم . یادمه یه بار یه جلسه تو آموزش و پروش تشکیل شده بود که یه جمع دانش آموزای نخبه بودن و باید بحث علمی میکردن با هم . جالب اینه که تو اون جمع به هیچ عنوان خجالت نمیکشیدم و با اعتماد به نفس با همه ارتباط برقرار میکردم چون طبق ارزش های اون جلسه من هیچ کم و کسری نداشتم . وقتی اون جلسه تموم شد به این نتیجه رسیدم : دلیل این که من تو جمع هم سن و سالای خودم خیلی نمیتونم ارتباط بگیرم و از مهمونی و عروسی بدم میاد اینه که مهارت های لازم برای این جمع ها رو بلد نیستم ! . حداقل مهارت مورد نیاز برای یه عروسی یا مهمونی بلد بودن رقصه ! بعد از اون نتیجه گیری من با همون جدیتی که مطالعه میکردم شروع کردم به یاد گرفتن رقص و حدس بزنید چی شد . منی که از عروسی خوشم نمیومد باید به زور تو عروسی ها میشوندنم . علاوه بر اون شروع کردم راجع به مهارت های ارتباطی مطالعه کردن و تمرین کردن اونا و الان خیلی راحت میتونم تو یه حمایش حتی بدون داشتن یادداشت و تمرین به راحتی و بدون استرس برای n نفر آدم صحبت کنم .
جمع بندی : شاید افراد درون گرایی مثل ما اگر با همون تمرکز و توجهی که دارن مهارت هایی که برای اجتماعی بودن لازم هست رو قوی تر کنن خیلی راحت بتونن تو هر جمعی توجه افراد رو جلب کنن و مورد احترام قرار بگیرن .
فرض کنید با دوستاتون برین یه جشن تولد و تو جشن یه ساز بزنید و وقتی که تشویق دوستان رو گرفید تو صحبت های بعدی سطح علمی بالای شما رو ببینن . اونجاست که نه تنها شما رو مثل خودشون میبینن بلکه شما رو کامل تر از خودشون تصور میکنن و به جای این که بخاطر تفاوت ها مسخره بشید بخاطر کامل تر بودن مورد احترام قرار میگیرید .
ببخشید طولانی شد . نمیدونم چرا همه ی متنای من طولانی میشه اگه راه حلی دارید بگید
البته اینکه بگیم درس خوان ها الزاما درون گرا هستند شاید خیلی درست نباشد،من که خیلی از درس خوان ها را دیده ام که اتفاقا برون گرا تر از آنچه تصور می کنیم هستند.اینکه تیپ رایج را عینک زده و سر در کتاب و البته درون گرا و کم گو و گزیده گو !!بدانیم،به نظرم درست نیست.
به دلایلی که بالا عرض کردم،با این بیان شما مخالفم!اینکه دیگران به یک فرد چه می گویند با واقعیت های موجود و آینده ی او ارتباطی ندارد.عیار یک فرد را توانایی های او در زمینه های مختلف،معین خواهد کرد نه حرف دیگران.در ضمن تعریف شما از برون گرایی گمان نکنم با واقعیت همسان باشد.(حداقل در جامعه ی ما)
اما در خصوص پرسش اصلی:
یقینا نه!حق با اون ها نیست و اگر به خودتون هم رجوع کنید،متوجه این موضوع خواهید شد.اینکه آن ها شما رو مسخره می کنند یا حتی موقع مطالعه هواس شما رو پرت می کنند می تونه ناشی از حسادت باشه یا مثلا می خوان مانع از پیشرفت شما بشن چون خودشون یا نتونستن یا نمی خوان و می خوان جایگاه شما را تا حد خودشون پایین بیاورند!
در ضمن پیشنهاد می کنم با این افراد اگر تا این اندازه که می گویید شرور!! هستند تا«حد معمولش» فاصله تون رو حفظ کنید و در برخی از موارد هم جدی باهاشون برخورد کنید و سعی کنید گروهی از بچه ها رو که باهاشون بهتر کنار می آیید را پیدا کنید و وقت بیشتری با آنها بگذرانید.دنبال دوست بگردید نه رفیق! از افراد خیلی دوری نکنید و البته برخی مواقع ناراحتی خودتون رو نشون بدید.
تجربه شخصی
من دانش آموز یکی از مدارس خاص بودم.خوشبختانه جو مدرسه ما خیلی خوب و صمیمی بود و اصلا در چنین فضایی فرصت جولان مسخره کنندگان یا حالا هر اسمی که رویش می گذارید نبود!همه به هم کمکِ علمی می کردند قوی به ضعیف و بر عکس!ولی بعضی از دوستانم که در مدرسه ی دیگری بودند و اتفاقا آن هم خاص بود!به شدت دو دسته شده بودند.دوقطبی کامل!!والبته فکر می کنم مسالمت آمیز ترین راه برای وضع آن ها همین بود!!یک گروه درس خوان مطلق! گروه دیگر درس خوانی که فقط پاس کنند!!اوایل خیلی همدیگر را دست می انداختند!اما بعدا با دو گروه شدنشون دیگه نه کسی به اون وری ها کار داشت نه از اونا به اینوری ها! خلاصه عملا این دو راه پیش روی یک جمع علمی در شرایط موجود است:
1-همه با هم خوب یا بد،درس خوان یا درس نخوان،در کنار هم باشند و “دوست باشند”.
2-تبدیل به دو گروهِ ضد هم شوند و هیچکس به گروه دیگر کاری نداشته باشد.
من با این بیان شما تا حدودی مخالفم!کتاب داریم تا کتاب!شاید برداشت من غلط بوده اما گمان می کنم این جمله به این معنی ست که:«کتاب خوب است» اما به نظر من « کتابِ خوب، خوب است.»
به نظرم کتاب حتی اگه بد هم باشه باز هم باعث افزایش سرانه ی کتاب خوانی میشه وشاید کتاب های بد هم حرفی برای گفتن داشته باشند مثل انسان ها.
هدف از کتاب خواندن،بالا بردن سرانه ی کتاب خوانی نیست بلکه هدف از بالا بردن سرانه،افزایش کتاب خوانی است!کتاب غذای روحه همانطور که هر کسی تلاش می کند غذای خوبی بخورد،کتاب هم باید کتابِ خوبی باشد!این جمله شاید کلیشه باشه اما هدف اصلی کتاب خوانی پرورش فکر برای داشتن آینده ای بهتره و در این راه فرصتی برای عقب گرد نیست!البته یک کتاب خوب می تواند نوشته ی یک آدم به ظاهر بد باشد! مثل: نبرد منِ هیتلر.
فکر میکنم در برخی از جهات حق با شما بوده باشه ولی به نظر من همانطور که گفتم قصد کتاب درسی اموزش چیز های جدیده که متاسفانه گرفتن نمره به جای یادگیری طرفداران بیشتری داره.کتاب های درسی مثل مطالعه ی ازاد مفیده هم برای یادگیری وهم برای سرانه ی مطالعات وطبق گفته ی شما تفکر:no_mouth:ولی در رابطه با کتاب های بد باید بگم که کتاب هر چه قدر بد هم که باشه باز هم به خواننده ی ان کتاب برمیگرده که ایا از تجربیات اون کتاب درس بگیره یا اینکه بخواد مثل بیشتر افراد اون رو نقد کنه.
اصل نگرش ما نسبت به محتویات کتابه نه نوع کتاب.
دقیقا.من هم موافقم.در واقع به نظر من،کتاب درسی می تواند در رده ی کتاب خوب قرار بگیرد،به شرطی که به ما بیاموزند یا خودمان تلاش کنیم تا آن را “خوب” بخوانیم و از آن “بیاموزیم” و در واقع از نمره باید به عنوان راهی برای “سنجشِ خودمان” و “فراگیری بهتر مطالب” استفاده کنیم نه اینکه نمره،هدف از کتابِ درسی خواندن باشد.
تجربه شخصی
من در دوران دبستان و راهنمایی نمره های خیلی خوبی داشتم و اغلب شاگرد اول بودم.اما اصلا از درس خواندن لذت نمی بردم و درس را فقط برای نمره یا امتحانات دیگر می خواندم و در واقع “هدفم” نمره بود و همین باعث می شد تا حد زیادی “شب امتحانی” باشم.اما این روند از سال دوم راهنمایی کم کم شروع به تغییر کرد و روز به روز به علاقه ی من برای درس خواندن و لذت از حل مسئله ها،اضافه می شد گرچه هنوز هم تا حدود زیادی نمره برایم در اولویت بود.بعدا در دوران دبیرستان این روند شدت بیشتری گرفت مخصوصا سال سوم و چهارم که واقعا نمره برایم آن چنان مهم نبود و فقط به لذت از مطالعه فکر می کردم،جالب اینکه نمرات خیلی خوبی هم داشتم و در امتحان نهایی سال سوم تجربی با وجود دشواری زیاد سوالات فقط در یک مورد نمره ی زیر 20 گرفتم.همان سال دوستانی داشتم و دارم!که معدلشان به کلی 20 شد ولی جالب این بود که دیگر آن حس حسادتی که قبلا(در دوره ی دبستان و راهنمایی)نسبت به رقبایم داشتم از میان رفته بود!و در عوض سعی کردم خودم را اصلاح کنم.هنوز هم نمی دانم دقیقا چه شد که از آن به این تبدیل شدم!اما گمان می کنم بودن من در یک محیط آموزشی صمیمی با دبیرانی مطرح و البته واقع بین که افراد را به تلاششان می شناسند و برایشان ارزش قائل اند(نه پول جیب باباهایشان!!!) به اضافه ی دوستانی که با من رقابتی سالم داشتند،نقش مهمی در تشویق من و دوستانم در درک واقعی مدرسه داشتند.
البته فکر کنم “نقد واقعی” یک کتاب هم اون چنان بد نباشه چون نشانه ی تسلط فرد بر مطلب گفته شده می تونه باشه.
منظور من هم از کتاب خوب همینه.
برای یادگیری درس همون خوندنش جوابه دیگه! نکنه جمعیت تمسخرگر با تله پاتی میخوان درس رو یاد بگیرن؟
تقلب یا التماس به استاد و… رو راهکار «درس خوندن» نمیشه نامید بلکه راهکاری برای گرفتن یک نمره میشه نام گذاری کرد.
اگر
میتواند از این تمسخرها بگذرد.
یا این که در درس خواندن و مطالعه در انظار عمومی نباشد و اگر بود تعادل را رعایت کند👇