بحث زاویه دید یا view با این کلمات سوال شما تو ذهنم نقش میگیره
داستان زیبای اقیانوس
ماهی کوچکی در اقیانوس به ماهی بزرگ دیگری گفت : ببخشید آقا ، شما از من بزرگ تر و با تجربه تر هستید و احتمالاً می توانید به من کمک کنید تا چیزی را که مدتها در همه جا در جست و جوی آن بوده ام و نیافته ام را پیدا کنم؛ ممکن است به من بگویید : اقیانوس کجاست؟
ماهی بزرگ تر پاسخ داد : اقیانوس همین جاست که شما هم اکنون در آن شنا می کنید . ماهی کوچک پاسخ داد : نه ! این که من در آن شنا می کنم آب است نه اقیانوس . من به دنبال یافتن اقیانوس هستم نه آب و با سرخوردگی دور شد.
در فلسفه میشه گفت این کلمات معرف سه جریان فکری بزرگی است.
نامگرایان معتقدند که جهانی خارج از توصیفات (یا ذهن) ما نیست. یا به عبارتی ذات و هستی مستقلی در جهان وجود نداره. رنگ آبی وجود نداره ، درخت وجود نداره و … . اینها نامهایی است که ما برای توصیف چیزی خلق کردیم. به گمانم اینها نهایتا همان ایدهآلیستها هستند. فرضا در الهیات مسیحی تنها ذات واقعی خداست. سایر اشیا و موجودات هیچ ذات مستقلی نیستند. به تعبیری همه پرتویی از ذات خداییم.
واقعگرایان برعکس معتقدند جهان (و مخلفاتش: هرچیزی که در جهان هست) ذاتی مستقل داره. یک هستی داره. درخت واقعا هست و یک هستی مستقل نسبت به برداشت من یا شما داره و میتونیم برای شناختن بیشتر درخت تلاش کنیم. ما نمیدونیم درخت چیه ، یک دانستهای شما دارید یک دانستهای من دارم که میتونیم با تلاش شناخت خودمان را به درخت بیشتر کنیم.
مفهومگرایی یک جورایی حد وسط دو اصطلاح بالاست. میخواد واقعگرایی و نام گرایی رو به هم پیوند بزنه. به تعبیری دیالکتیک هگلی: تز (واقعگرایی) > آنتی تز (نامگرایی) = سنتز (مفهومگرایی). من خودم در این مورد اطلاعی ندارم و دقیقا نمیدونم چجوری فلاسفه مفهومگرا درصدد یافتن راهی میانه برآمدند. نه جهانی کاملا مستقل باشد نه جهانی کاملا در ذهن ما ؛ جهانی که هم مستقل از ماست و هم برآمده از توصیفات ذهنی ما!
پینوشت:
خود این شیوه نگریستنها حکم تنه درخت رو دارند. هرکدام به صدها شاخه تقسیم میشوند. مثلا در واقعگرایان بحث پیش میاد که آیا ما میتوانیم به حقیقت راسیتن یک شی (مثلا درخت) دست پیدا کنیم؟ یا نه؟ پس آیا صدق و کذب ، حقیقت و دروغ در جهان وجود داره؟ و امثالهم.
ممنونم از توضیحات کامل و زمانی که گذاشتین ، اگر براتون مقدور بود یکم بیشتر مفهوم گرایی رو توضیح بدین