بیگانه البر کامو

بیگانه شاهکاری از کامو که بیانگر فلسفه عمیق و روش فکری متفاوتی در نیهیلیسم است. کامو تقریبا همزمان با این کتاب، مقاله فلسفی افسانه سیزیف را منتشر کرد که دیدگاه فلسفی موجود در بیگانه را به طور دقیق تشریح می‌کرد.

حمله به روکشهای اخلاقی، گزینه چندان جدیدی در دیدگاه ادیبان غرب نیست. شاید نمونه بارزی که کامو از آن الهام گرفته، شاهکار ادبی داستایوفسکی، اَبله، است که به شکلی کاملا شفاف به اخلاق می‌تازد. در بیگانه، سادگی شخصیت ابله، با تفاوتی مهم ظاهر می‌شود، تفاوتی که بیگانه را نه یک موجود قابل‌ترحم بلکه شحصیتی با دیدگاهی متمایز نشان می‎‌دهد. بیگانه به زندگی عشق می‌ورزد، هم‌مانند سیزیف، ولی نه با رویای هدفی بزرگ، یا پشتوانه ایده‌آل دست نیافتنی. سادگی شگفت‌آور لذت از زندگی، در جمله‌ا‌‌ی ساده برای کمینه لازم برای زیستن، تبلور می‌یابد،

«هر چه بیشتر می اندیشیدم چیزهای مجهول و فراموش شده ی بیشتری را از تاریکی ذهنم بیرون می آوردم. آن وقت فهمیدم مردی که فقط یک روز زندگی کرده باشد می تواند بی هیچ رنجی ، صد سال در زندانی بماند. چون آن قدر خاطره خواهد داشت که کسل نشود.»

بیگانه کامو، تکرار را می‌بیند، درک می‌کند و راهی برای لذت بردن از آن یا در کنار آن، می‌یابد. تفاوت عمیق دیدگاه کامو با سارتر در همین یافتن لذت زندگی در خود زندگی‌ست، تکرار تهوع‌آور نیست، چرا که فرصتی برای زیستن به دست می‌دهد. مسئله‌ای که به روشنی در دیدگاه کامو به افسانه سیزیف نمود پیدا می‌کند، تکرارِ رنج بالا بردن سنگ، به بهای لذت زیستن. تفاوت سیزیف و بیگانه با تکرار عامیانه در آگاهی‌ست، آگاهانه مسیری تکراری برای لذت بردن از جنبه‌های زندگی در پیش می‌گیرد،
«هنگامی که سنگ سقوط می‌کند و سیزیف لحظه‌ای درنگ می‌کند و بر می‌گردد، این لحظه‌است که مرا به سیزیف علاقه‌مند می‌کند زیرا وی به شکنجه خویش و پوچ بودن کارش آگاه است.»

هدف و ایده‌آل در دیدگاه کامو جائی ندارد، نه به این معنی که انکار شود یا برای یافتن آن تلاشی صورت گیرد، بلکه به این معنی که واقعیت هر آن چیزی‌ست که پیش می‌آید نه آنچه که در ذهن می‌پروریم،

«همیشه خوشحال است. هر چه پیش آید خوش آید، شعار اوست»

«هیچ وقت کسی بدبخت تمام عیار نیست»

«آدم همیشه کمی خطا کار است»

10 پسندیده
یه جا گفتین که:

«بیگانه به زندگی عشق می‌ورزد، هم‌مانند سیزیف، ولی نه با رویای هدفی بزرگ، یا پشتوانه ایده‌آل دست نیافتنی.»

هیچوقت این عشق ورزیدن به زندگی، نه در بیگانه و نه در افسانه سیزیف، به چشمم نیومده بود، میشه یه کم بیشتر در موردش صحبت کنین، یا جاهایی از داستان رو بگین که نشون بده مرسو یا سیزیف به زندگی عشق میورزن.

5 پسندیده

خوب تفسیر عشق، به معنی عطش برای چیزی و تحمل رنجهای جانبی به خاطر این عطش، در هر دو تا مورد کاملا برقرار هست. تفسیر کامو از رنج سیزیف برای غلبه بر مرگ به شکل کاملا مشهودی این مفهوم را نشون میده. شاید به معنی کلاسیک، این حس سیزیف یا بیگانه، فاقد شور و شوق معمول هست، چیزی که کامو در بیگانه به عنوان بخشی از روکش عامیانه در زندگی به چالش میکشه.

3 پسندیده

من کتاب بیگانه رو با چند ترجمه خوندم و نتیجه گیریم اینه که ترجمه لیلی گلستان بهترین بوده. ترجمه قبل از انقلاب شکیباپور رو هم خوندم و اطمینان میدم که در نسخه قبل انقلاب هم هیچ مطلبی برای سانسور وجود نداشت. از لحاظ محتوا به نظرم بهترین کتاب کامو هست و به معنای واقعی کلمه دوران اگزیستانسیال بودن کامو رو میشه دید در این کتاب. فضای ناامیدانه کتاب که با جمله امروز مادرم مرد، نمیدونم شایدم دیروز مرد…فوق العادس

4 پسندیده

کامو فوق العاده خوبه و میتونه درس زندگی باشه.من کتاب بیگانه رو با ترجمه جلال آل احمد وعلی اصغر خبر زاده خوندم.که فکر میکنم خوب بود.قبلا از لیلی گلستان یه کتاب دیگه خونده بودم ترجمه ش رو دوستنداشتم و اصلا مناسب نبودن جملات ودید بدی نسبت به گلستان دارم برا همین هر کتابی ببینم با ترجمه گلستان نمیخونم :smile:

2 پسندیده

این کتاب رو با ترجمه جلال آل احمد خوندم و ترجمه خوبی هم بود.

نهایت نگاه کامو اینکه «همینی که هست». حیات ما یک اتفاق بود رخدادی غیرمنتظره که شاید مطلوب هم نباشد در نتیجه همینی که هست! یک حیات کوتاه ، پوچ ، پر از رنج ، مسخره و مضحک. در کتاب (نمایشنامه) گالیکولا به زیبایی این باور خودش رو نشون میده و یا به لذت زیستن در عالم پوچی در کتاب سیزیف حمله میکنه.

فرق اساسی آثار کامو و سارتر هم همین جاست که انتهای اثر کامو می‌بینیم همه چیز پوچ و مسخره است (زندگی) و پوچی غیرقابل حل. اما سارتر براساس باور اگزیستانسیالیست خودش با بیان پوچ بودن زندگی ، حق انتخاب و هدفمندی رو عاملی رهایی از پوچی و دور باطل میدونه که میتواند کمک کنه تا زندگی آنچنان بی خاصیت هم نباشد.

همین باور کامو باعث میشه که آثارش منفی و ناامیدانه باشه ولیکن حق مطلب رو در خصوص بن بست زندگی به زیبایی ادا میکنه :grin:

4 پسندیده

البته همونطور که میدونید جلال اصلا فرانسه بلد نبوده حتی انگلیسی رو هم دست و پا شکسته میدونسته. کتاب رو خبره زاده ترجمه کرده ولی چون باهم دوست بودن و جلال بعضا در جمله بندی فارسی کمک میکرده اسم اونم آورده.

3 پسندیده

نوشته ی دکتر قائدی برام جالب بود، از کانالشون کپی کردم؛
#کتاب_نوشت ۲۴
بیگانه
نوشته البر کامو
یحیی قائدی۲۴مهر۹۸
من تا حالا تنها در باره کتابهایی می نوشتم که می خواندمشان و از روی راستی، به هیچ رو با کتاب از راه گوش دادن ارتباط بر قرار نمی کردم.
اما امرها همواره چنان که تو می خواهی به پیش نمی روند. ساعت ها در ترافیک ماندن یا ۲۰ ساعت راندن ماشین برای اینکه از بالای نقشه ایران به پایین آن بروی،و خواست روز افزون برای خواندن رمان ،مرا به این سو کشاند که تعدادی رمان و داستان کوتاه را گوش دهم.
از چندتایی که پیش تر گوش داده ام که بگذرم،به تازگی بیگانه را به پایان رسانده ام و اکنون در کار گوش دادن پسران سانچز هستم.
و سرانجام بر آن شدم که کتابهای گوش داده شده را را هم فهرست کتاب نوشته هایم اضافه کنم.
نام بیگانه آلبر کامو را بیش از سی چهل سال است که شنیده ام .شگفت آور که همین نام مرا به خواندنش فرا نمی خواند.شاید هم از مترجمش خوشم نمی آمد.با این حال همواره به واژه بیگانه و بیگانگی فکر می کردم و بدم نمی آمد که بدانم مراد کامو از بیگانه چه بوده است.
گاهی که در شهری یا کشوری دور از محل زادنم تنهایی مرا در می ربود،دو باره به بیگانگی می اندیشیدم ،از این رو می پنداستم بیگانگی باید زمینه ای اجتماعی داشته باشد.
داستان در باری باره مردی است به نام مرسو گه سخت در گیر روزانه گی ها هاست و هیچ چیز او را به هیجان نمی آورد.حتا وقتی مادرش می میرد هم حسی در او بر انگیخته نمی شود و سپس درگیر یک قتل می شود و محاکمه می شود .مهمترین دلیل محکومیتش این بود که در مرگ مادرش گریه نکرده و اگر کسی چنین باشد می توانسته قاتل هم باشد.
کامو خودش می گوید در جامعه ما هر کس که در تدفین مادرش نگرید ، خطر اعدام تهدیش می کند.
از این رو می توان گفت که بیگانه کسی است که در بازی های اجتماعی شرکت نمی کند.اگر کسی به تکرار های پوچ و بی معنی و خسته کننده جامعه تن در دهد جامعه از او چون عضوی همدل و همراه استقبال می کند و گرنه او بیگانه ای بیش نیست.
اگر کسی بخواهد از این جهان پر از مناسک تکرای خسته کننده که هیچ روزنی برای خیال پردازی برای تو باقی نمی گذارد، در گذرد مورد و طرد و طعن و لعن قرار می گیرد.
اگر هم با جامعه همراه شدی، به گونه ای دیگر از خود بیگانه می شوی. بویژه هنگامی که پر از پرسش باشی و پوچی برخی از امور تکرار شونده را دریابی.
@yahyaghaedi
@yahyaghaedy
#یحیی_قائدی
#آلبر_کامو

3 پسندیده