جوانان مومن انقلابی به دلیل مسائلی که من و شما میدونیم، پا به عرصۀ انتصابات گذاشتند، یکی از اینها آقای سیاح تهیهکننده تلویزیون با مدرک دکترای مدیریت استراتژیک از دانشگاه دفاع ملّیه که حقوق 16 میلیون تومان دریافت میکنن، بعد از نهیبی که خودیها بهشون زدن که چرا از نهاد دولتی اینهمه پول میگیرید فرمودند که «کسی که پشتکار و مهارت و غیرت داشته باشه و در این تهران کمتر از ماهی 10 میلیون تومان دربیاره، عیب از خودشه». والا ما که تو خرج زندگیمون موندیم، شما چطور؟ جداً چرا ایشون فکر میکنه توی ایران پول درآوردن قانونی اینقدر راحته؟ بیاید بگید زندگیتون چطوری میچرخه. همه ایران که تهران نیست، مایی که ساکن شهرهای کوچیک 100 هزار نفری هستیم چهطوری میتونیم 10 تومن درآریم؟ چرا از صندوق توسعه ملّی و سرمایه بین نسلی خرج صداوسیمای میلی و حقوق ایشون میشه؟ و ما کجای این بازیایم؟
برای مشارکت تو این بحث فقط ۴۸ ساعت بعد از آخرین پاسخ فرصت دارین.
کاربرهای معتبر، که نشان پادپُرسی رو دارن، میتونن تو این گفتگو شرکت کنن.
پاسخ به سوال خیلی بدیهی و واضحه! طوری که حتی نیاز به بحث سرش نیست. پاسخ به سوالات جانبی هم که به همون اندازه مشخص! طرف شناختی از جامعه ی اطرافش و زندگی واقعی مردم نداره.
ما کجای این بازی هستیم؟ ما در بهترین حالت در حال بازی نقش باکسر هستیم! این رو بیشتر از نقش های خوک، گوسفند، سگ تازی و … میپسندم. مخصوصا اگه که این باکسر برای سیستم مستقلی، غیر از سیستم های مستقیما زیر دستِ ناپلئونها، عاشقانه و درست کار کنه.
به دلیل قدرت شبکه های اجتماعی این روزها، وقاحت بی حد و حصر موجود، سریع و در ابعاد وسیع فاش میشه و ذهن ها رو درگیر میکنه. اگه میخوایم باکسر باشیم؛ چه بهتر که وقت و انرژی زیادی رو برای افراد چنینی و وقاحتشون صرف نکنیم.
با این تورم اگر زیر ده میلیون درآمد داشته باشیم زندگی سختی پیش رو داریم
درآمد ماهی ده میلیون هم آرزو نیست
کافیه شم اقتصادی داشته باشی و یکم خلاقیت و البته سرمایه ی اولیه لازمه ی خیلی از کارهاست
برای بدست آوردن سرمایه ی اولیه هم یه وقتایی باید از خیلی چیزا گذشت و برنامه ی حساب شده ای برای زندگی در پیش داشت
من خودم شاغل نیستم یعنی بیرون از منزل شغلی ندارم اما حساب و کتابهای کار همسرم که پیمانکار هست رو انجام میدم و تدریس خصوصی هم انجام میدم
اما درآمد همسرم خیلی بیشتر از ده میلیون هست و همه ی اینها رو مدیون ریسکهایی هست که در زندگی کرده و البته برنامه ریزی موفق
کاملا موافقم که ادمهای اینچنینی ارزش فکر کردن هم ندارند
اما مسئله قابل تامل اینکه نباید با دیدن این ناحقی ها ناامید شد
بنظرم نباید دست از تلاش کشید و باید هر روز بیشتر از دیروز دنبال موفقیت خودمون باشیم
چند تا از مدیران کرمانی هم به شخصه میدونم که مبالغ مشابهی رو دریافت میکنن برای حقوق ماهانه .
اصلا حقوق زیر ماهیانه 14 تومن برای یه مدیر دولتی بی معنیه . حق ماموریت ، بن های خرید کالا و سفر های سیاهتی-کاری که مدیران همران با خانواده میرن رو هم باید در نظر بگیریم .
متاسفانه تو جامعه هیچ کس هرگز مزد واقعی خودش رو دریافت نمیکنه . بیشتر مواقع پولی که به افراد داده میشه یا بیشتر از حقشون هست یا کمتر .
پس سوال واقعی این نیست که درآمد من نوعی به 10 تومن میرسه یا نه . سوال اصلی اینه که چرا حکومت به عنوان نهادی که باید این اختلاف رو کم کنه خودش باعث این اختلاف هست …
همه ی ما میدونیم که تو کشور ما لایق ترین ها در حاشیه هستند و …
اما بیشتر دونستن ما چه کمکی به پیشرفت جامعه میکنه
آیا با نظر ما این حقوقها کم میشه و حق به حقدار میرسه؟
از بد روزگار من چند سال در مدرسهای مذهبی تحصیل کردم که اکثرا آقازادهها آنجا حضور داشتند. این تجربیات را بر همین اساس مینویسم:
از آنجا که هنوز با دوستان دبیرستانی در ارتباط هستم، هیچ کدام از همکلاسیهایم که پسر سفیر یا نوه وزیر بودند و یا معدن سنگ اختصاصی (چه طور میشود معدن سنگ خصوصی داشت؟ آیا ما هم میتوانیم؟) داشتند به کمتر از ردههای بالای مدیریتی قانع نشدهاند. این افراد برای تصاحب شغلهای مدیریتی حتی به تحصیلات مرتبط هم نیازی نداشتند. جای تعجب نیست اگر حقوقشان خیلی بیشتر از شخصی که گفتید باشد.
نقطه مشترک این آدمهایی که میشناختم یک چیز بود: عدم شناخت از جامعه. شما هم اگر راننده خصوصی داشته باشید، در بیست و سه سالگی شغل مدیریتی بگیرید، بیشتر اطرافیانتان در ردههای بالای شغلی و اجتماعی باشند و حتی یک بار با اتوبوس سفر نکرده باشید دچار همین عدم شناخت از جامعه میشوید. در این جامعه بعضی افراد برای فرزندشان مدرسه تاسیس میکنند چون سایر مدرسهها را در شان فرزندشان نمیبینند. نتیجه همین میشود.
این افراد بعد از مدتی دچار این توهم میشوند که دلیل موفقیتشان نه پدر گرامی و نه موقعیت خانوادگی بلکه هوش و ذکاوت خودشان است. دلیل صحبتهای فخر فروشانه آقای سیاح، آقای عارف و سایر از ما بهترون هم همین توهمات است وگرنه چه کسی است که موضوع به این سادگی را درک نکند.
واقعیتش من میخواستم فتح بابی بشه تا بتونیم درباره شرایط کار در ایران صحبت کنیم. شاید کمی مصداقیتر تا همه بتونن شرکت کنن. این آقا تا حد زیادی هم مشخصه که درک درستی از وضعیت جامعه و رانت در اختیارش نداره ولی به جد سوال پیش میآد که کسی که کارشناسی و کارشناسی ارشد اقتصاد خونده آیا جدول درآمد خانهوار مرکز آمار یا بانک مرکزی رو ندیده؟ کسی که ادعا میکنه تخصصش بهبود فضای کسبوکاره متوجه تحریم و مجوز و ماهیت سازمان دولتی و نهادهای سیاستگذاری نیست؟ اینهمه با قشر مذهبی که معمولا درآمد کمتری دارن رفت و آمد میکنه. باز هم نمیفهمه؟ این حجم از بلاهت دیگه زیادی عجیبه. وقتی متخصص قدرت تشخیص وضع جامعه رو نداره؛ نباید انتظار داشت بقیه درکی داشته باشن؛ فکر میکنم غافلگیری آبانماه ناشی از همین سطح شناخت بود.
راستش ما خانواده ۴ نفرهای هستیم که به طور متوسط درآمد نقدی ماهانهمون از جمله سود بانکی؛ سهام؛ حقوق ماهانه؛ محصول کشاورزی حدود ۱۷ میلیون میشه که البته من کمتر از همه درآمد دارم. اینها به غیر از داراییهایی مثل خونه و زمین و آپارتمان و باغ و ماشینها و غیرهست. من طبقه متوسط بودم و صدقهسری زحمتهای والدینم راه چندینساله رو یهشبه میرم؛ و احتمالاً درگیر مسائل اساسی زندگی مثل غذا و درمان نمیشم؛ این مقدار هم برای زندگی بیدردسر توی شهرستان ۱۰۰ هزار نفری کفایت میکنه اما مسئله سر نسل جوانیه که شرایط من رو ندارن و بیغیرت خونده میشن.
خانم @Atenaahmadzade من بعید میدونم سرمایه اولیه و کمی خلاقیت و شم اقتصادی کافی باشه. حجم سرمایه همسرتون چهقدره؟ برای شروع پیمانکاریهای خرد چه حجم پولی لازمه؟ بلاتشبیه بیشترین حجم فساد همین پیمانکاری با ارگانهای دولتیه؛ کسی که میخواد قانونی کار کنه چهقدر شانس داره؟ دیدم که سامانه ستاد و غیره همهش کشکه.
کشوری که در بهترین شرایط برای نیروی کار رو داره؛ و در زمره ارزونترین نیروی انسانی قرار میگیره چرا آمار اشتغال و بیکاریش اینقدر بالاست؟ پیشنهاد میکنم وقت کردید این رو ببینید.
در واقع انتصابات اسفند صورت میگیره و شانسی نداریم؛ آمریکا و اسرائیل و همه کشورهای اطراف هم برای ایران دندون تیز کردن؛ تحریم هم بلندمدته و افقی برای گشایش در سیاستخارجی نمیبینم؛ اتفاقی مثل آبان هم از هر جهت که بگی خسرانه و بس. سوالم اینجاست که چه باید کرد؟ فردی و جمعی.
همسرم در زمینه های مختلفی کار می کنه که بیشترش مربوط میشه به راهسازی و همچنین گودبرداری و خاکبرداری و…
از کارگری هایی که کرده بگذریم و همچنین ۱۰ سال با کامیون کار کردنش و در آخر ۶ سال پیش که به این نتبجه رسید یک جای کار می لنگه و درامد ثابت جایی برای پیشرفت نمیگذاره
بالاخره تصمیم مهمی گرفت و با فروش خونه و ماشین و طلا دو تا ماشین گرفت و دفتر اجاره کرد و این شد آغاز پیمانکاری
خدارو شکر الان خیلی پیشرفت کرده
نباید بعید بدونید
باور کنید اینهایی که گفتم به علاوه ی پشتکار و پشتکار از یک کارگر ساده مردی ساخت که در حال حاضر به طور مستقیم ۵ نفر و شاید ده ها نفر به طور غیر مستقیم رو سرپرستی میکنه و باعث تحول زندگی خیلی ها شده که شاید گفتنش اینجا از حوصله ی جمع خارج باشه
تجربه و مشاهده به من میگه که در وضعیت کنونی مملکت دقیقا برعکس، اگر کسی خصوصیات خوب داشته باشه و درآمد مناسب هم داشته باشه، به شخصه بسیار تعجب خواهد کرد. عواملی که در اقتصاد حتی در کوچکترین مقیاس، در جامعه امروز ایران مهم هستن هیچ ربطی به فعالیت مفید اقتصادی ندارن. نشانهی این چیه؟ وقتی صرفا لاشخوری در اقتصاد فراگیر بشه، اقتصاد بیماری هست که با هر تلنگری فرومیریزه. الان دقیقا در همین وضعیت هستیم.
ما کجای این بازی هستیم؟ بستگی داره: اگر عواملی مثل پارتی و … رو داشته باشیم، در بازی هستیم و بعدا میفهمیم که خوب یا بد بودن تاثیر چندانی ندارن. اتفاقا اگر بعدا بخواین بازی رو به هم بزنین، بازیگران نمیزارن.
در ابعاد فرهنگی، مسئله وسیعتر از این حرفهاست: باور ما اینه که لیاقت اثری در اقتصاد نداره و بهتره به دنبال پارتی و دوز و کلک و … باشیم. این رو میتونین از حرفهای عمومی بفهمین، توصیه یک والد به بچه، توصیه یک دوست به دوست و … . البته همیشه هم میتونیم یک داستان سازگار درست کنیم که این کارها رو پوشش بده، لیاقت، پشتکار، مهارت، غیرت و … .
دو تا نکته در عمق وجود ما هست که بسیار به نهادینه شدن این فساد عظیم کمک کرده: اولی عدم درک از نقش اجتماع در زندگی فردیه و دومی عدم درک از نتایج اجتماعی بر روی زندگی فردی.
خاصیت اول باعث میشه که انسانهایی باشیم که اساسا به سمت فردیت کامل پیش بریم و در نهایت این فردیت منجر به فسادهای سیستماتیک در ساختار اجتماعی بشه. ما باور داریم که اجتماع غلط عمل میکنه و برحسب اجبار در اون گیر کردیم و از طرف دیگه باور داریم که به عنوان فرد بهترین نمونه برای اجتماع هستیم. همین رو کمی گسترش بدین به ذهنیت فردی که در سئوال خطاب قرار گرفته، میرسین.
خاصیت دوم به ما کمک میکنه که از عذاب وجدان فساد فرار کنیم و راه رو بر هر نوع تحرک جمعی میبنده. ما فردی که از خودگذشتگی میکنه رو دوست داریم ولی باهاش همراه نمیشیم، اجبار زندگی و … بهانهست در اصل این تصور رو داریم که با زرنگی میتونیم از نتایج بد کارهای اجتماعی خودمون فرار کنیم و البته با زرنگی میتونیم در نتایج خوب کارهای اجتماعی دیگران شریک بشیم.
سئوالی ساده و ممتنعه. از نظر فردی بدون قاطی شدن در سیستمی که بسیار گسترده در حال فعالیت هست، امکان بقا نداریم. بنابراین اگر میخواین از نظر فردی به جایی برسین، خودتون رو خسته نکنین، دنبال پارتی بگردین، دوز و کلک سوار کنین و کارهایی مثل این. وگرنه شانسی برای بقا ندارین، یا به قول یکی دیگه از دوستان در صدا و سیما، جمع کنیم بریم از این مملکت.
از نظر جمعی هنوز کارهایی میشه کرد ولی جای بحث فراوانی داره: نیاز به اعتمادسازی داره، نیاز به مسیرسازی و اشتیاق برای مسیری متفاوت، و البته نیاز به پشتوانه! البته باید به دوتا خاصیتی که گفتم هم اشاره کنم که همزیستی و اعتماد رو برای یک حرکت اجتماعی بسیار سخت میکنه.
این خودش یک منشا بدبختی است!
چطور می شود وقت زیادی صرف نکرد؟ آن هم برای کسی که وقت زیادی(!) برای نمایاندن و رای آوردن اش صرف خواهد کرد و تا تکه ای از مملکت را نبلعد سیر نمی شود؟
به صراحت می گویم به نظرم چیزی به نام شم اقتصادی در مملکت ما وجود ندارد، چون چیزی به نام اقتصاد نداریم! اقتصاددانی در ایران جوکی بیش نیست، این فقط مربوط به این دوره نمی شود، از قرن ها پیش ایرانیان نام «دلالی» را اقتصاد گذاشته اند، شاردن، سفرنامه نویس فرانسوی در دوره صفوی، می گوید:« ایرانیان عاشق دلالی اند، یعنی چیزی را ارزان بخرند و گران بفروشند »
در خوش بینانه ترین حالت باید گفت اقتصاد به معنای مدرن اش در مملکت ما معنا ندارد، چون هنوز مفاهیم جامعه و دولت یا حتی دولت-ملت در ایران مفهوم پیدا نکرده اند، در واقع در طی سالیان فقط ظاهرمان تغییر کرده، همین!
امروزه با کوچک ترین تحرک سیاسی بازار بی ثبات خواهد شد و این اقتصاد نیست، یکی از آشنایان ام اقتصاد دان است، زمانی می گفت:« در ایران همان طور که می توانید یک شبه ثروت مند شوید، یک شبه نیز ورشکسته می شوید و همه اش به جامعه ی ناآگاه و سیاست مداران برمی گردد، تعاریف مان هم نادرست اند، مردم به موج سواری پولی، ریسک می گوید و وقتی از یک موج، خوب سواری گرفتند به دیگران توصیه ی ریسک پذیر بودن می کنند!»
اقتصاد، علم است اما چیزی که ما داریم، ضد علم است! از همه ی این ها گذشته اگر هم گفته ی شما درست باشد، «شم اقتصادی» برای همه نیست، برای آن هایی است که به دنبال سرمایه داری بروند، فردی با تحصیلات دانشگاهی، زمان زیادی را برای متخصص شدن گذاشته است پس انتظار شغلی با درآمد عادلانه را دارد و اگر می خواست چَم و خَم بازار را بداند، از ابتدا می رفت و کارفرما می شد (البته واژه ی کار و کارفرما هم در مملکت ما عجیب بی معنا است، چون بیشتر استثمار است تا کار مولد!)، بماند که همه ی این ها همان طور که خودتان گفتید، فقط در صورتی است که فرد اندک سرمایه ای داشته باشد و وای بر آن کس که بی پول است!
واضح است، چون هر کس درگیر دعوای خودش است!
دعواهای سیاسی اصلاح طلب-اصول گرا کمر این مملکت را شکسته، هر کس می گوید من خوبم و تو بدی، هر کس می خواهد کارهای خوب را به پای خودش بنویسد و بد ها را برای دیگری!
البته این موضوع منشا اجتماعی نیز دارد، وقتی ما بلد نباشیم با هم گفت و گوی موثر کنیم و وقتی درگیر تعارف ها و ملاحظه های بی مورد هستیم یا در منتقدانه ترین موضع، به جای نقدِ منصفانه، تکفیر و توهین یا نفع شخصی-گروهی اساسِ کارمان باشد، نتیجه می شود این فاجعه!
بله!
البته این را بگویم نظرِ ما یک چیز است، عقلِ مان یک چیز و عمل گرایی ما چیزِ دیگری!
به نظرم درک یک آقازاده به اتوبوس و مترو سوار شدن یا نشدن باز نمی گردد، بیشتر به فرصت هایی است که در اختیار اش قرار داده می شود، یک مورد اش احمد عراقچی است که همیشه با مترو تا ایستگاه میرداماد می آمد و هنوز هم گاهی می بینم اش!
در ضمن در مورد «درک جامعه» و معیار قرار دادن آن، باید گفت که حتی خیلی از بی قدرتان و نخبگان نیز درک درستی ندارد! این ها درک درستی نه تنها از اجتماعِ خودشان بلکه از تعریف اجتماع و جامعه نیز ندارند، چند روز پیش الهه کولایی می گفت:
« نخبگان ما درک دقیقی از واقعیات جامعه ندارند…واقعیت این است که نیّت خیر کارگزاران نظام سیاسی و فعالان سیاسی و اجتماعی کشور ما به تنهایی نمی تواند تاثیر مثبت ایجاد کند و باید در ظرف واقعیت ها قرار بگیرد تا نتیجه بخش و تحول ساز باشد….پس از مجلس ششم فهمیدم مشکل کشور ما نخبگان هستند که درک درستی از جامعه ندارند، به همین دلیل جنبش های ما رو به افول است».
تعجب نکنید! اتفاقا ایشان به احتمال زیاد همه ی مواردی که گفتید را خیلی خوب می دانند اما دغدغه مندی و اولویت بندی چیزی است که افراد آن را رعایت نمی کنند، درگیر شدن در دعواهای سیاسی و اجتماعی برای بعضی ها مفیدتر است تا پرداختن به مشکلات اصلی! وقتی «مخ زنی» و «تتلو» بشود نقل محافل جوانان ما و دعوای «من بهترم نه تو» نیز بشود کارِ عُقَلایمان و «دور زدن همه چیز» بشود کارِ بقیه، مشکلات اصلی خیلی راحت گم می شوند!
گربه ها راحت برنده می شوند، جِری، مالِ همان «تام و جری» است، موش ها عاقل نمی شوند!
به نظرم اگر تمام گروه ها نیز می آمدند و در انتخاباتِ کاملا آزادانه شرکت می کردند، هیچ اتفاق خجسته ای رخ نمی داد! اتفاقا شاید آشوب، بیشتر می شد!
بعد از سال 1320 (اشغال ایران توسط متفقین) یک از آزادانه ترین فضاهای سیاسی در ایران دیده می شد (خصوصا تا سال 1324) اما نتیجه ی آن فضا چه شد؟ بار ها و بار ها نخست وزیر و وزیر عوض شدن و آشوبی مطلق!
دولتِ ابراهیم حکیمی، کسی که می خواست برای نخستین بار یک دولت فراجناحی مبتنی بر گفت و گو تشکیل دهد، هنوز تشکیل نشده، ساقط شد!
بحران حکومت خودمختار آذربایجان و جمهوری مهاباد و زمینه ی ظهور دوباره ی جنبش جنگل در فضای کاملا بازِ سیاسی، داشت به فروپاشی ایران منجر می شد. تا زمانی که اجتماع و بعد از آن شِبه جامعه یا جامعه ای به معنای واقعی کلمه در مملکت شکل نگیرد، از آزادی مطلق یا دموکراسی نیز هیچ بهره ای نمیتوانیم ببریم. بعضی می گویند «مردم امروز ،آگاه اند، خصوصا به مدد رسانه های اجتماعی!» این افراد کافی است به رفتار آدم های اطراف شان نگاه کنند، خشم کور یا خوش بینی زیاد، آگاهی نیست یا دست کم همه ی آگاهی نیست! آگاهی، عقلانیت می طلبد!
هنوز اگر به روستایی بروید و جلویِ اهالی، به دروغ به معاون وزیر زنگ بزنید و تقاضای آسفالت یا خط کشی جاده ی محلی را بکنید و چند روز بعد با زیر میزی خودتان، اداره جاتی ها بیایند و آن جاده را آسفالت یا خط کشی کنند، به شما تک رای می دهند!
هنوز هم تحلیل های راننده تاکسی خریدار دارد و خشم کور یا خوشبینی زیاد در همین سال های اخیر چشم طبقه ی تحصیل کرده ی ما را کور کرده است، چه برسد به بی سواد ها!
هر شخص در شغل خودش میتونه موفق باشه به شرطی که در موقعیت کنونی و در لحظه بهترین تصمیم رو بگیره. اگر در اطرافیان خودتون هم دقت کنید شاید نمونه های موفقی رو ببینید که موفقیت شون رو مدیون تصمیم های درست خودشون هستند.
در اقتصاد کلان هم این شم وجود داره اما به نفع یک عده و ماجراهای پشت پرده که ما نباید اون رو بدونیم😅
با دست روی دست گذاشتن و بهونه تراشی که سرمایه جمع نمیشه بالاخره باید از جایی شروع کرد.
منم مثل شما معتقدم که افراد تحصیلکرده که بیشترین وقت رو برای تحصیل گذاشته اند متاسفانه و به دلایل زیادی به حق خودشون نمیرسند.