تز دانشجویی، یه جور مستندسازی هست از دو-پنج سال کار دانشجو. سال هایی که میتونه بیشترین یادگیری رو برای دانشجو به همراه داشته باشه، چه از نظر وظیفه ی دانشجو و چه از نظر سن یادگیری.
در عین حال، خیلی وقت ها این پروسه ی مستندسازی سرسری رد میشه، هم از سمت دانشجو که داره اولین کتابش رو مینویسه، هم از سمت استاد که میخواد بعدتر از این کتاب برای تکمیل کار استفاده کنه، هم از سمت داور که قراره با نقطه نظر و نقدش زاویه دید جدید به ماجرا اضافه کنه.
قسمت بد ماجرا اینه که حداقل دو سال از عمر یه جوون در این ماجرا نهفته.
مستقل از عوامل انگیزشی، و با فرض اینکه اگه سیستم مناسب، پروتکل و قانون مناسب ردیف شن، ایجاد انگیزه ی نوشتن و اینا کاری نداره؛
موقع نوشتن تزتون به چه مشکل هایی برخوردین؟
چه نکات قابل بهبودی در پروسه ی ثبت تجربههای دانشجو وجود داره؟
من هنگام نوشتن پایاننامهام مشکل زبان فارسی داشتم. سعیام این بود که پایاننامهای بنویسم که خوانا باشه. مثلا مدتها دنبال واژه مناسبی به جای واژه عربی مسئله میگشتم (همزه و یا تنوین جزو حروف الفبای فارسی نیست) و بعد از چاپ پایاننامه فهمیدم که واژه پرسمان بسیار زیباتر هست. البته این کار رو از روی تعصب انجام نمیدادم بلکه برای خواناتر شدن پایاننامه این کار رو میکردم. کاش میشد پایاننامهها رو بعد از چاپ دوباره درست کرد. فکر می کنم وجود کتاب فرهنگ واژگان که به روز باشه کمک زیادی میکنه. از طرفی وجود یک کارشناس زبان فارسی هم میتونه مفید باشه.
مشکل دیگهای که داشتم اشتباههای علمی پایاننامههایی بود که میخواندم. یکی از این پایاننامهها دو هفته مانع من شد تا با آزمون و خطا بفهمم که ایراد کار کجاست. کاش میشد یه اصلاحیه به پایان نامه دیگران ضمیمه کرد.
به نظرم در ثبت پایاننامهها خیلی خوبه که در انتخاب واژههای کلیدی دقت بشه. به اضافه خوبه که یه بخش پایاننامههای مرتبط هم وجود داشته باشه. مثلا بخشی از پایان نامه ارشد من در مورد ساخت ذرات میکرونی بود. اتفاقا در دانشکده شیمی نوع کروی این ذرهها رو تولید کرده بودند و خیلی بهتر بود اگه من با توضیح کوتاهی از خودم به این پایاننامه اشاره میکردم. منظورم البته ارجاع دادن به اون پایاننامه به صورت عادی نیست، بلکه یه بخش جداگانه برای این کاره.
پیشنهاد دیگری که استادم داشت افزودن یه بخش فرهنگ به آخر پایاننامهام بود که به خاطر تنبلی انجامش ندادم.
یک چیز دیگهای هم که منو خیلی اذیت میکرد، وجود چارچوب مشخصی برای نوشتن پایاننامه بود. میدونم که وجود چارچوب ممکنه مفید باشه اما ضررهای زیادی هم داره. مثلا آب بستن به پایاننامه برای زیاد کردن حجمش یکی از این کارهاست. چون به شما گفته میشه که پایاننامه معمولا چهار یا پنچ فصل باید داشته باشه و حداقل هشتاد صفحه باشه.
به عنوان مثال دیگهای از این چارچوبهای آزار دهنده، داورها حتی کلیت یک فصل رو هم تعیین میکردند. مثلا میگفتن فصل اول معرفیه، فصل دوم توضیح نظریه است، فصل سوم آزمایش یا شبیهسازیه و فصل چهارم نتیجهگیریه. شاید به نظر شما مشکلی تو این قضیه وجود نداشته باشه اما به شخصه ترجیح میدم یک پایان نامه خارج از چارچوب رو بخونم (به خصوص در مورد فیزیک) تا یک پایاننامه کاملا قابل پیشبینی و از پیش تعیین شده که با خوندن عنوانش فصل اول و دومش لوث میشه.
خیلی بهتر بود اگه برای خواندن پایان نامه، فایل کامپیوتری آن در دسترس میبود. این کار رو البته برای جلوگیری از تقلب انجام میدن، ولی با این کار دسترسی به محتوای پایان نامه ها از کار افتاده (به دلیل سختی جستجو در پایان نامه و یا سختی مطالعه از یک پایان نامه ی صحافی شده که امانت هست).
راه هایی برای جلوگیری از تقلب هست، مثلا کارهایی که برای جلوگیری از تقلب ایبوک ها انجام میشه.
تزهای دانشگاهی برای من یکی از مهمترین منابعی بود که میشناختم. این موضوع مدنظرم بود که مثلا من یه مطلبی رو کلی پرسش و پاسخ و با کلی کلنجار رفتن با اساتید فهمیدم و بعدش میتونم اون رو در اختیار ادمهای دیگه قرار بدم. اما این موضوع برای من سخت بود چون من هنوز درک صحیحی از زبان علمی نداشتم و مثلا برام همیشه سوال بود که چرا باید همیشه از کلمه ما به جای من استفاده کنم وقتی همه اون مطلب رو خودم تهیه کردم ویا چرا باید اونها رو به صورت مجهول بنویسم. اینها همه و همه چیزهایی بود که میشد به من برای ثبت به تجربه علمی کمک کنه ولی من هیچ درکی از اون نداشتم. این فاجعه تو نوشتن مقالات علمی خیلی خیلی جانگذار تر هم میشد چون من بلد نبود مطلب خودم و به صورت علمی مختصر و به دور از ساختارهای مختلف بنویسم.
یه مورد خیلی خاص که همیشه تو ذهنم بود وقتی بود که مثلا من سعی کردم روال داشتانی رو برای نوشتن تزم استفاده کنم ولی یه بخشهایش به قول استاد راهنما فرم حماسی گرفت که اصلا برای نوشتن یه تز درست نبود.
شاید بهترین جا برای نوشتن یه کتاب همین تزهای ارشد و کارشناسی باشه چیزیکه توی دنیا مرسومه منتها نباید از یه دانشجویی که تو طول دوران دانش اموزیش کلا نوستن علمی رو تجربه نکرده به یک باره خواست که متنی علمی بنویسه.
نظر شخصی
به نظرم به عنوان یه دانشجو باید درس انشاء حتی تو دبیرستانم حفظ بشه و در غالبی درسی مثل سمینار که ما تازه تو ارشد باهاش کلنجار میریم اورده بشه . ماها بعد از یه دوره خیلی کوتاه تو دوران دبستان که مجبوریم از تجربیاتمون ( بعضیاش البته خیلی ساختگی میشد) بنویسیم دیگه هیچ جا این مسئله رو نخواهیم داشتتت وقتی به دوره کارسناسی ارشد برسیم و بخواهیم یه تز رو بنویسیم.
البته من چیزی از کشورهای دیگه نمی دونم و حداقل تو فیلمهاشون دیده میشه که ادمها سعی میکنند مقاله بنویسنو یا از مشاهداتشون یه ازائه داشته باشن این شاید بهترین تمرین برای ثبت واقعیاته و اگه ما میخواییم ادمها به یان سمت برن باید این موضوع رو شروع کینم.
مثلا چه ایرادی داره که بنای نوشتن مقاله رو تو دبیرستانها باب کنیم و ازشون بخواهیم که نوشتنهاشون رو در غالب مقاله ارائه بدهند و به جایی کنکور که یه مسئله فوق العاده مسخره است همین مشاهدات و نوشته ها ومبنایی انتخاب دانشجویان قرار بدیم.
یه نکته که تو تز خودم بود و ازاردهنده بود قسمت هایی بود که تکراری بود!
یعنی بعضی مباحث مثلا از دوران دفاع نفر قبلی با کار مشابه تا زمان دفاع من، یه بازه زمانی ۴-۵ ساله، تغییر خاصی نکرده بود و عملا من هر جوری توصیفش میکردم تکراری حساب میشد.
این قسمت ها معمولا در فصل های مقدمه وجود دارن و شامل مرور علم پایه کار و کارهای علمی پیش تر انجام شده هستن. اگه نباشن، پایان نامه به تنهایی خسته و پرش دار هست؛ و مطرح کردنشون هم تکرار مکررات هست.
راجع به تعریف چارچوب، یه موقع دوستی حرف خوبی زد: «نباید ها رو مشخص کنین و اجازه بدین افراد با خلاقیت خودشون در چنین قالبی حرکت کنن. این طوری دیگه نه دست و پای ذهن افراد رو بستین و نه محیط آشوبناک بدون قالب ایجاد کردین.»
تنها مسئله اینه که تعریف باید ها همیشه راحت تر از تعریف نباید هاس!
##پرسش
مثلا برای همین مستندسازی کار علمی یه دانشجو، چه نبایدهایی میشه تعریف کرد که به تزهای بهتری ختم شه؟
در این زمینه محتوای جالبی آقای حامد قدوسی در کانال تلگرامی شون نوشتن، با توجه به نثر روان ایشون، کل متن رو آوردم:
###حلقه آخر مفقوده در انتشارات علمی اقتصاد
مشاور چند پایاننامه بودم و مدتی که تهران هستم در جلسه دفاع آنها شرکت کردم. برخی از این پایاننامهها واقعا با کیفیت درجه یک انجام میشوند و خود من از آنها بسیار آموختم. همین طور وقتی با همکاران و دانشجویان به صورت شفاهی صحبت میکنیم یا در جلسات ارائه حضور دارم نکتههای جدید زیادی یاد میگیرم. ولی متاسفانه بخشی (یا شاید باید بگوییم بخش قابل توجهی) از این دانش تبدیل به محتوای مکتوب منتشر شده نمیشود که در دسترس سایر محققان و جامعه قرار بگیرد، نقد شده و پایه پژوهشهای بعدی شود.
ساده شده قضیه این است: بخش قابل توجهی از دانشجویانی که پایاننامههای خوب انجام میدهند قصد ادامه تحصیل دارند. در نتیجه معمولا فقط فرصت میکنند تا آخرین مهلت ممکن روی محتوای پایاننامه و تولید نتایج متمرکز باشند و در لحظات آخر نهایتا دفاع کرده و مشغول ادامه تحصیل شوند. استادان راهنما هم مشغولیتهای فراوان تدریس و اجرایی و پژوهشی و مشاورهای دارند و فرصت و فراغت و انگیزه کافی برای تبدیل این پایاننامهها به مقالههای علمی را - که واقعا کار وقتگیری است- ندارند. خصوصا که وقتی دانشجو دیگر در دسترس نباشد و پس از دفاع مشغول کار یا تحصیل شده باشد و اولویتهای دیگری در زندگی دارد کار استاد سختتر هم میشود.
این دو موضوع دست به دست هم میدهد تا شانس تولید مقالههای علمی از پایاننامهها کم شود. یعنی در حالی که شاید ۹۰ درصد مسیر - که شامل تعریف مساله و جمعآوری داده و ساختن مدل و تحلیل و تولید محتوا است - انجام شده است، صرفا آن ده درصد آخر کار - یعنی تبدیل این پایاننامه به مقاله با کیفیت - به خوبی و با ضریب تبدیل قابلقبولی انجام نمیشود و نهایتا جامعه از دسترسی به نتیجه این کار علمی محروم میشود.
سیاست رایج اجبار دانشجو به تولید مقاله و کسر نمره یا عدم اجازه دفاع احتمالا ایدهای برای مدیریت این موضوع بوده است. ولی در عمل این سیاست برای پایاننامههای کارشناسی ارشد اقتصاد و رشتههای مشابه به سختی قابل پیادهسازی است٬ چرا که همان طور که گفتیم محتوای پایاننامه خوب معمولا تا لحظه آخر دانشجو را به خود مشغول میکند و دیگر فرصتی برای ارسال و داوری و انتشار مقاله (که گاهی بیش از یک سال طول میکشد) باقی نمیماند. در سطح دکترا این سیاست با شدت بیشتری اعمال میشود ولی در آنجا هم دیدهایم که گاه دانشجو - به خاطر طولانی بودن دوره داوری مجلات معتبر - مجبور است نتیجه کار ارزشمند خود را در مجلات ISI با سطح علمی پایین (ولی دوره داوری کوتاه و آسان) منتشر کند تا امتیاز مقاله را از دست ندهد.
احتمالا باید به راههای مختلفی برای این مشکل فکر کرد. یک راه دمدست که من به برخی دوستان پیشنهاد کردم اطمینان از حضور یک استاد مشاور با انگیزه و فراغت و مهارت کافی در تولید مقاله در تیم پایاننامه است تا مدیریت فرآیند انتشار مقاله را برعهده بگیرد. راه دیگر تغییر در فرمت استاندارد و سنتی نگارش پایاننامه و اجازه تولید متن پایاننامه به شکل مقاله (روشی که این روزها در دوره دکترا بسیار رایج است) است. به این ترتیب پایاننامه دفاع شده کمابیش آماده ارسال به مجلات علمی است.
چند تا تجربه ی مربوط و نامربوط که دو دفاع این آخر هفته یاداوری کرد برام:
دوستی از فرایند دفاع از پروژه های دکترا در موسسه ماکس پلانک هایدلبرگ آلمان میگفت، فرایند دفاع شامل بیست دقیقه تدریس محتوای تز بر روی یک تخته هست، با این شرط که هیچ محتوایی از مطالب نوشته شده رو مدافع حق نداره در طول این بیست دقیقه پاک کنه.
یعنی در این بیست دقیقه، فرد لازمه فقط محتوای در اولویت رو لیست کنه و از جزئیات بی اهمیت تر بگذره. ضمن اینکه درس دادن روی تخته، تسلط خیلی بیشتری نیاز داره نسبت به ارائه ی با اسلاید.
دوست هندی داشتم که در بنگلور، در موسسه ی NSBS دکتراش رو گرفت. ایشون شش ماه قبل از دفاع تزش رو به داورها فرستاد و داورها حدود یک ماه فرصت داشتن برای نقد کار و تز. داورها حتی میتونستن درخواست دیتای بیشتر برای کار بدن، علاوه بر اینکه زمان کافی برای نقد نگارش تز داشتن. و اتفاقا همه ی داورها از این حقشون استفاده میکردن و کمک میکردن تز بهتری به جا بمونه از کار ۴-۵ سال دانشجو.
دوست دیگری داشتم که از موسسه ی آمولف در امستردام دکتراش رو گرفت. اون زمان ها تزش رو در قالب یک کتاب کوچک چاپ کرد، یعنی علاوه بر یه چیز رسمی و عصا قورت داده، یه کتاب در قطع وزیری از محتوای ارزشمند تزت میتونستی چاپ کنی. و این نسخه ی کتابی رو به اساتید دیگه هدیه میدادی. یکی از دغدغه های دوستم بعد دفاع زدن یک طرح گرافیکی متناسب با محتوای تز و به اندازه ی کافی جالب برای روی جلد کتابش بود. چنین مدل تزی، خیلی شفاف تر به دانشجو منتقل میکند که حاصل کار ۴-۵ سال دانشجویی ش می تواند یک کتاب ارزشمند برای پسینیان باشد.
به نظر می رسه برای فرایند های دفاع و نوشتن تزهایمان الگوهای زیادی داریم که میتونیم ازشون الهام بگیریم.