آیا انسان عالم،عاقل است؟
آیا علم لازمه ی عقل است؟
کار عاقلانه، چه ویژگی هایی دارد؟
انسانِ عاقل بوده که به این نتیجه رسیده که بهتره علمش (و یا تئوری کارهایی که در تجربه یاد میگیره) رو ثبت و مستند کنه. یعنی عقل قبل از علم وجود داشته و دومی نمیتونه لازمه ی اولی باشه.
آیا علم یعنی مستندات و تئوری های ثبت شده؟ علم چیست؟
علم و عقل رو بهتره اول کمی تعریف کنیم تا بشه به سئوال جواب داد. این تعریف کاملا استاندارد نیست ولی تا حدی میتونه قابل اتکا باشه توی بحث.
علم به معنی مشاهدات و نظریهای اثبات شده و عقل به معنی توانائی تصمیم گیری. علم بیشتر به مشاهده بدون اثرگذاری می پردازه ولی عقل از شواهد برای تصمیم گیری استفاده میکنه. از نظر شاخه های علمی، تفاوت مثل فیریک با مهندسی میتونه باشه.
رابطه داشتن علم و توانائی تصمیم گیری به نظر ایجابی نیست. تعامل بین این دو تا میتونه مفید باشه ولی به نظرم در یک نفر نمیتونه به سادگی جمع بشه. دلیل میتونه به جنبه تاکیدی متفاوت باشه. یعنی یه نفر به سختی میتونه هم اساسی و هم کاربردی فکر کنه.
خلاصه بگم: برای عاقل بودن آگاهی از علم (نه عالم بودن) لازمه تا تصمیم گیری بهتر باشه ولی برای عالم بودن نیازی به عقل نیست به این معنی. در عمل هم آدمهای عالم بیشتر خیلی نامعمول و بد تصمیم میگیرن و رفتار میکنن.
اگر عقل به معنای توانایی تصمیم گیری رو بپذیریم ، آیا علم که باعث آگاهی انسان است و به بررسی ابعاد یک موضوع می پردازد، در تصمیم گیری به فرد کمک نمی کند؟ و در نتیجه آیا انسان عالم نباید تصمیم گیری های بهتری داشته باشد؟ پس چرا اینطور نیست؟
یه مقداری باید عملگرا به مسئله فکر کنید. در بسیاری از این نوع مسائل که یه فرد، آیا توانائی انجام چند کار با هم رو داره ما یادمون میره که انرژی و زمان محدودی در اختیار آدم قرار داره. میخوام یکم فرمول بنویسم تا این مطلب جا بیوفته. فرض کنید کمیت قابل ارائه یه فرد مثلا a ، نشان دهنده میزان انرژی و زمانی باشه که فرد نوعی میتونه برای همه کارها استفاده کنه. b میزان انرژی و وقت برای عالم شدن در شاخه خاصی باشه، و c میزان انرژی و وقت برای تجزیه و تحلیل مسائل. به وضوح برای اینکه حالتی که شما میخواید اتفاق بیوفته باید b+c\le a. این کمیتها ولی خصوصیات خودشون رو دارن. a دارای حداکثری هست که برای همه قابل دسترسی نیست ولی در حالت ایده آل فرض کنید که فردی تمام وقت و انرژی خودش رو به این کارها ارائه بده. دو تا کمیت دیگه با پیشرفت علم افزایش شدید پیدا کردن. یعنی در قدیم، شما با خوندن چهارتا کتاب علامه دهر میشدید ولی الان علم اونقدر گسترده هست که حتی برای یاد گرفتن پایه های اون هم باید یه نفر تمام عمر خودش رو بزاره. به همین خاطر خود کمیت b خیلی بزرگتر از انرژی فردی هست و به همین خاطر، اگر بخواید به تجزیه و تحلیل هم برسید قطعا از یادگیری و پیشرفت علم بازمیمونید. نمود این ناتوانی در انجام همزمان کارها، در ضعف مسائل شخصی انسانهائی که به دنبال علم میرن هم وجود داره.
این رابطه، یکی از دلایلی هست که در جامعه امروزی برای استفاده از علم و انجام بسیاری از کارهای مشابه، کار تیمی الزامی میشه که اون هم الزامات خاص خودش رو برای موفق بودن داره. ولی کار تیمی موفق باعث میشه بر محدودیت a غلبه کنید هرچند مسائلی مثل هماهنگی و درک متقابل رو پیش میاره که جای بحثش اینجا نیست.
ما می تونیم هر روز به علممون اضافه کنیم ، با روش های متفاوت … اما اینکارو چطور می تونیم برای عقل انجام بدیم؟ اصلا چقدر اینکار امکان پذیره؟ آیا این ظرفیت رو داره؟
می دونم که کامنت گذاشتن بدون اینکه شامل یک پرسش یا پاسخ معین باشه تقریبا شبیه اسپم کردنه و رفتار پسندیده ای نیست و خیلی هم عذر می خوام بابتش.
ولی واقعا اینقدر این سوال خوب و خفنه که لایک کردنش کار آدم رو راه نمی انداخت برای بیان و ابراز احساسات و خواستم متنی هم بگم اینو.
دیگه تکرار نخواهد شد.
برای علم و عقل تعاریف متعددی ذکر شده؛ علم که به نظرم بیش از ده تعریف داره، تعاریفی مانند:
باور صادق موجه
هر نوع دانستنی
مجموعه گزاره ها علمی
و…
و اما عقل دو نوعه عقل عملی و نظری که عقل عملی باید ها و نباید ها رو درک میکنه و عقل نظری هست و نیست ها رو.
بنابراین عقل رو باید یکی از منابع معرفتی علم، (به معنای هر نوع دانستنی) و در کنار حس و شهود دونست و علم رو نتیجه ی این منابع پس بعضی از علوم از راه عقل به دست می آیند و این همون رابطه علم و عقله.
سلام، نخست از همه باید جایگاه علم و عقل را بررسی کرد! اولین سوال که برای جواب مان مطرح است این است که عقل علم را می آفریند یا علم عقل را؟ باید گفت که عقل علم را می آفریند یعنی تا وقتی دارای عقل نباشیم کسب علم نا ممکن است یعنی شخصی که ار عقل بیگانه است “دیوانه” نمیتواند علم کسب کند و کسب علم بستگی به عقل دارد، و همچنان در ابتدا انسان فطرتا دارای عقل است، ولی این عقل رو به کمال است. کمال عقل با دو چیز امکان دارد:
- تجربه در گذشت زمان
- کسب علم
که این دو از دریچه حواس امکان پذیر است. اگر تجربه و علم هم نباشد عقل مان همان عقل ابتدائی باقی خواهد ماند یعنی به سوی کمال در حرکت نخواهد بود پس عقل و علم لازم و ملزوم یکدیگر اند طوریکه بدون عقل کسب علم ناممکن است و همچنان بدون علم و تجربه هم عقل کامل در حد ظرفیت انسانی ناممکن است و عقل مان بدون کسب علم و تجربه عقل است ناقص.
خلاصه پاسخم: برای داشتن علم لازم به عقل است و همچنان برای داشتن عقل کامل به علم و تجربه که از دریچه حواس ممکن است لازم است بدون علم و تجربه عقل ناقص است.
کاری که عاقلانه باشد همیشه بار مثبت دارد و مقبول است.
تشکر “فرشید”
چرا خیلی هم کمک میکند علم یکی از اجزای است که کمال عقل را بار می آورد، پس عقل و علم با هم در یک ردیف اند هر قدر که علم و آگاهی مان بیشتر شود تصمیم عاقلانه تری میگیریم که کمتر دچار خطا باشد. و دلیل تصمیم غیر عاقلانه بعضی از عالم ها شاید این باشد که علم و عقل درجاتی دارد، یعنی علم اقتصادی باعث رشد عقل اقتصادی میشود و علم دینی باعث عقل دینی میشود و علم فرهنگی باعث رشد عقل فرهنگی میشود.