به نظر میرسه مردمان جهان امروز با وجود داشتن امکانات بسیار بیشتر به نسبت نسلها و سدههای گذشته ، ناراضیتر و گاهی ناامیدتر هستند. حتی در کشورهای مرفه نیز گویا حس ناامیدی و نارضایتی از وضع موجود افزایش یافته.
خروج ترامپیسم در جامعه امریکا ، تصمیماتی مانند برگزیت ، افزایش موج بیگانههراسی ، افزایش محبوبیت جریانات رادیکال در جهان و … رو شاید بتوان به عنوان نشانههای این عصیان و ناامیدی تعیین کرد. به نظرم این تصمیمات حاصل فوران نوعی ناامیدی و نارضایتی است تا تصمیمی آگاهانه و خردمندانه برای حل معضلها.
به نظر میرسه جهان امروز نیز دچار بیهدفی و روزمرگی شده و گویی نوعی سردرگمی و گیجی برجهان حاکم شده! (ویروس کرونا بر این گیجی افزوده). حتی به نسبت 10سال پیش جهان و بسیاری از جوامع شدیدا دچار دوقطبی و چندقطبی شدند. حرف همدیگه رو نمیشوند ، مایل به دیالوگ نیستند و تنها میل به خشونت و دشمن خطاب کردن طرف مقابل اساس عمل این چنددستگیها شده.
آیا نسل هزاره سوم (میلادی) دچار سرخوردگی شده؟ و این سرخوردگی بر یک نارضایتی کور و عمل بدون تفکر منتهی شده؟ آیا انسان هزاره سوم دچار ناامیدی ، بیهدفی و گیجی شده؟ اصلا الان بشر چه هدفی داره و میخواد به کجا برسه؟
من فکر میکنم انسانها دچار نارضایتی ، ناامیدی و بیهدفی شدند ، حداقل حس میکنند اوضاع آنچنان که باید باشد نیست.
آیا شما هم این وضعیت رو در میان انسانها و رفتار اونها حس میکنید؟
اگه جوابتون منفیه ، فکر میکنید چه دلایلی وجود داره که بتونیم بگیم انسان امروز خوشحالتر و امیدوارتره یا نسبت انسانهای خوشبین و راضی بیشتر از انسانهای ناامید و ناراضی است؟
من فکر میکنم. ولی عاملی بسیار عمیقتر وجود داره که همه این عوامل نسبت به اون متاخر هستن. یعنی این دلایلی که میگین معلول هستن بیشتر تا اینکه دلیل باشن.
یکی از مهمترین دلایل عمیق، گسترش فرای تصورِ ارتباطات هست. امروز دامنه قیاس شما، تنها شهر یا روستا یا حتی کشور نیست، بلکه عموما خودتون رو با تمام دنیا مقایسه میکنین، این قیاس باعث میشه که تقریبا همه از زندگی خودشون ناراضی باشن. تنها درصدی بسیار اندک زندگی فرای تصور دارن، بقیه در حال مقایسه با بالادستیها، فراموش کردن داشتهها و نزاعی بیپایان برای «بیشتر» هستن، بدون اینکه بدونن «واقعا چرا».
عوامل دیگهای هم وجود داره که باعث میشه که این اثرات و نزاعها شدیدتر بشه: دنیا در انتهای عصری آرام و با رشد بسیار بالا به سر برده، انرژی پیشران سرمایهداری با بلعیدن همهچیز به پایان خودش نزدیک شده. نکته مهم اینه که هیچ نظریهی متفاوت، قوی و اثرگذاری در دنیا وجود نداره که افراد بتونن به اون اقتدا کنن. عصر بدون معیار، با هجوم اطلاعات، خالی از عمیق شدن و مفهوم، آدمها رو به سمت سرگردانی میبره. یادمون باشه سالهاست که درصد کمی از رهبران دنیا از نسل جوان بودن، رهبرانی هم که به تازگی وارد شدن، ذهنیتی قدیمی دارن و ذهنهای متفاوت در صدر دنیا قرار ندارن، چون ذهنی متفاوت تربیت نشده.
بینش و نگرش ما به زندگی مون معنا میده
نگرش حقیقی من نگاه یه جنگجو در میدان جنگ با مهلت معین یا غیر معین هست.
در مورد کلمه دنیا که به کار بردید دیدگاه و زاویه دید شما نسبت به دیگران هست که با غم و نارضایتی از هر چیزی باعث سرخوردگی و ناامیدی انگیزه حیات تون شده و احساس میکنید که دیگران (اکثریت) هم درگیر احساس شما هستند .
چه بسا آدم هایی هستند که با انرژی فوق العاده زیادشون به آدم شور زندگی کردن رو میدن!
تو هر زمان جنگ متناسب به زمان خودش رو داشته و به نظرم الان زمانه جنگ اراده و اطلاعات هست