دقیق نمیدونم حس نزدیکی که در داستان های محمود دولت آبادی بهم دست میده به دلیل اینه که دولت آبادی از زندگی مردمانِ سرزمین پدر و مادری من مینویسه یا این قدرت قلم نویسنده س که چنین بلایی سرم میاره!
یکی دو قسمت از کتابِ جای خالی سلوچ که وقتی میخوندم برام جذاب بود:
مِرگان مثل همیشه سوار بر کار بود. کار در دست او موم بود، نه تنها از ناچاری؛ هم از جوهری که داشت، میتوانست هر کاری را به زودی قبضه کند. این بود که کارهای جوراجور زمینج، خود به خود به عهده ی مرگان بود:
خاله مرگان! بیا خانه ی ما خمیر کن.
خاله مرگان! خانه ی ما روضه است. مادرم گفت بیا چای بده.
خاله مرگان! عروسی برادرم …
خاله مرگان! عزای باباکلانم …
خاله مرگان! لحاف هامان را میخواهیم باز کنیم.
خاله مرگان مادر میرزا ناخوش احواله!مرگان کم کم داشت به صورت زن مردم، خواهر مردم در میآمد. به کاری که مشغول میشد، چهره اش چنان حالی میگرفت که چیزی چون احترام و بیم به دل صاحبان خانه، صاحبان کار میدمید. نه کسی به خود میدید که به مرگان تحکم کند و نه او در کار خود چنین جایی برای کسی باقی میگذاشت. . . . . روی گشاده ی مرگان در کار، نه برای خوشایند صاحب کار، بلکه برای به زانو در آوردن کار بود. مرگان این را یاد گرفته بود که اگر دلمرده و افسرده به کار نزدیک بشود، به زانو در خواهد آمد و کار بر او سوار میشود.
عشق مگر حتما باید پیدا و آشکار باشد تا به آدمیزاد حق عاشق شدن، عاشق بودن بدهد؟ گاه عشق گم است، اما هست، هست، چون نیست. عشق مگر چیست؟ آن چه که پیداست؟ نه! عشق اگر پیدا شد که دیگر عشق نیست، معرفت است. عشق از آن رو هست که نیست. پیدا نیست و حس میشود. می شوراند. منقلب میکند. به رقص و شلنگ اندازی وا میدارد. میگریاند. میچزاند. میکوباند و میدواند. دیوانه به صحرا!
کتاب رو که میخوندم ناخودآگاه فیلمنامه سگ کشی بهرام بیضایی و گاهی قلعه ی حیوانات جورج اورول تو ذهنم میومد. همون قدر احساس منزجر کننده نسبت به عموم جامعه و نیازهای انسانی درم ایجاد میکرد.
قهرمان و شخصیت اصلی داستان، تو طول داستان، بارها حرصات رو برای تصمیم های اشتباهش در میاره! بعد تو اوج داستان براش ممکنه هایهای گریه کنی[1]، و آخر داستان دوباره در ذهنت به قهرمان تبدیل میشه؛ اون هم با نمایش انسانِ زنده و توانمندی که در درون خودش داره؛ اون هم نه یه انسان فردی، بلکه یه انسان جمعی.
اگه اهل رمان اجتماعی هستین، پیشنهاد میکنم حتما جای خالی سلوچ رو بذارین تو صف کتاب هایی که باید بخونین.
دنبالهی موضوع کتابهای تالیفی :چه کتابی از نویسنده های ایرانی خوندین؟
کاری که من کردم! ↩︎