##هدف
دنبال تجربیاتی هستیم که بهمون نشون بده یه نوشتهی خوب و خوندنی چی هست، تا بتونیم به راهکارهای نویی برای این سوال برسیم: «چی کار کنیم نوشتههامون خوندنیتر شه؟»
خودت تا الان چه نوشتههایی (کتاب، محتوا، دستورالعمل، نامه، …) نوشتی که برا دیگران جذاب بوده و خوندنش؟
نوشته رو برا چه تیپ شخصیتی نوشتی و چه نکاتی رو در نوشتنش رعایت کردی؟
نوشتهت برا چه کسانی جذاب و خوندنی بوده؟
این افراد چه جوری دسترسی به نوشتهی شما رو پیدا کردن؟
هر نکتهی دیگهای که از این تجربه به ذهنت میرسه، برامون تعریف کن.
بزرگترین مشکلی که در «نوشتن محتوای خواندنی» داری، چیه؟
در حال حاضر این مشکل/مانع رو چه جوری برطرف میکنی؟
به نظرمن مهمترين و اولين عنصر موثر در نوشتن يك متن جذاب و مفيد اينه كه حسش بياد. يعني همينطوري بلند نشد دست به قلم برداشت رو يه موضوعي نوشت. اين متن به نظرم مصنوعيه. درصورتيكه بهترين زمان براي نوشتن، وقتيه كه نسبت به يه موضوعي احساس داشته باشيم. مثلن به سياست احساس داشته باشيم، يا به فلسفه يا روانشناسي و غيره ، اونطوري ميتونيم يه متن جدي، جذاب و مفيد و واقعي و برآمده از تفكرات و ايده هاي خودمون بنويسيم.
يه چيزي كه يه متن رو پر خواننده ميكنه متأثر از زمانه هست. مثلا الان مد شده کسی حوصله خوندن متن هاي قلمبه سلمبه نداره چون شايد حوصله به چالش كشيده شدن سر يه موضوع وجود ندارد، درعوض سادگي و حتي عاميانه نوشتن بيشتر مورداستقباله.
يه رمان خوندم با عنوان ناتوردشت خيلي تميز و ساده و عاميانه نوشته شده بود، درعين حال يه جاهايي لازم بود كه مخاطب تيز باشه كه داستان رو بگيره. اين يه رمانيه كه اگرچه مطالب و موضوعات مهمي رو در عين سادگيش منتقل ميكنه، اما اونقدرا لازم نيست جدي گرفته بشه. مطمئنن مخاطب هاي زيادي هم ميتونه داشته باشه.
اما درمقابل؛ يه كتابي مثل كتاب جنس دوم سيمون دوبوار، يه كتاب تخصصيه، درعين اينكه موضوع جدي و مهم و عامي رو درخودش داره؛ اما همگان نميتونن اونو بخونن و بفهمن.
بنابراين بسته به موضوع نوشته، به زمانه اي كه اين متن نوشته ميشه و عوامل ديگه ميشه يه متن رو خواندني تلقي كرد.
من دستورالعمل، نامه، شعر و متن از دل برآمده (!) نوشتم تا الآن که بعضیها حداقل به حرف (:دی) ازش راضی بودن.
دستورالعمل برای کار بوده برای همکاری با دوستان یا همکاران. نامه برای معشوقه (:دی)، دوستای صمیمی و همینطور خودم بوده اکثرا. شعر هم فک کنم نیاز به توضیح بیشتری نداشته باشه متن از دل برآمده رو بیشتر برای خودم و گاهی هم برای فرد فوقالذکر نوشتم.
متن رو بیشتر میشه گفت برای منظم کردن ذهنم با دست به قلم بردن و بیرون ریختن هر چی که هست، انجام دادم. ولی فکر کنم چیزای بدی از آب درنیومد!
خیلی به فکر این هستم که در آیندهی نزدیک و دور کتاب هم بنویسم. اگه کتابننوشته از دنیا برم، فکر میکنم زندگی عبثی داشتم که نیازی نبوده به کسی تجربیات و احساساتام رو منتقل کنم! من همیشه توی نوشتهها و شعرام تلاش کردم حرف از دلبرآمده بزنم و از وارد کردن منطق صرف دوری کنم و به احساسات و دل بیشتر اعتماد کنم، همون طور که توی زندگی هم با اینکه ریاضیوار فکر میکنم، به احساسات اهمیت بیشتری میدم. شاید هم اقتضای سنه!
جدا از این موضوع، من همیشه تلاش کردم تا جایی که میتونم، خودم رو خالصانه توی نوشتهها نشون بدم، و از تلاش برای راضی کردن مخاطب –بیش از حد لازم - پیشگیری کنم. کلا محتوای نوشته از نظرم خیلی مهمتر از کمیت و مقدار نوشتهست بدیهتا! از طرف دیگه همیشه تلاش کردم که توی نوشتههام به یه مشکلی بپردازم و بعد از تبیین اون مشکل تلاش بر ارائهی راهکارهایی براش یا حداقل التیام اون مشکل کنم. تلاشام بر اینه که بیشتر بنویسم و تقصیر خودمه که ننوشتم! وگرنه میتونستم چیزای مفیدتری بهتون بگم! سال ۹۶ حرفای جدیدتری هم دارم
نوشتههای من بیشتر برای خودم یا برای معشوق در ارتباط یا معشوق دور از دسترس بوده کلا. ولی با این حال برای خیلی از دوستام خوندم و بدون اینکه بگم خودم نوشتم، بازخورد خیلی خوبی از نوشته گرفتم و کلا از نوشتنام خیلی از دوستام راضی بودن. فکر میکنم توی نوشتن بد نباشم، ولی خب نیاز به تجربهی بیشتری دارم تا بتونم مناسب با ذائقههای بیشتری بنویسم و بهتر بتونم منظورم رو برسونم. کلامام شاید متفاوت باشه با خیلیا، بستگی به سلیقه داره. حالا یه جوری حرف زدم انگار صد ساله نویسندهام. بیشتر منظورم توضیح بیشتر در مورد نوشتههام بود، وگرنه ارزشگذاری نمیکنم.
همونطور که گفتم اکثرا دوستام بودن. ولی به زودی وبلاگ هم میزنم تا کسای بیشتری بتونن بخونن منو. از نظرم شنونده و خواننده تعیین میکنه و جهت میده به خلاقیت من. برای همین برای شکوفایی نیاز به یه وبلاگ خواهم داشت که وقتی بیشتر و منظمتر مینویسم، حتما این کار رو میکنم.
باز هم بیشترین مشکل از نظرم اولویت قرار ندادنِ این موضوعات خیلی مهم در زندگیه! بعد از این معضل، از نظرم شاید چیزی که به زودی – وقتی که نوشتههام رو کسای بیشتری بخوان بخونن- هدفگیری و معلوم بودن خط مشی(!) نوشتههام باشه. از طرف دیگه باید از نظر آکادمیک هم بیشتر بدونم که چطور و چجوری باید نوشت تا بهتر و مفهومتر باشه. بزرگترین مشکل از نظرم همون اولویت
نبودن نوشتن برای منه متاسفانه.
در حال حاضر کاری براش انجام ندادم، وگرنه خیلیاش حل میشد. باید دنبال دورهمیهای کتابخونی، نوشتن باشم به زودی و توی اونا شرکت کنم و تلاش کنم تا با آدمای بیشتری در زمینهی نویسندگی و نوشتن و کتاب و… همصحبتی داشته باشم. به زودی اولویت من خواهد شد.