خیلی وقتا پیش اومده وقتی میخوام از خودپرداز پول بگیرم یا کارهای بانکیم رو انجام بدم سرک کشیدن افراد بعدی تو صف ازارم میده. یا وقتی میرم فروشگاه و میخوام خریدهام رو حساب کنم مشتریهای بعدی هم همراهیم میکنن!
داستان صفهای به هم فشرده پشت در دستشوییهای ترمینالها یا … هم که هست.
این مشکل با ایستادن پشت یه خط قرمز در تمام این مکانها قابل حله و هر فردی که نوبتش میرسه میدونه که بقیه ادمها پشت خط قرمز که ازش فاصله کافی داره منتظر هستن. چرا چنین سیستم ساده ای پیاده نمیشه تو ایران؟
به نظرم همچین خط قرمزی بهتره تو ذهن آدما نقش ببنده. اگر قرار باشه برای موارد مشابه و از این دست خطوط قرمز همه جا رسم بشه دنیامون خط خطی می شد.
حالا اینکه چطور تو ذهن رو میشه خط خطی کرد، آن چیز دیگر است
چرا دوست نداریم بقیه سرک بکشند؟ واقعا احساس ناامنی می کنیم؟
من چه بی احساسم پس :دی البته اگه ادم بیماری باشه پشت سرم واقعا احساس ناامنی می کنم اما گاهی کنجکاوی بعضی ادمها از سر دلسوزی یا تنهایی خود طرف هست.
یه جور فکر کردن:
بله، سیستم های ناکارآمد بسته به شخصیت آدم ها خوب یا بد کار میکنن.
ولی سیستم کارامد، مستقل از شخصیت افراد و کاربرهاش میتونه کاربرهای هدفش رو هدایت کنه که به درستی از سیستم بهره مند شن و به خروجی موثر برسن.
یه جور دیگه فکر کردن:
خب شاید حق با شما باشه و سیستم خودپرداز یا باقی صف ها برای افراد با حس امنیت بالا طراحی شده باشه، یعنی بازار هدف سیستم های صف دار فقط افرادی باشن که حس امنیت بالا دارن.
حالا تکلیف افرادی که حس امنیت بالا ندارن چیه؟ برای اون ها چه جوری میشه سیستم مورد نظر رو ساخت؟
چرا ش رو نمیدونم. خیلی وقته به این نتیجه رسیدم چیز ساده ای که کمه در سیستم هامون یه سری خطوط راهنما هستن، guideline، که به افراد بگه چه جوری میتونن حرکتی داشته باشن که نتیجه ی بهتری برای خودشون و اطرافشون داشته باشه:
تو مترو خط راهنما یی نیست، کاربر (مسافر) گیج میشه، میترسه، هول میزنه، هول میده. بعد همه فکر میکنن کاربر بی فرهنگه.
تو خیابون ها تابلوهای راهنمایی کافی نیست و یا گاهی در دید نیست، کاربر (راننده) گیج میشه، یهو تغییر مسیر میده، و باز همه فکر میکنن کاربر بی فرهنگه.
… .
یه راه برا اینکه خطوط راهنما رو فراموش نکنیم در طراحی هامون، این باشه که موقع ساخت یه چیز سعی کنیم اون رو برا ناتوان ترین فرد ممکن که در تصور میگنجه بسازیم. و هر جا ممکن بود برا اون شخص ناتوان گنگی و گیجی به بار بیاره، اون رو با چند تا خط راهنما یا ابزار ساده اگاهسازی شفاف کنیم.
یه راه دیگه هم اینه که بعد ساخت سیستم، از افراد ناشناس دعوت کنیم بیان در سیستممون با صدای بلند حرکت کنن. اون وقت نقاط کور رو میتونیم تشخیص بدیم و برا خارج کردن ش از نقطه کور راهی بیندیشیم.
چیزی که گفتین به نظرم به شخصیت آدم بستگی داره. یعنی بعضی شخصیت ها احساس ناامنی بیشتری می کنن. بعضی ها هم اعتماد بیشتری به اطرافشون دارن. فکر کنم به تجربه و ژنتیک بستگی داشته باشه. مثلا من خودم وقتی شب ها پرده اتاق کنار باشه حس می کنم کسی داره از بیرون بهم نگاه می کنه و با پرده کشیده آرامش بیشتری حس می کنم. در حالی که خانواده همچین حسی ندارن!!!
این مشکل در هر جا به صورت کم و کاست دیده میشود و باید فرهنگ سازی کنیم که باید به حریم خصوصی کسی سرک نکشیم چون به ما ارتباطی ندارد و این یکی از مشکلاتی اجتماعی است که واقعا انسان را خیلی آزار میدهد و باید این خط قرمز به وجود بیاید تا ازین مشکلات پیشگیری کرده باشیم.