چطور میتوان به حقیقت رسید؟ آیا در طول زندگیتون دنبالش بودید؟
منم خیلی دنبال این موضوع هستم
و فکر میکنم تنها راهش اندوختن علمه، در مورد هر چیزی. زیست، ریاضی، فقه ، حتی گردش در طبیعت و خیره شدن به یه قطره ی شبنم از نظرم خودش یه جور تلاش برا کسب حقیقته!
فعلا تنها راهی که براش پیدا کردم همینه
سئوال بسیار بسیار عمیقیه و جدا از تعریفمون از حقیقت، در واقع این سئوال میتونه تفاوت عظیمی بین اجتماعهای مختلف رو به وجود بیاره. کمتر کسی در وجود حقیقت شک داره ولی نکته در اینه آیا حقیقت گفته شده؟
افراد و جوامعی که به این سئوال جواب مثبت میدن (به نحوی شبه ایدئولوژیک) معتقدن حقیقت در جایی مثلا یک کتاب، گفته شده در نتیجه باید به دنبال خوندن گذشته و تعمق در آثار و اندیشههای بزرگان باشید تا به اون دست پیدا کنید. اگر هم اونها در مورد چیزی حرف نزدن، به این معنی نیست که نمیدونستن بلکه معنیش اینه که اهمیتی نداره.
در مقابل دیدگاهی معروف به اعتراف به ندانستن (ignorance) وجود داره که افراد و جامعه به این نتیجه رسیدن که حقیقت وجود داره ولی نمیدونیم و کسی هم نمیدونه و در هر زمانی احتمالا قسمتی از اون رو در دست خواهیم داشت ولی با هر چیزی میتونه در مسیر فهم بهتر حقیقت کمک کنه. برای نزدیکتر به فهم حقیقت باید به حال و دنیای اطراف نگاه کرد، به تجربیات گذشته صرفا به شکل تجربیاتی در این مسیر نگاه کرد و نه بیشتر.
باید به تفاوت ریز این دو دیدگاه خیلی دقت کنید تا در انتخاب مسیرتون دچار اشتباه نشید. در هر دیدگاه اکثریت افراد به ندانستن اقرار میکنن ولی در دیدگاه اول از این ندانستن برای القای مطلبی از گذشته استفاده میشه، در حالیکه در دیدگاه دوم هیچ مطلبی رو نباید به دلیل ندانستن بپذیرید. دیدگاه دوم نیاز داره به اینکه به دنبال معیاری برای سنجش میزان پیشرفت خودتون و بقیه به سمت حقیقت باشید، چیزی مثل تطابق نتایج حقیقت با واقعیت یا منطق علمی.
بودن در دیدگاه اول نوعی لاقیدی ذهنی رو در انسانها و جامعه به وجود میاره و معمولا راحتتره. در حالیکه رفتن در مسیر دیدگاه دوم نیازمند تلاش، مشاهده، بحث و کنکاش برای تمام عمره.
به نظر من حقیقت همیشه حق است و همیشه بوده و است و خواهد بود و هیچ گاه به آن تغیری وارد نمیشو، ولی واقعیت چیزی است که واقع میشود، زمانی بوده که واقع نبوده ولی بعد از تحولی مسئله ای به واقعیت میگراید.
برای رسیدن به حقایق باید نقاب های از صورت آن برداریم که این نقاب ها توسط دانش علم و تجربه بدست میآید ولی حقیقت مطلق به نظر من دست یافتنی نیست چون علم و تجربه برای انسان ها غیر متناهی است اگر علم و دانش و تجربه برایمان متناهی میبود حقیقت مطلق دست یافتنی بود ولی چون دانش را نمیتوان درنوردید پس تا دانش است حقایق زیر نقاب ها اند.