مسوولین محترم ما هر کاری از دستشون برمیاد میکنن که بگن تقصیر مردمه این وضعیت و پروتکل های بهداشتی رو رعایت نمیکنن ولی یک نکته این وسط پیش میاد، اگر بدونی دیابت داری و قند برات مضرره و دکتر هم نگفته باشه بهت، ایا بازم قند میخوری؟؟ میگی راه قند خوردن رو دکتر نبسته پس میخورم؟
قبل از این اوضاع اشفته بازار زرد و قرمز کشور، با قطار تهران به ساری رفتم. اونجا تا دلتون بخاد پلاک غیر بومی بود. آیا این که ما لجبازیم و فکر میکنیم " مرگ برای همسایه است" هم تقصیر مسوولینه؟؟
یکم واقع بین باشیم. ناصر خسرو قشنگ گفت" از ماس که بر ماس"
تعطیلات نوروز کتاب سقلمه رو میخوندم، با خودم خیال میکردم شاید مسوولین میخواهند به جای برخورد قیم مآبانه مردم را آزاد بگذارند و با تلنگر انتخابهای آنها را معماری کنند، اما راضی نمیشدم.
انگار این تلنگر باید به طور خودکار با بیمار شدن نزدیکترین کسان آدم اتفاق بیوفتد.
قبل تعطیلات صداهای مخالف دست کم در رسانه ملی بلند نبود وگرنه پیشبینی امروز ساده بود!
در طول تعطیلات دو نمای متضاد در یک بخش خبری به دنبال هم میآمد، اولی دوربین رو میبرد سمت مردم که چرا سفر اومدید، دومی از تلاش بخشهای مرتبط با سلامت سفرهای جادهای و . . . شبیه سالهای قبل. بعد از تعطیلات که داستان کلن وارونه شد و تبدیل شد به دعوای سیاسی!! که مسئولان بیتوجه باید پاسخگو باشند!
اما مردم؛ مثلا عدهای درجهبندی کردند سفرها رو گفتند ما میرویم نزد پدر و مادر و در دید و بازدیدها هم درجه اول و با رعایت پروتکل (بگذریم که اغلب به طور عادی در خانه فراموش میشود). حتی در این درجهبندی هم دعواهای سیاسی در سطح خانوادهها پا برجا بود، خانواده پدر یا مادر، زن یا شوهر! من خودم شاهد چند مورد از این دلخوریها و نپذیرفتن توصیهها بودم.
عده دیگر به طبیعت رفتند، عدهای با تور و عدهای هم . . .
نمیدانم . . .
انگار همیشه توجیه برگ برنده رو داره!
تو کتاب سقلمه آدمها رو به دو دسته عادی و اقتصادی تقسیم میکنه، اقتصادیها منطقی هستند و مهارت و قدرت انتخابهای درست رو دارند، و تعداد این آدمها بسیار کم هست!
اما انتخاب درست عادیها رو باید مدیریت کرد وگرنه به ضرر خودشون عمل میکنن یا باید گزینههای پیشفرضی باشه که اگه یادشون رفت به موقع درست انتخاب کنن، ضرر نکنن و این کار معماران انتخاب هست، مثل مسوولین.