توی جامعه ایران واردات نقش مهمی در تامین کالاهای اساسی داره. حالا با کاهش ارزش پول ملی، میزان گرون شدن کالاها براساس پول ملی باید سنجیده بشه یا ارز؟ تورم به معنی کاهش قدرت خرید در این شرایط مفهوم قابل فهمیه، حرف روی سنجش قیمت کالاست.
گرون شدن با تورم فرق می کنه ، گرون شدن خوبه ، تورم بده
پول که کاغذه ارزش نداره ، کالا ارزش داره
اگر یک گوشی در ایران هزینه ساختش بشه 10 هزار تومن و توی امریکا همون گوشی بشه 1 دلار پس یک دلار برابر با 10 هزار تومنه.
کالا هست که ارزش پول و مشخص می کنه
اگر 10 تا کالا داشته باشیم و 1000 تا هزاری تو مملکت و امریکا همون 10 تا کالا و داشته باشه و 10 دلار تو کشورش باشه ، اینجا هر 1 دلار میشه 10 هزار تومن
از نظر اقتصادی من حس میکنم برعکسه! تورم به معنی رشد نقدینگی و اثر بازار، خوبه!
اساسا میزانی از تورم برای تشویق تولید نیازه! ولی گرون شدن به معنی سقوط ارزش پول ملی بدون دلیل تولید یا اشتغال بسیار خطرناکه. اساسا تورم قدرت خرید رو متعادل نگه میداره ولی گرونی قدرت خرید رو از بین میبره، قشر متوسط رو به خط فقر نزدیک میکنه، تولید رو کاهش میده، بیکاری رو افزایش میده و در نهایت معضلات پیدا و پنهان اجتماعی ایجاد میکنه که ممکنه نسلها در یک جامعه باقی بمونه!
خوب این کمی گمراه کنندهست. وقتی خود ارز خارجی دارای بازار عظیمی در یک جامعه باشه، دیگه فرآیند اقتصادی تولید به تنهایی تعیین کننده برابری ارزها نیست! مثال ملموس داستان در همین ایران اتفاق میوفته. ما تولید گوشی نداریم که بخوایم با استفاده از اون برابری ارزی رو بسنجیم!
من عذر می خوام دوتا کلمه و برعکس گفتم ، آره درسته تورم خوبه گرونی بده . کلمات و اشتباه به کار بردم
نه خب گوشی مثال بود ، ببینید ما تو ایران زمین داریم ، کالا داریم نفت داریم ، حالا فرض کنیم همه کالا هستند.
اگر تو ممکلت 10 تا کالا باشه و 10 تا هزاری هم میزان نقدینگی باشه اینجا هر کالا میشه هزار تومن ، حالا به همین تناسب اگر کالا زیاد بشه ارزش پول بالا میره اگر نقدینگی زیاد بشه کالا گرون تر میشه و ارزش پول میاد پایین تر.
حالا میان میگن ، مثلا کالای فلان چقدر هزینه می بره ساختش تو آمریکا ؟ این میشه نسبت قیمت دلار به ریال
یعنی کالا ارزش پول یک مملکت و مشخص می کنه ، حالا معلومه شرایط ما نرمال نیست ، یعنی اینجا پول دلار خودش کالاست ، نمی دونم این چه پیچیدگی درست می کنه.
ولی می دونم این سیستم یا تغییر می کنه یا کلا فرو میریزه
این بحث یکم پیچیدگی خاص خودش رو داره و برای تعریف هر کدوم ما باید خیلی بحث کنیم.
در اقتصاداز معضلاتی که هست رابطه تورم و بیکاری هستش که ساست های کلان اقتصادی هم بر اساس این دو مسئله طراحی میشن. تثبیت قیمتها و کاهش نرخ بیکاری دو هدف کلان اقتصادی هستش که با هم ناسازگارند و حل این دو مشکل با هم از یک واحد تقریبا غیر ممکنه.
تورم و بیکاری برعکس هم عمل میکنن (بر اساس نظریه و منحنی فلیپس که بعدها این نظریه زیر سوال رفت و تعدیل شد) یعنی هر چی تورم بره بالا بیکاری کم میشه و هر چی تورم بیاد پایین بیکاری زیاد میشه. اینکه این تعادل در کشور ها حفظ بشه خیلی سخته و سعی میشه نظریه های اقتصادی خوبی بکار بگیرن. و اینکه در طول زمان هیچوقت چیزی ثابت نیست و در طی دوران های زندگی و سالیان بر اساس هز چیزی ممکنه اقتصاد دچار تحولاتی بشه که بیکاری و تورم با هم برابر نباشه و دوره سختی هر کدم به نحوی بگذره.
سیر تحولات اقتصادی چندین دلیل داره از جمله تکوین اقتصاد کلان یعنی اینکه رابطه بین عرضه ول و تراز تجاری و سطح قیمتها آمار و داده ها در طی سالها چطور بوده که اولین آمار ها و مطالعات جمع آوری شده در دهه 20 میلادی رخ داده.
دیگری نوسان های تجاری بودش که اقتصاد دانان رو مجبور به کشف ستاده ها و موجودی انبار و سطح قیمت ها کرد.
سومین هم یک اتفاق و حادثه ناگهانی در شکل گیری اقتصاد … که اصلی ترین بروز بحران 30 میلادی در آمریکا که سطح تولید در به طور کلی کاهش و بیکاری رو افزایش داد، که ممکنه دوباره با این اوضاع اقتصادی شکل بگیره.
عوامل تولید در دنیا بر اساس: زمین، سرمایه، نیروی کار و مدیریت میچرخه. کشورهایی که واردات انجام میدن دو یا یکی از این عوامل رو ندارند و براشون به صرفه نیست که انجام بدن و براشون گرون تموم میشه. بنابراین سعی میکنن میزان هزینه ای که برای ساخت و تولید انجام بدن اون کالا رو وارد کنندکه معمولا کشورهای جهان سومی چون سرمایه ندارند نمیتونن تولید داشته باشند و مجبورن وارد کنند. اما کشور های توسعه یافته همه این موارد رو دارند و تولید کالای وافری دارند و کالا رو صادر میکنند (البته اینجا یادمون باشه که کشور های جهان سومی اکثرا مستعمره کشورهای توسعه یافته هستند و از زمین و منابع طبیعی و نیروی کار انسانی اونا استفاده میشه میشن توسعه یافته).
ما زمین و نیروی کار داریم وشاید سرمایه هم داشته باشیم اما مدیریت بنظرم اصلا صحیح نیستش.
اینکه ما باید تولیدات بیشتری داشته باشیم درسته و شاید داریم اما آیا میل مصرف کنندگان به تولیدات داخلی که ما انجام میدیم همین هست؟ اینکه مصرف کننده چه چیزی رو انتخاب میکنه بر اساس درآمد و سلیقه شخصیش هست اما همیشه سلیقه و درامد در یک طیف نیست و باعث میشه فرد انتخابات دیگری رو انجام بده.
اینکه تورم زیاد بشه تقریبا همه کار دارند شاید کار مورد پسندشون نیستش اما خب میزان درامد کمی دارندولی قیمت کالا که زیاد میشه همیشه بر اساس گرون بودن اون کالا نیست و گاهی ترجیحات مصرف کننده هستش که میزان عرضه اون رو کم یا زیاد میکنه. اینکه چشم و هم چشمی در کشور ما خیلی از ماها رو مجبور و وادار به زندگی های لوکس و بهتری کرده خب قطعا بایت زندگی های لوکس هم باید میزان پول بیشتر پرداخت کرد و کالای لوکس تری خرید کرد که ما مجبوریم پول بیشتری دربیارم و کار بیشتری کنیم. (در جایی از اقتصاد فقط به چشم و هم چشمی باید پرداخت و بحث مفصلیه)
ثبات قیمت ها در همه سطوح کمی سخته اما اینکه تعادل ایجاد بشه باید میزان عرضه و تقاضای افراد برابر باشه و میزان موجودی انباره های ما همقابل قبول باشه و اینکه سرمایه در گردش باشه و پس انداز کمتر باشه.
در جایی از اقتصاد که پیچیدگی تورم و بیکاری و نرخ ارز در هم تنیده میشه ،ما روزی مجبوریم برگردیم به گذشته و معاملات پایاپای کنیم.
درسته کالا ارزش پول رو مشخص میکنه ولی وقتی ارزش پول کاهش پیدا میکنه تو بر اساس درآمد شخصیت میتونه دیگه تصمیم بگیری نه سلیقه شخصی. هر چند ممکنه این درامد شخصی برای کسی که خوبه رضایت رو بیاره ولی اگر نباشه نمیتونه رضایتش رو جبران کنه. دلار برای فرد آمریکایی ارز محسوب نمیشه و برای من ارز محسوب میشه. شاید این ده تومن برای من ارزش غیر از موبایل داشته باشه ونیاز به موبایل در موقعیتم وجود نداشته باشه.شرایط شخصی افراد هم مهمه.
ما گوشی که تولید کردیم آیا رضایت مشتری رو جلب کرده؟ چرا به جنس های خودمون اعتماد نداریم؟چه دلیلی برای خرید کردن حتما جنس خارجی وجود داره؟وکلی از اینطور سوالا باید از نظر مردم پاسخ داده بشه.
میزان داشتن کالای ضروری (خوراک پوشاک مسکن) چیزی از نیازهای انسان کم نمیکنه ولی داشتن بهترین ها وادار به گرونترین ها خرید کردن میکنه.