این کار چه مزایا و معایبی براتون داشته؟
مثال: دانش آموزی رو فرض کنید که با وجود درس خون بودن و باهوش بودن خودش رو به ندونستن میزنه در اینجا امکانش هست معلمی که زیاد آگاه نیست بهش ارفاق کنه و این دانش آموز با این بازی به خواسته اش برسه .
مطمئنا بعضی جاها جواب میده و خوبه و انتظارات بقیه و تنش ها و دشمنی ها نسبت بهش پایین میاد
تجربه شما در این مورد چیه .
بعضیها معتقدند که باید همیشه بد گفت
باید نالید
حتی معتقدند که باید ماشین و وسایلشان را کثیف نگهدارند تا چشم نخورند
بله پیش اومده! این کار، یکی از مکانیزمهای دفاعیم هست در مواجهه با افرادی هست که اکثرا «توانستن» یا «دانستن» رو نمیخوان. خیلی از موفقیتها و پیروزیها (دانستنها و توانستنها) رو خوداگاه یا ناخوداگاه به تعویق انداختم، صرفا به این دلیل که از حسادت دیگران و طرد شدن از جمعِ افرادی که اکثرا نمیتونن سریع به جاهایی که میخوان برسن، دوری کنم.
در همین راستا، خیلی اخیرا متوجه شدم که استرس پیروزی دارم! چیزی در مقابل استرس شکست، که یعنی از موفقیت و پیروز شدن میترسم. و در ضمن متوجه شدم به دلیل همین استرس، وقتی تو موقعیتی هستم که زمان محدودی برای ارتباط با افراد جمع در دسترس دارم، راحتتر روی موفقیت تمرکز میکنم. مثلا یه ماه دیگه میخوام از این جمع خارج شم، دیگه نگران خیلی بازخوردهایی که ممکنه از جمع بگیرم نیستم و روی کارم تمرکز میکنم و سریع دستاوردها رو میرسونم.
من یادم نمیاد این کار رو انجام داده باشم ولی در جاهای زیادی هم خودم حس کردم و هم بهم توصیه شده که اینکار رو انجام بدم. انگار نشان دادن ضعف به ویژه در برابر کسانی که احساس بزرگی میکنن، یه پوئن مثبت هست و باعث میشه که راحتتر آدم رو بپذیرن.
ظاهرا برای نسل جدید، این مسئله مختص به ایران نیست. یه مستند میدیدم که دقیقا در مورد همین مسئله ضعف عمدی در بین نوجوانان در انگلیس بود. دلیل رو نفهمیدم ولی به نظر میومد پدیده جدید و رایجیه!
به ندونستن اره و لی نتونستن نه
با شرایط های متفاوت البته
مثلا خودمو به ندونستن میزنم که تا آخر قضیه و ماجرا رو برای هر چیزی بفهمم و تا ته تهشو بدونم فضولم دیگه
من خیلی زیاد.
یه مدت بی تجربه بودم تو دوتا شرکت هر کاری می گفتند بلدی ؟ میگفتم بله ه ه بعد کلی بدبختی می ریخت سرم بدون هیچ نکته مثبتی ، یعنی کار اضافه و انجام میدی.
حالا دیگه خودم و میزنم به گنگ و گیجی مثلا میگن ناصر بلدی این و درست کنی ؟ میگم : مننننننننننن؟ من فقط سواد خوندن و نوشتن بلدم اونم بعضی وقتا یادم میره ، اصلا رو من حساب نکن بعدش دیگه طرف می فهمه جریان چیه
اکثریت مواقع خودم رو میزنم به ندونستن. به خاطر اینکه اکثریت مواقع حس میکنه طرف میخواد برتر بودن «دانش» خودش رو ثابت کنه در نتیجه من بگه آقا اشتباه میکنی طرف حاضره هزارتا دلیل راست و دروغ بیاره که حرفش رو ثابت کنه! اما اگه یه بحث خوب و دوستانهای باشه و طرف هم مشکل نداشته باشه ، در حد دانش نازل خودم حرف میزنم.
به قول شوپنهاور با مردم اصلا بحث نکن. مگر جایی که بحث واقعا علمی و جدی است. بقیه موارد صرفا اعصاب خرد کردن و درگیر شدن در یک بازی «کی از همه بلدتره ؟!!» است.
دقیقا امروز داشتم بهش فکر میکردم:slight_smile:
زیاد پیش اومده
یه جورایی همرنگ جماعت شدنه
کم گفتم فک کنم
قبل از اینکه برم فرزانگان تو مدرسه زیاد پیش میومد
الانم درباره حافظه م زیاد این کارو میکنم
مثلا چیزیو دقیقا یادمه ولی میگم نمیدونم یا فک کنم این بود
بیشتر به خاطر اینکه ناخودآگاه بعضی چیزا تو ذهنم میمونه و نمیخوام بقیه آدما انتظار داشته باشن درباره همه چی حافظه م خوب باشه
اره اینم روش خوبیه برای جواب ندادن
اظهار به نتونستن نه ولی اظهار به ندونستن اره
من ادمیم که اگه قرار باشه حرفی رو به کسی نگم هیچ جوره اون حرفو نمی زنم و برای این که به قول معروف نرن رو مخم و من مجبور بشم یا دروغ بگم و یا باهاشون دعوا کنم می گم کلا نمی دونم و خبر ندارم!!