در مطالعات مختلفی که در زندگی داریم، نه فقط با تجربیات، خاطرات و داستانهای تخیلی، بلکه با زاویههای دیدگاهی مختلف به زندگی، هستی و … آشنا میشیم. شاید مهمترین این زاویههای دید، دیدگاه دانشمندها براساس نظریات علمی و دیدگاه فیلسوفها براساس فهم عمیقتر و منطقی باشه. چه زاویه جدیدی میشه به این نگاههای متداول اضافه کرد؟
شاید بشه این سئوال رو هم اضافه کرد که ارزش این نگاهها و زاویههای دید به دنیا در چیه و چطر بفهمیم کدومیک ارزشمندتره؟
باید زاویه دید هنرمندا کاملا متفاوت باشه که توی سبک زندگیشون هم مشخصه. فیلم نیمه شب در پاریس رو دیدید؟ اون برای من تا حدی سبک زندگی و دیدگاه های جذاب و تخیل گونه هنرمندان رو به تصویر کشید.
سیاست مدارا هم از زاویه قدرت و چانه زنی دنیا رو نگاه میکنند و زاویه دید بسیار متفاوتی دارند. البته دنیا رو دارند سیاستمدارا میگردونن به همین خاطر درک دیدشون مهمه.
وقتی داریم میگیم که زاویه دید یعنی سوژه ای که دیده میشه یک چیز ثابته و هرکسی یک بخشی از این سوژه رو بر اساس زاویه ای که داره میبینه. پس جایگاه هرکس در زاویه دیدش قطعا تاثیرگذار خواهد بود.
از طرفی من شخصا باور ندارم که سوژه ای که درموردش صحبت میکنیم یک چیز ثابته. نمیتونه باشه چون متغیری به اسم زمان همواره در حال تغییره و همه چیز بر اساس تغییر زمان تغییر میکنه.
پس علاوه بر زاویه دید، زمانی که سوژه مورد بررسی هست هم مهم و تاثیرگذاره. شاید اگر داوینچی قرن ۲۱ به دنیا میومد الان داشت clash بازی میکرد
تنها چیزی که من از زاویه دید خودم نسبت به سوژه درک میکنم نظم در عین بی نظمی و بی نظمی در عین نظمه.
بر خلاف نظر @Pourya_Darnihamedani من فکر میکنم دنیا رو اقتصاد دان ها میچرخونن مترسک هاشون سیاست مدارها هستند.
در مجموع بیشترین تلاش برای شفاف سازی این سوژه رو هنرمندها انجام میدن و با خلق آثار هنری زاویه دید خودشون رو در اختیار بقیه قرار میدن تا کلیت هویت سوژه قابل درک تر باشه. برعکس سیاست مدارها!
کاملا مشخصه که چه کسی دوست مردمه و چه کسی دشمن