حتی گاهی به ساعت و ساعتها هم میکشه! بیکاری؟ بیبرنامگی؟ بی هدفی؟ تنبلی؟ بیخیالی؟ یا پُرکاری؟ ذهن شلوغ؟ بیانگیزه بودن؟ ناامیدی و افسردگی؟ خستگی جسمی یا روحی؟ نیاز به سکون و تفکر؟
چطور میشه این زمان و شرایط رو مدیریت کرد و ازش استفاده کرد و لذت برد و پشیمون نشد؟
وای چه سوال خوبی! یکی از بزرگ ترین مشکلات من همینه
غالبا تو این تایم، درگیر خیالات میشم. انگار دارم فیلم میبینم. چون داستان ادامه داره، دلم نمیاد بلند شم.
برنامه دارم ولی نمی دونم چرا اونقدر قدرت ندارند که من و از جام بلند کنن.
من هم همینجوری ام البته دلیلش هر شب تا ۲ بیدار بودنه. ۱۱ بخوابم ۸ بیدار میشم ۱۱ بخوابم به ۹ ساعت خواب احتیاج دارم. ۲ بخوابم بازم سر ۹ ساعت پا میشم کلا بدنم روی ۹ ساعت خواب یکجا در روز قفله
هر جوری بخوام میتونم تنظیمش کنم.
مثلا یه مدت ۷ صبح می خوابیدم ۳ ۴ عصر بیدار میشدم
نتیجه گیریم این بوده که محیط تاریک روی عمق خواب تاثیر میزاره و هرچقدر زود تر بخوابیم به طور مثال ساعت ۱۰ صبحش هم زودتر بیدار میشیم هم به خواب عصر احتیاج پیدا میکنیم. به روند غذایی و ورزش هم خیلی بستگی داره برنامه ی خواب.
از نظر روانی نبود هدف قدرتمند در زندگی باعث بی انگیزه شدن میشه.
اگر کسی از روی نیاز مالی باید بره سر کار سر ساعت بیدار میشه وگرنه جمعه ها یا یه روز تعطیل خوشحالش میکنه چون میتونه بیشتر بخوابه!
اما اگر پشت همین بیدار شدن یه هدف بزرگ باشه داستان متفاوت میشه.
مثل ورزش صبحگاهی برای سالم تر زندگی کردن
یا رفتن سر کار با هدف مشخص نه صرفا رفع نیاز مالی.
هدف علاوه بر انگیزه به زندگی فرد برنامه و روال زندگی میده و شخص حاضره برای رسیدن به هدفش با برنامه زندگی کنه و قطعا همین موضوع پله های رسیدن به هدفشه.
خواب دنباله دار یکی از دلایلشه امروز صبح یه موجودی تو خواب میخواست منو بکشه اما موفق نشد از خواب بیدار شدم اما با این وجود دوست داشتم بخوابم و ادامه اش رو ببینم
تقریبا روند مشابهی داریم. یکی از بدیهایی که من دارم اینه که اگر تصمیم بگیرم روند خوابم رو تنظیم کنم، انگار ذهنم لج میکنه و همه چیز رو بهم میریزه ولی مدت زمانی بوده که خیلی دغدغه تنظیم خواب نداشتم و بعدا دقت کردم منظمتر بوده فعالیتم در کل چالش عجیبیه و به خیلی چیزها بستگی داره، حتی آب و هوا هم میتونه تاثیر زیادی داشته.
جالبه، منم گاهی که خودم رو مقید به انجام چنین کاری میکنم ،با خودم لجبازی میکنم
یه جوری انگار قانون گریزی رو ذهنم دوست داره بعضی وقتا !
شایدم اینجوری بشه تحلیلش کرد که وقتی روز پرکار و سختی رو برای خودمون برنامه ریزی کردیم، یه جور مقاومت درونی برای شروع روز ایجاد میشه، در واقع مثل دومینو هست، میدونیم اگه قدم اول رو برداریم و از توی رختخواب پاشیم باید پشت سر هم ، اون همه کار سخت رو انجام بدیم و برای همین مقاومت میکنیم و توی رختخواب می مونیم، حتی اگه اصلا خوابمون نیاد!!
یه مثال دیگه هم از لجبازی ناخودآگاه و به طبعش سیستم فیزیولوژیک داشتم، سالی که کنکور کارشناسی داشتم اندازه ی خرس قطبی میخوابیدم ، هر چند بعدا که مطالعه کردم متوجه شدم خواب زیادم ،پاسخی فیزیولوژیک برای مقابله با استرس زیاد بوده و نه از روی بی خیالی و تنبلی !
تجربه بهم نشون داده که وقتی برای خودم رئیس بازی درمیارم و خیلی قید و بند برای خودم میزارم ،ناخودآگاهم همش رو پس میزنه
این ناخودآگاه آدما خیلی موجود ناقلا و عجیبی هست،اصلا زور نمیشه بهش گفت
البته جدیدا یکم قلقش اومده دستم
منم وقتی خیلی کار دارم، هیچ کاری نمی کنم