آیا عمل ما بر اندیشه مان اثرگذار است یا اندیشه بر عمل؟ آیا اندیشه درخت عمل را آبیاری میکنه یا عمل درخت اندیشه را؟
من این پاسختان را خواندم: پاکی و پلیدی را باید در انسان جستجو کرد یا در شرایط؟ و فکر میکنم بعد از دانستن این توضیح، ممکن است افراد طور دیگری به سوال فکر کنند و حتی تجربههای عمیقتری به اشتراک بگذارند.
پیشنهادم این هست که پیش زمینه ی اولیه ای از چرایی موضوع در اختیار قرار دهید. کمک میکند به پاسخهای بهتر و بحث منسجمتری برسیم.
یکی از آشنایان وسواس نظافت داره، در مراجعه به دکتر ازشون خواسته میشه که دستشون رو به سینک ظرف شوی بزنن و بعد به صورتشون بمالند.
خب این دکتر سعی داره که با عمل، اندیشه رو تغییر بده.یعنی تاثیر عمل بر اندیشه و با تن دادن به این کار ثقل اون از بین میره و ثبت میشه
اما این رابطه تا چه حد دو طرفه اس و ما چطور می تونیم خودمون آگاهانه با انجام اعمالی، اندیشه مان را تغییر دهیم؟
اگر اینطور بود که خیلی از مشکلات نبود.
من همیشه خوب فکر میکردم و همیشه هم کار خوب انجام میدم.
خیلی از اعمال ما از ناخوداگاه بوجود میاد و به خوداگاه تحمیل میشه برای همین کاری و می کنیم که ظاهرا استدلالی درش نیست مثل همین وسواسی که مثال زدید.
این یکی از روش های درمانی هست. یعنی با تغییر رفتار باعث میشن کم کم کنترل کارهارو خوداگاه بدست بگیره نه ناخوداگاه. استدلال این روش درمانی هم اینه که روی کارت آگاهی داشته باش نذار از جایی دیگه چیزی بهت تحمیل بشه.
البته شاید هم درمان نشه چون مشکل ریشه ای هست ولی اینم یک روش هست
رابطهای بین عمل و اندیشه وجود ندارد. گاهی این دو در یک راستا قرار میگیرند ولی در اکثریت مواقع رابطهای بین عمل و اندیشه یک فرد نیست. از جزئیترین مسائل تا کلیترین آنها.