لطفا از تجربههاتون بگین، برین تو عمق ماجرا، چه موقع بوده که به یه هشدار یا پیامی از ستاد بحران گوش کردین؟ چی شد که گوش کردین؟ تو موقعیت چه چیزهایی وجود داشت؟
تجربهی شخصی از موقعیتی که مجبور شدم به هشدار گوش بدم!
یه تجربهی کوچیک خودم تو سنگاپور داشتم که ممکنه به درکِ من، به عنوان یه انسان، و جدا کردنِ منِ انسان از سیستم، و همین طور اهمیت آموزش کمک کنه:
تو دانشگاه یه زمین بازی داشتیم که میرفتیم توش والیبال بازی میکردیم. جمعمون چند فرهنگی بود: آلمانی، هندی، فرانسوی، چینی، ایرانی، آمریکایی، … . یه روز وسط بازی، یه آژیر بلند و زشت تو فضا شنیده شد! ما تو فضای باز بودیم، و صدای آژیر از دور، ساختمونهای اداری دانشگاه میومد. بازی رو نگه داشتیم، و به پیامی که بعد از آژیر شنیده شد گوش دادیم:
با توجه به وضعیت هوا، احتمال رعد و برق و برخورد صاعقه وجود داره، لطفا فضای باز رو تخلیه کنین و به داخل ساختمونها برگردین.
بعد از آژیر همه تو زمین ساکت واستادیم. دوست چینی بدون فکر زیاد گفت «چه حیف! خب بچه ها خدافظ». دوست هندی و من مایل نبودیم زمین رو ترک کنیم! میگفتیم «بیخیال، هوا که چیزیش نیست؟!» (آخه واقعا چیز خاصی نشون نمیداد). سایر دوستان مردد بودن و هنوز زمین رو خالی نکرده بودیم.
آژیر باز هم شنیده شد، حداقل ۲ یا ۳ بار. خود آژیر به اندازه کافی آزاردهنده و ترسناک بود و تصمیم همهمون این شد که زمین رو ترک کنیم.
نگهبان دانشگاه هم در ضمن اومد زمینهای بازی رو چک کرد که حتما تخلیه شده باشن.
و اوه راستی ساعتی که ما تو زمین بودیم، بعد از ساعت اداری، مثلا حدود ۶-۷ عصر بود! هوا هم اصلا قیافهش عجیب غریب یا طوفانی نبود، فقط چند تا ابر تو آسمون دیده میشد؛ که یه چیز عادی بود تو سنگاپور. در عین حال بخش اداری کارش رو پیش برد.
تجربهی دوم و سومی هم در پاسخی در پرسش «جمعبندی حادثهی پلاسکو» گذاشتم.
دنبالهی موضوع از مناطق سیلزده چه خبر؟