دنیای بدون دروغ چه جور دنیایی میشه؟

اگه همه مردم فراموش می کردن دورویی و دروغ رو، دنیا چی میشد؟

چگونه دروغ نگوییم

4 پسندیده

یکی از فیلسوف های غربی به اسم راسل، توی یکی از کتاب هاش میگه که کسی که دروغ میگه و کسی که دروغ میشنوه، هر دو ضرر میکنند.

مثالش هم اینه:

-یک فروشنده وقتی که به مشتری خودش دروغ میگه، و یه کالایی رو به دروغ به مشتری میفروشه، باعث میشه که اون مشتری دفعه ی بعد که به مغازه ی اون فرد میاد، حرف های اون شخص و به دنبال اون بقیه فروشنده ها رو باور نکنه و اگر تعداد مشتری های دروغ شنیدن زیاد باشه، دیگه هیچ مشتری حرف هیچ فروشنده ای رو باور نمیکنه (حتی اگر راست بگه) و این امر باعث میشه تا اون مشتری بره و چنتا مغازه ی دیگه رو هم بگرده و از صحت حرف های فروشنده اطمینان حاصل کنه.

نظر شخصی:

اگر همه ی مردم، دروغ رو فراموش میکردند، سرعت انجام خیلی از امور بالا میرفت، البته به نظر من اتفاق خاصی نمی افتاد و صرفا سرعت بالا میرفت (البته این سرعت هم خیلی خوبی ها داره و منظور من از اتفاقی که نمیفته، چیزی غیر از اتفاقات روزمره ی کنونی هست.) و استدلال من برای توجیه نظرم اینجوریه:

یه ضرب المثل قدیمی هست که میگه خورشید هیچ وقت پشت ابر نمیمونه. یعنی هرچقدر هم که دروغ گو باشیم، بالاخره یه جایی دیگه دروغ هامون برملا میشه و تنها اتفاقی ای که افتاده اینه که ما تونستیم با دروغمون، حقیقت رو به عقب بندازیم که این عمر باعث میشه که ما از این فاصله ی زمانی سود ببریم ولی در آخر همونطور که قبلا گفتم، همه چیز لو میره.

4 پسندیده

چرا کسایی که زیاد دروغ میگن با ضرری که دروغ بهشون میزنه بازم دروغ میگن؟
شاید چون به اندازه کافی از دروغاشون ضرر نمیکنن؟
مثلا میدونن که آدمای دیگه همیشه با اینکه میدونن دروغ میگن کارشون رو راه میندازن!
شاید نمیتونن دروغ نگن و از ضررای دروغ نگفتن بیشتر میترسن و فکر میکنن حالا تا به قول ضرب المثل قدیمی که میگه[quote=“Alavi1412, post:2, topic:4937, full:true”]
خورشید هیچ وقت پشت ابر نمیمونه
[/quote]
خورشید بخواد از پشت ابر در بیاد ما کارمون راه میفته
در واقع اونا نگران طولانی شدن زمان رسیدن به خواسته هاشون هستند.
اونا به تعبیر عمیقی که افراد از شخصیتشون دارن اهمیت نمیدن یا درکش نمیکنن؟
اونا به دروغ علاقه یا عادت؟
حسشون نسبت به دروغ دیگران چیه؟ یعنی دروغگوها همو خوب درک و توجیه میکنن؟
راستی میشه صددرصد راست بود؟
اصلن میشه اول دروغ و حد و حدودش رو تعریف کنیم.

4 پسندیده

انسان موجودی اجتماعی است و باید بپذیریم که سرمایه ی اجتماعی هر جامعه ای، اعتماده! با دروغ گفتن عملا داریم سرمایه ی اجتماعی جامعه رو نابود می کنیم و صدمات جبران ناپذیری به آن می زنیم.
در صورتی که اعضای یه جامعه دروغ بشنوند، به تدریج دروغ اپیدمی میشه و دیگه نمی تونن به کسی اعتماد کنن، در نتیجه از سویی در تمامی تعاملات اجتماعی اضطراب و استرس دارند و می ترسند که به اصطلاح سرشون کلاه بره!!! و از سوی دیگر دروغگو در استرس لو رفتن دروغ هاش خواهد بود!!! به مرور آرامش در جامعه از بین میره و در جامعه ای که اعضای آن دائما در استرس هستند، انواع بیماری ها اوج می گیره و با از دست رفتن سلامت روان، سلامت جسم هم ناپدید میشه! درجامعه ای که آرامش وجود نداشته باشه، خلاقیت ها کور میشه و انرژی اعضای آن جامعه بیشتر صرف کنترل و مدیریت اضطراب و استرس ناشی از دروغ خواهد شد.
به نظر من دروغ دور باطلی رو ایجاد می کنه که هم گوینده و هم شنونده آن غرق بی اعتمادی و زیان خواهند شد. زیان شنونده دروغ در کوتاه مدت و گوینده در بلند مدت مشخص خواهد شد. و شاید خورشید هیچ وقت پشت ابر نمونه ولی با اعتمادهای شکسته شده، چه خواهیم کرد؟؟؟
برای گسترش اعتماد در جامعه چه کارهایی می توان انجام داد؟؟؟

5 پسندیده

فکر کنم اون وقت یه دنیای لوس و بیمزه ای بوجود میومد که اصلاً نیازی به فکر کردن نبود!! همه ی مسائل رو راحت قبول می کردیم و اصلاً و به هیچ وجه به خودمون اجازه نمیدادیم که دنبال حقیقت بگردیم.

دزد جوانمردی!
اسب سواری ، مرد چلاق و افلیجی را سر راه خود دید که از او کمک می خواست . مرد سوار دلش به حال او سوخت . از اسب پیاده شد و او را از جا بلند کرد و روی اسب گذاشت تا او را به مقصد برساند .
مرد چاق وقتی بر اسب سوار شد ، دهنه ی اسب را کشید و گفت : …
اسب را بردم ، و با اسب گریخت! اما پیش از آنکه دور شود صاحب اسب داد زد : تو ، تنها اسب را نبردی ، جوانمردی را هم بردی!
اسب مال تو ؛ اما گوش کن ببین چه می گویم! مرد چلاق اسب را نگه داشت . مرد سوار گفت : هرگز به هیچ کس نگو چگونه اسب را به دست آوردی ؛ زیرا می ترسم که دیگر « هیچ سواری » به پیاده ای رحم نکند!

و چنین است روزگار امروز جوامع ما…

4 پسندیده

این مَثَل جای فکر کردن بیشتری داره. من دو تا برداشت ازش داشتم. اولیش که همون مفهوم اصلیشه: دزدی جوانمردی. دومیش که برام خیلی مهمتره اینه:

واسه اینکه جوانمردی از بین نره حقیقت رو برای کسی بازگو نکن.

نطفه‌ی اصلی دروغ گفتن از همینجا نشات میگیره. برملا نکردن حقیقت برای حفظ یه ارزش دیگه. اینجا به نظرم انتخاب با خواننده ست که کدوم ارزش رو در اولویت قرار بده. جوانمردی یا حقیقت؟
پوشوندن حقیقت با دروغ گفتن فرق داره ولی واسه این که با گفتن حقیقت ارزشهای دیگمون رو زیر سوال نبریم مجبور به دروغ گفتن میشیم. یا بذار اینجوری بگم که به نظرم پوشوندن حقیقت پیش نیاز دروغ گفتنه.

اگه بیایم قبول کنیم که افراد با اصول اخلاقی متفاوت، اولویتهاشون برای ارزش گذاری فرق می کنه، اونوقت به نظرم ارزش(یا اصلی اخلاقی با مفهومی والا) به نفع بردن افراد، چه از نظر مادی چه معنوی، تنزل پیدا می کنه.

4 پسندیده

به نظرم داستان نمی خواد بگه که “هرگز به هیچ کس نگو چگونه اسب را به دست آوردی ؛ زیرا می ترسم که دیگر « هیچ سواری » به پیاده ای رحم نکند!” اصلی است که باید به آن عمل کرد!!! بلکه داره این مفهوم رو می رسونه که نتیجه ی یک دروغ، بی اعتمادی تعداد زیادی از آدم ها خواهد بود. داستان مفهومی عمیق تر از پیام ظاهری خودش دارد و در واقع جمله نهایی داره تاثیر پروانه ای کار مرد در جامعه رو تصویر سازی می کنه.
اتفاقا خورشید هیچ وقت پشت ابر نمی مونه و دیر یا زود همه متوجه می شوند که اسب مرد اول چطوری دزدیده شده و مرد اسب سوار با جمله آخر داره میگه که تو الان یه اسب از من دزدی و شاید ارزش چندانی نداره ولی در آینده جوانمردی رو از تمام سواران خواهی دزدید (از بین رفتن سرمایه اجتماعی و زیان فراگیر کل جامعه).

4 پسندیده

فکر میکنم اولین روزی که ادم ها شروع کردن به دروغ با همین بهونه شروع کردن: من به بلوغ جمع اعتماد ندارم و فکر میکنم دارم صلاح جمع رو میخوام، و شروع میکنم به دروغ گفتن.

این همین اتفاقی هست که گاهی تو بعضی شبکه‌های تلویزیونی می‌بینیم، چند نفرمون از چنین بایاس (دستکاری) در اطلاعات خوشحال میشیم؟

اگه مرد اسب سوار، به جای شک به سایر سواره‌ها، مطمئن میبود که سواره ها اون قدر بالغن که فرض نکنن همه ی پیاده ها دزدن، حتی نیازی به چنین جوانمرد-گرایی نمیبود.

##تجربه شخصی
تازه که استخدام شده بودم یه سری جلساتی برگزار میشد در گروهمون که مسخره و هدررفت وقت بود. جلسه ها فرمالیته بودن و هیچ وقت توش اتفاق خاصی نمیفتاد، تصمیم ها از پیش گرفته شده بودن و صرفا انگار یه ساعتی بود که باید بدین شکل میگذشت.

یه روز حوصله نداشتم و نرفتم جلسه. بعدش رییسمون ازم دلیلش رو پرسید و من صادقانه و کمی هم اسکولانه توضیح دادم که جلساتمون فرمالیته س، افراد توش حرف خاصی نمیزنن و اطلاعاتی رد و بدل نمیشه که ادم حس کنه داره کار میکنه. یکی-دو ساعت رییسم در توبیخ این نظرات و توضیح ارزش های جلسه برام صحبت کردن.

همون لحظه یکی دیگه از همکارامون گذشتن که اتفاقا در جلسه نبودن، رییسمون ازش پرسیدن فلانی نبودی؟ ایشون خیلی ساده گفتن بله بله، کار مهمی پیش اومده بود و رفته بودم تهران، و رییس گفتن که خب مشکلی نیست!

بار بعدی، که حوصله نداشتم نرفتم. و یاد گرفتم در پاسخ به سوال کجا بودی، گفتم کار مهمی داشتم! و بارهای دگر هم. هیچ وقت هم عملا دروغ ظاهری نگفتم. چون واقعا هر کاری میکردم مهم تر از کارهای جلسه بود! :grin:

دنیای بدون دروغ، چه دروغ صریح و چه دروغی که از سکوت افراد میاد (یعنی دروغی رد و بدل نمیشه، ولی راستش هم گفته نمیشه)، دنیایی هست کمی دردناک که البته درش همه چی در حال بهبود هستن!

چرا که ادم اگه بدونه چیزی که داره یا کسی که هست، بهترین چیز ممکن نیست، اولش میخوره تو ذوقش بعد شروع میکنه به بهبودش.

7 پسندیده

فکر کنم توی مباحثی در مورد اخلاق بحث شده و شاید بد نباشه ارجاع به اونا میتونه مفید باشه.
شاید اگه توی چهارچوب زیرپا گذاشتن اخلاق به این مسئله نگاه کنیم، طبیعی ترین دلیل برای دروغ، منفعت شخصی (یا مثلا توی مثال لاله، جلوگیری از ضرر شخصی) هست. دنیای بدون دروغ میتونه وجود داشته باشه ولی به شدت ناپایداره. در دنیای واقعی، حذف دروغ فقط یکی از نابهنجاریها رو حذف میکنه و نابهنجاری دیگه ای جایگزینش میشه.

4 پسندیده

به نظر من اما دنیای بدون دروغ چالش برانگیزتره؛ چون برای اینکه همه چیز رو راست و درست بیان کنی باید در اعماق بیشتر مسایل غوطه ور شی تا
مثلا تو تبلیغات واقعیات رو بگی و البته بهترین ها رو ارائه بدی تا هچنان بتونی رقابت کنی
یا عمیقا احساسات و اداراکات خودت و دیگران رو بشناسی و به دروغ و فریب چه آگاهانه چه نا خودآگاه خودت و دیگران رو سرگرم نکنی

منظورتون از ناهنجاری که جایگزین دروغ شده از دست رفتن منفعت آنی شخص به خاطر ناسازگاری با سیستم ناکارآمده و وقتی که باید برای توجیه رییسش بذاره؟

اگه این دردناکی از کمی به خیلی مبدل بشه و به جای عده ای بسیاری و شاید همه اون رو حس کنن، وقت و انرژي بسیاری به تباهی نمیره.

مثلا من در جایی شاید همین پادپرس بوده دیدم که میگن در بعضی جوامع کار یا وظیفه یا تکلیف نیمه کاره رو از شما قبول میکنن ولی ما در ایران کار پایان یافته رو تحویل میگیریم خوب همین یه راه دروغ رو باز میکنه شاهد بسیاری از دروغ ها و تقلب ها هستیم برای اینکه کار ناقصمون رو کامل جلوه بدیم. چون راست پذیرفته نیست دروغ به سادگی رواج پیدا میکنه مگر خود فرد مقاومت کنه.

5 پسندیده

نه. منظور اینه که دروغ عموما برای فرار از هنجار معمول (چه درست و چه نادرست) هست. حالا اگه این رو حذف کنیم، اون موقع این فرار به شکل دیگه ای خودش رو نشون میده.

2 پسندیده