من بچه شری نبودم ولی تقریبا بیشتر خلاف ها و جنایت ها رو تو زندگیم تجربه کردم .
تو سن بچگی دعوا میکردم و شیشه میشکستم یا وسایل خونه رو خراب میکردم .
تو نوجوونی از بس سی دی فیلم و بازی میبردم مدرسه بهم میگفتن غلام تکثیر . حساب تعداد دفعاتی هم به بهونه جلسه انجمن اسلامی مدرسه رو پیچوندم رفتم گیم نت از دستم در رفته !
الانم که جوونم تقریبا بیشتر شیطنت هایی که هم سن و سال هام میکنن رو تجربه کردم …
با این حال چون زمان مدرسه شاگرد اول بودم و الانم بیشتر اوقات مشغول کارم و نمیدونم یه معصومیت از دست رفته ای تو چهره من هست همه به نظرشون من خیلی بچه مثبتم و این برام یه پوشش خوب بوده همیشه و با این که بهم بگن بچه مثبت هیچ وقت مشکلی نداشتم .
با این حال برام واقعا سواله آیا بچه مثبت هایی که واقعا بچه مثبت هستن این صفت براشون صفت خوبی هست و داشتن این صفت آینده روشنی رو براشون رقم میزنه ؟
حافظم در مجلسی دردی کشم در محفلی بنگر این شوخی که چون با خلق صنعت میکنم
شاید چهره تأثیر داشته باشه، ولی به نظرم باید وضعیت بیشتر موشکافی بشه که ببینیم شما چه توانایی یا مهارتهای دیگهای دارید که میتونید برخلاف شر بودنتون، همچنان مثبت به نظر بیاید.
مثلاً تو کلاسم این جوریه که بعضی بچهها لجوجانه از موضع شون کنار نمیان و منفی جلوه میکنن و بعضیا که ظاهراً یا واقعاً کوتاه میان مثبت.
از این صحبت شما اینجوری برداشتم کردم که معیارتون برای مثبت یا منفی بودن یه شاگرد لجاجت کردن یا نکردنش با شما در کلاس هست در صورتی که حس میکنم معیارتون یه جورایی حس خوب یا بدی که از فرد مقابل میگیرید هم هست . درست میگم ؟
تو محافل علمی همیشه میگن که ضعیف ترین ابزار برای اندازه گیری یه چیز حواس 5 ما انسان ها هست آیا ممکنه ما آدم ها تو قضاوت راجع به مثبت یا منفی بودن یه نفر دچار اشتباه بشیم یا حس ما تو این موارد همیشه راست میگه ؟
این معیار اصلی یا واقعی من نیست ولی بر اساس عادت و شرایط به این قضاوت دچار شدم. بالاخره باید اموراتم به عنوان معلم بگذره، یعنی بتونم به کار روزانم برسم، پس مقاومتها یا تنشها و شخصیت فرد ایجاد کنندش در اولین نگاه منفی تلقی میشه، حالا چقدر تجربه و زمان لازمه تا این تلقی اصلاح بشه، بستگی به خواست و باز شرایط داره. ممکنه بعضیا هم مثبت به نظر بیان و به مرور زمان متوجه بشیم که اون جوریا هم نبودن.
پس قضاوتهای سطحی بسیار اتفاق میوفته و تشخیص و برچسب زدن رو دچار خطا میکنه. الان برای خودم میتونم بگم عامل قضاوت از روی چهره تقریباً کنار رفته، ولی هنوز با مشاهده گفتار و رفتار مؤدبانه و حتی محبتآمیز تا حدی دچار خطا میشم، عامل تعریف یا بدگویی دیگران از یک فرد هم هنوز روی من بی اثر نیست. اما به تجربه دریافتم که همه اینا خطا و محدویت داره و منشأ شناخت واقعی نیست، و البته به نظرم در روابط انسانی تا ضروری نباشه، یا دورادور برداشت و برچسب مثبت یا لااقل بیتفاوتی بهتر از منفیه.
واسم فرقی نمی کنه ولی نمی دونم چرا کلا توی نگاه اول همه فکر می کنن من آدم منفی و خلافکاری هستم.
یه دوستی داشتم که این حرف من رو باور داشت از ته دل.
چون یه بار رفته بودم محلشون توی گلستان اون شب توی پارکشون همه خلاف کاری هایی که عرق می فروشن و مواد و چیز های بد بد اومدن پیشنهادات بیشرمانه دادند.
توی مدرسه هم همیشه به صورت پیش فرض هر اتفاقی میوفتاد دعوت بودم جلوی دفتر تا خلافش رو ثابت نمی کردم ولم نمی کردن
بچه های مثبت بعدا بچه های شری می شند و بچه های شر بعدا بچه های مثبتی. بخاطر اینکه این تعادل باید حفظ بشه.
به نظرم بچه های مثبت تا دیر نشده به خودشون بیان و کمی از مثبت بودنشون کم کنند که بعدا نرن تو جاده خاکی
خب بستگی داره منفی بودن رو چی تعریف کنیم و مثبت بودن رو چی چون آدم از کار خوب خسته نمیشه مگر اینکه تو تعریف کار خوب به نوعی دچار اشتباه شده باشه یا اون رو نوعی خمودی و کسالت بدونه
فرقی نداره. مثلا شخص برونگرا یک وقت هایی درون گرا میشه و یا بلعکس. یا مثلا کودک بزرگسال میشه و دوباره تو پیری کودک میشه.
درون یک شخص 20 ساله هم بچه 8 ساله هست هم 9 ساله هم 18 ساله همه با هم هستند