تا به حال عقایدتون را به چالش کشیدین؟

تا به حال چند بار عقیده‌هاتون رو به چالش کشیدین؟ از تجربه‌تون بگین؟ نتیجه‌ی این به چالش کشیدن چی بوده؟

دنباله‌ی موضوع چطور عقایدمان شکل می‌گیرد؟

4 پسندیده

من حدود 6 سال پیش کل عقایدم و پاک کردم و شروع کردم به یاد گرفتن. یعنی تا میشه سعی می کنم بدونم تا اینکه چشم بسته چیزی و قبول کنم.

2 پسندیده

به چالش کشیدن عقاید هم می‌تونه نتیجه ی صعود در پی داشته باشه هم سقوط.بعضا آگاهانه و بعضاً ناگهانی.بهرحال عقاید بنیادی ترین اصول و آموزه های پذیرفته شده یک انسان رو شامل میشه.از اونجا که بنیادی هستن کمتر در معرض تغییر و تحولند اما رکود و ایستاییشون ممکنه به باتلاقی تبدیل بشه که فرد رو ببلعه و نابود کنه.
در ارتباط با عقاید،عنصر زمان از جایگاه بااهمیتی برخورداره.یک،تناسب و تطبیق عقاید با اقتضائات زمانی و دو،بازه ی زمانی گذار از یه عقیده به عقیده دیگه که متعاقب پیروی از مورد اول ایجاد میشه.تو این فاصله،هرچند کوتاه،اتفاقات خیلی زیادی ممکنه بیفته.حتی ممکنه از مسیر اصلی و نیل به هدف اصلی منحرف شد.شخصا تجربه ی این وضیعیتو دارم.مثل دو لبه ی یه تیغه،بعضا آدم پشیمون میشه که اصلا چرا وارد این کوره راه شده ولی نمیشه به عقب برگشت و باید پذیرفت که اون ارامش محکوم طوفان شده.

1 پسندیده

از نظر من مسیر زندگی سر راهش همواره چالش هایی هست که ما رو محک میزنه حالا این چالش ها بزرگ و کوچک هستن شاید شما این عقیده رو توی کودکی داشته باشین که نمیتونین دوچرخه یا موتور سورای کنین و وقتی اینو انجام میدی ذهن ارام میشه و این عقیده پاک میشه و دوباره یه عقیده دیگه .سربازی یه چالشه برای پسرها مثلا قبل از اموزشی شما این عقیده رو دارین که وای اگه بیفتین مثلا سیستان یا اهواز و خودتونم مال نیمه بالای ایران باشین یه مدت این عقیده کل موجودیت شما رو زیرسوال میبره اذیتت میکنه ولی وقتی میری توی دل ماجرا خودتم باور نداری که این توانایی رو داشتی مصداق این جمله که شما نمیدونی چقدر قوی هستی وقتی غیر از قوی بودن انتخابی نداری وقتی غیر از رفتن وتکیه به خودت چیزی نداری این نقطه شروع خودشناسی میتونه باشه رسیدن به خودواقعی خود و پیمودن مسیر تکامل شخصیت خودت ، اینم بگم ذهن انسان تمایل داره چیزای بد شناخته شده رو به چیزای احتمالی خوب ناشناخته شده ترجیح بده همیشه افکارم رو از چندین فیلتر رد میدم فیلتر هایی که از روانشناسی یاد گرفتم

2 پسندیده

به نظرم سوال خوبی میشه اگر بپرسیم عقیده هامون از چه سن و سالی شکل گرفتن! از کجا شکل گرفتن! خانواده؟! دوستان؟! بیشتر کسانی که میشناسم که کلا بی خیال هر چی عقیده شدن اتفاقا خانواده مذهبی داشتن و این یعنی بیشتر خانواده ها در انتقال مفاهیم اعتقادی زیاد موفق نبودن!

من فکر می‌کنم هر اتفاقی که در هر لحظه در زندگی‌ انسان می‌افتد به‌نحوی اعتقادات آدم رو به چالش می‌کشد؛ از اتفاقات به ظاهر ساده مثل زمین خوردن تصادفی کودکان تا اتفاقات بزرگ مثل کرونا؛ گاهی مطالعه کتاب‌ها و حتی همین گفتگو‌های پادپرسی چالشی برای اعتقادات است.
به چالش کشیده شدن اعتقادات خیلی خوب است چون باعث مستحکم‌تر شدن باورهای درست می‌شوند.
اعتقادات من تا حدود ۱۵ سالگی شکل گرفت و خانواده، مدرسه ، دوستان و حتی رسانه(که آن زمان صدا و سیما بود) در شکل‌گیری شاکله اصلی اعتقاداتم موثر بوده‌اند ولی عمده تاثیر مربوط به دوستانم بوده و فکر می‌کنم منش و مهربانی‌ آنها من رو جذب کرده بود.

1 پسندیده