چشم.
از ویژگی اصلی نثر سلین شروع کنم. ویژگی اصلی نوشته های سلین کاملا بی ادا بودن و کاملا صریح بودن و کاملا راحت بودنشه. من راستش از خیلی از اداهای رمان نویس ها تو نوشته هاشون بدم میاد. واسه همین هم خیلی رمان های ایرانی رو نمی تونم تحمل کنم. البته که رمان های قدیمی تر و جدیدتر خوب ایرانی هم کم نخوندم.
اما سلین به شدت راحت می نویسه. حتی بدون سانسورهایی که اون رو به خشونت یا بی ادب بودن هم ممکنه متهم کنن. اما سلین با قلمش اعجاز می کنه و شما رو با هر کتاب به یک سفر خوش و لذت بخش می بره.
اگر زندگی نامه سلین رو که یک پزشک بوده بخونین می فهمین شخصیت کاملا یاغی هم بوده و تجربه های زیستی مختلفی رو در زندگیش به دست آورده که همه شون می تونن تو این اعجاز قلم تاثیر گذاشته باشن.
مرگ قسطی هم یه جورایی زندگی نامه خودشه. شرایطی که توی کودکی جوانی و دوران پزشکیش داشته. من هر بار کتاب رو باز می کنم وارد سفری میشم که من رو بی هیچ لکنتی همراه خودش می کنه. با تلخی ناتمامی که هر لحظه در وجود شما رسوخ می کنه اما روی اون لایه ای از بانمکی هم ریخته شده. تلخی که واقعیه و با گوشت و پوشت و استخون اول توسط نویسنده تجربه شده و بعد منتقل میشه.
من وقتی کتاب مرگ قسطی رو می بندم همون لحظه به شدت دلم واسه دنیای کتاب تنگ میشه. واسه کتاب های زیادی نشده که دلم واسشون تنگ بشه اما این اتفاق درباره این کتاب افتاده.
ترجمه خوب بود؟ اذیتتون نکرد؟ و لطفاً یک ترجمه خوبش رو معرفی می کنید؟
یک دلیل کنجکاوی ام این بود که قبلاً یکی دو پاراگرافش رو اتفاقی جایی دیدم و خوندم و اولین احساسم این بود که از ناامیدی آدم رو می کشه :)) اما الان برگشتم و دوباره همون رو خوندم و دیگه چنین احساسی نداشتم.
شما چنین احساسی نداشتین؟
من نمی دونم ناامیدی و تلخی مرگ قسطی کشنده باشه یا نه، اما می دونم که درون خودم چیزی شبیه همین رو می بینم و خیلی هم ازش ناراضی نیستم. امیدوارم در باطن شما چنین چیزی نباشه و یکسره امید باشید و زندگی و شور بودن.
ترجمه استاد مهدی سحابی رو خوندم و هیچ مشکلی باهاش نداشتم.