اول بخاطر تاخیر عذر خواهی میکنم . چند شب پیش میخواستم بزارمتون پشت و ببرمتون ایده آل خودم ولی خب توی شهر رویایی سهراب زمینگیر شدم
شهر سهراب یا بهتره بگم روستای سهراب خیلی قشنگ بود ولی اینترنت نداشت ، زمین سبز بود، هوا پاک بود، ولی خب نداشت، توی بندرش نداشت ، همه ی راه برگشت رو مجبور شدیم پارو بزنیم، البته بهتره بگم پارو بزنم ! آخه سهراب که ماشاله کمک نکرد ،کل مسیر رو ایشون در اندوه شناور بودن
(نتیجه ی اخلاقی: هیچوقت با یه شاعر توی یه قایق نشینید )
ادامه ی داستانمو امشب بشنوید. میخوام ببرمتون به شهر ایده آل پادپرسی ها
منم چنتا مؤلفه اومد تو ذهنم که به طبیعت انسانی ربط داره. شایدم حرفهای همست از زبون ذهن خودم. ببینید وقتی از ترکیب طبیعت با شهر حرف میزنیم، باید تمام جنبهها رو در نظر بگیریم:
چشم نوازی
روح نوازی
گوش نوازی
مثلاً:
حتی اگه عناصر طبیعت خودشون تو جایجای شهر جا نشن، میشه عطر و رنگشون رو که با روح انسان سازگاره، تو شهر جا داد: چیزی مثل نقشه قالی ایرانی، که باغ گل رو تو فضای خونه میاره.
میشه نور پردازی شب شهر رو برای حس حضور شب تنظیم کرد و آسمون شب رو از شهر نگرفت و چشما و ذهنای انسانها رو مثل سایر اجزای طبیعت با شب که جزئی از طبیعته مأنوس کرد، من شخصاً با نورهای مزاحم بعد از غروب مشکل دارم، نور ماشینا و مغازهها و . . . همش بنظرم باید باز اندیشی و بازسازی بشه.
مورد بعدی صداهاست که واقعاً تو زندگی شهری معضلن، ما نخواستیم یا نتوانستیم صداهای سازگار با طبیعت انسان رو در شهرهامون جاری کنیم؟
سلام دوستان ،
دختر بدقول شهری دو روزه توی ترافیک شهر گیر کرده ،در عوض میبرمتون به یه شهر زیبای در دست ساخت به اسم Padpors city،
خب برای معرفی بهتره بگم این شهر به دست دو تا فیزیکدان اداره میشه: دو تا شهردار روشنفکر @yousef و @lolmol
در بین شهروندان این شهر تا دلتون بخواد قاضی و معمار و طراح و مهندس و نویسنده @baratii.nazanin و موزیسین @Jalal_Razavi و معلم @moalem و دانشمند و کارآگاه و پلیس پیدا میشه،
چیزایی که کم داریم ایناست: آشپز و کشاورز و کارگر ساختمانی و فضانورد و خلبان و خواننده و نقاش و …
لازمه به عرض برسونم درخواست سیتیزنی ابرقهرمان ها و زامبی ها و پینوکیوها به هیچ عنوان بررسی نمیشه ،لطفا مزاحم نشید. از شهرداران تقاضا دارم در صورت امکان حداقل یک هفته دیگه به زمان کمپین اضافه کنند تا شهر رو همگی با هم بسازیم . دعوت نامه:
از همه ی شهروندان قدیمی و جدید دعوت میکنم که توی مراحل گودبرداری و ساخت شهر حضور بهم برسونن و نقشها و مشاغل قدیم یا جدید خودشون رو به عنوان شهروند شهر پادپرس در پاسخ به این متن معرفی کنند. از نقشهای فانتزی هم به شدت استقبال میشه. هر کس بگه بر اساس شغل و نقش پادپرسیش دوست داره چه ساختار و یا سازه ای به شهرمون اضافه کنه.
فقط اگه دینامیک و زندگی تو شهر در حال ساخت دیده بشه، ممکنه شهردار حاضر شه که کمپین رو کمی تمدید کنه … .
برای این کار هر کدوم از مدعوین باید حاضر باشن یه خشت به خشت نفر قبلی اضافه کنن، این خشت ممکنه یه خط نقد، یه ایده، یه تجربه، یه پرسش سازنده، و یا حتی دعوت از یه نفر تاثیرگذار در ساختن این شهر باشه.
من موافقم که تا جمعه تمدید بشه تا ببینیم بچهها چه حرکتی انجام میدن. از تحرک استقبال میکنم، چه بهتر که اونقدر استقبال بالا باشه که حس کنیم نیاز هست بیشتر تمدید بشه
شهر داریم تا شهر!
اول باید ببینیم شهر چی نیاز داره اونا رو برآورده کنیم بعدش ببینیم چی بهترش میکنه
مساحت شهر و آب و هوا و جاده ها و… خیلی پارامتر ها تاثیر گذار هستند.
و اما …برید کنار که من اومدم.
قبل از اینکه به سراغ شهر رویایی خودم برم، میخوام چند نوشته از دانشآموزان پایه ششم دبستان و از شهر رویایی اونها براتون بنویسم: امیرحسین: من می خواهم شهر رویاهای من، هر قدم که راه میروی سطل زباله داشته باشد تا شهر ما کثیف نشود. ماشینها در شهر رویاهای من، نمی توانند تند برود و موتور آن قوی نیست تا اگر تصادفی ایجاد شود کسی نمیرد. من شهر رویاهای خودم را جوری میبینم که کسی مجبور نباشد برای یک نان کار کندو زجر بکشد. در شهر من حتی زباله ها خوشمزه اند و هیچ چیز بدبود نیست. هوای این شهر طوری است که نیاز به حمام رفتن و شستن لباس نداشته باشیم…
در شهر من یک نفر است که اسم آن عموخنده است. با دستگاهی تمام غم ها را از شهر جمع میکند و به خنده تبدیل میکند. این شهر رویاهای من است. محمدجواد: میخواهم شهر ما مانند استان مازندران،پر از درخت و گل و گیاه باشد و کسی به درخت ها صدمهای نزند و از درخت و گلها نگهداری کند. دوست دارم آنقدری که من به درختان علاقه دارم، مردم شهر هم علاقه داشته باشند. … اگر شهرمان جمعیت اش بیشتر شود، وسعت شهرمان هم بیشتر شود و همینطور تکنولوژی شهرمان هم بیشتر شود… دوست دارم در شهرمان وسیله بازی زیادی برای کودکان باشد و وقتی کودکان در حال بازی هستند،خوش و خرم باشند.
و اما شهر رویایی من :
شهر من پر از رنگه. هر خونهای یک رنگ و هر دیواری یک طرح. امروز که به بیشتر خونهها و نماشون نگاه میکنم، بیشتر سنگ کار شده و یک نورپردازی زرد.
تو ساختمانسازیها هیچ خلاقیتی نمیبینم.(معمارمون کی بود؟ )همه خونهها شبیه همن. تو شهر من خونهی هرکس منحصر به فرده. زیبا و خوش رنگ و لعاب.
ادامه ی داستان رو بعدا میگم. فعلا که به لطف رئیس @yousef دچار تمدید شدیم
میشه مبنای کمبودها رو گله ها و صحبتهایی که بچه ها توی کمپین قبلی در مورد شهر و شهرنشینی داشتن قرار بدین.خب من خودم از اونا خیلی ایده گرفتم. البته هنوز کامل نشده متنم تا به اشتراک بزارم.
ضمنا به عنوان هنرمند شهر پادپرس ایده هاتون رو در مورد تغییرات مورد نیاز فرهنگی ،هنری شهر ارائه بدید.