برامون بارها پیش اومده که گم بشیم
یکی تو رویاهاش ،یکی تو تصورات یکی تو یه نقطه از شهر ،یکی مابین انبوهی از سوالا و…
شما تو چه موقعیتی گم شدین و چطوری ازش خارج شدین
گم شدن تو هر موضوعی منو اینقدر درگیر میکنه که گم شدن تو موضوع بعدی رو کلهم اجمعین فراموش میکنم.مثلا چطوری؟مثلا دارم به نقاشی و نوعش و انواع شاخه هاش و نوع کتبش فکر میکنم بعد میبینم یه هفته س فقط رو این موضوع وایسادم…
درگیری ها و گم شدنم تو موضوعات فراونی هستش مثل خوندن کتابهام که خیلی وسواس به موضوع یا مترجم خرج میدم ،یا خرید کردن وسایلی که خیلی برام مهمه و میخوام موندگار بشن.
ولی بیشتر گم شدن من تو موضعاتی هستش که دنبال یه راه میگردم برای رسیدن به یک خواسته ی گم شده که قبلا دنبالش بودم و نصفه رهاش کردم.
امیدوارم جوابم مناسب سوالتون بوده باشه
من با سردرگمی(البته اگه منظور همین باشه) دوستی قدیمی دارم. کمی بخاطر اینکه عاشق گشتنم(ولگردی). معمولاً چیزی که منو از سردرگمی در میاره یه نور کوچک از مقصده! اخیراً در یک تستی(فکر کنم خلاقیت) ازم راجع به مقصد(Destination) یا مسیر(Direction) پرسید؟ جوابم مقصد بود. در واقع برداشت من از سوالش همین سوال شما بود.