شنیدین میگن آدم باید خودش خوب باشه؟
چقدر به این جمله اعتقاد داری؟
من بیشتر ضرب المثل «در خانهات را ببند، همسایه تو دزد نکن» رو قبول دارم.
مقایسهی مستقیم بین رفتار یه فرد در شرایط مختلف میتونه تاثیر شرایط رو نشون بده. الان مورد مناسبی به ذهنم نمیرسه، ولی سخت بشه تاثیر شرایط رو روی رفتار در نظر نگرفت (اصلا ساختن سیستمها و قسمتی از تفکر سیستمی به همین تاثیر شرایط روی خروجی عملکرد اشاره داره).
فکر کنم هر دو.
وقتی حرف از یه ویژگی میشه مثلن پوست یک گونه در افراد هم تاثیر ژنتیک رو باید بررسی کرد و هم محیط رو همینجور در مورد رفتار ها که در رفتار شناسی مطرح هست.
در مورد رفتار های انسان هم فکر کنم همینجوری باشه.
حتمن پژوهش در این زمینه هست که داده ها و آمار های کاملی در موردش باشه.
پیشنهاد می کنم از ژنتیک جمعیت برای مطالعه شروع کنید
شما چی فکر میکنین؟ و چی شد که چنین سوالی رو مطرح کردین؟
چند وقت پیش که یکی از آشنایان ما در یکی از دانشگاه ها ثبت نام کرد.اما بعد پدرش ابراز نگرانی کرد و این شد که انصراف داد.
علت این بود که شرایط خوابگاه و دانشگاه را نامناسب می دانست و نمی توانست بپذیره که دخترش تنها در شهر دیگه ای تحصیل کنه.
اطرافیان اظهار داشتند که اگر انسان خودش خوب باشه، شرایط نمی تونه تغییرش بده و پدر ایشون میگفتند که حتی اگه خود فرد خوب باشه، شرایط و محیط اطراف تاثیر خودش را میزاره.
اما این سوال رو به این خاطر طرح کردم که کتابی در این زمینه مطالعه کردم و نوشته بود انسان شبیه دانه نیست که شرایط بارورش کنه، انسان خود زمینه که میتونه خوب یا بد باشه ؛می تونه دانه ای رو بارور کنه و یا عقیم باشه و بدون محصول.
بنظر خودم نقش انسان انکارناپذیره ، اگر انسان راه خودش رو پیدا کرده باشه و چارچوب ذهنی اش شکل گرفته باشه، می تونه شرایط رو با خودش هماهنگ کنه و اگر نمی تونه باید محیط رو ترک کنه.این انسانه که تصمیم گیرنده اس نه شرایط…
به نظرم سئوالتون میتونست عمیقتر و مرتبطتر با شرایط مطرح بشه. مسئله اینه که در مسائل اجتماعی، شکاف عمیقی بین نسل گذشته و اجتماع امروز وجود داره. اتفاقی که مطرح شده و از دیدگاه شخصی مثل یه زندانی کردن میمونه به این برمیگرده که معیار درست (پاکی) و غلط (پلیدی) در اموری مثل روابط با جنس مخالف، در جامعه و در خانواده ایرانی به شدت متفاوت هست. به همین خاطر خانواده به جامعه اعتماد نداره. نتیجه دیگری که از این تناقض ناشی میشه، دوشخصیتی بودن اکثر آدمهای نسل امروزی هست که هم میخوان با معیارهای جامعه امروز زندگی کنن هم به دلایل عاطفی یا ترس از دست دادن پشتوانه خانواده، در برابر اونها نقش بازی میکنن.
به هر صورت در این مورد خاص هم شخص باید در جامعه زندگی کنه در نهایت. هر چقدر دیرتر وارد فرآیند تطابق اجتماعی بشه، باید معیارهای متفاوتتری رو بشکنه و در نتیجه دچار سردرگمی بیشتری بین اصول جاافتاده ی ذهنی و اجتماعی میشه.
میشه لطفا سوال رو تصحیح کنید، اینطوری می تونم سوال های بهتری بپرسم
اگر بگيم به فرد بستگى داره يا محيط؟ بايد گفت هر دو
ولى نقش فرد به دليل بد يا پليد بودنش نيست
بعضيا آسيب پذيرتر هستن و وابستگى بيشترى به ديگران دارن، معمولا اينجور آدم ها وقتى شرايط بدى رو تجربه كنن و تكيه گاهى نداشته باشن بيشتر احتمال داره از اطرافيانشون دلگير بشن و بيشتر احتمال داره افكارى مثل تمايل به تلافى يا بى معنى بودن احساس نوعدوستى رو تو ذهنشون نشخوار كنن
يا مثلا آدمهاى شكاك يا اين صفت رو به إرث بردن يا از والدين ياد گرفتن از طرفي معمولا كسانى هستن كه در كودكى از سمت والدين يا مراقب خودشون حمايت كافى دريافت نكردن
اين عامل محيطى مستقيما روى شخصيت فرد تاثير ميزاره
در واقع ميشه گفت محيط و فرد رو نميشه از هم جدا كرد چون در هم ريشه دواندن
به نظر من انسان خودش خیلی موثره ولی شرایط هم نقش خودش رو داره در باره نوشته کتاب هم باید بگویم مثال درستی نزده چون بعضی گیاهان در سنگ هم رشد میکنند .ولی چیزی که اهمیت داره نگرانی پدر است که تا پدر نباشیم نمی توانیم نگرانی او را درک کنیم.
آیا این سنگ، شرایط رو برای رشد گیاه فراهم کرده؟ اگر سنگ مواد مورد نیاز گیاه رو بهش نرسونه، باز هم می تونه رشد کنه؟ یا این گیاهه که توانسته در سنگ رشد کنه و دل سنگ رو بشکافه؟ در مثال شما گیاه نقش انسان رو داره یا سنگ؟
اگر نقش شرایط رو پررنگ بدانیم، عقل، اختیار، دانش و توانایی تصمیم گیری در انسان کجا نمود پیدا میکند؟
شما فرمودین کتاب انسان را به زمین تشبیه کرده ولی زمین بستر و شرایط است و انسان حکم گیاه رو داره اگر تشبیه درست باشه ! چون شرایطی همچون طول و عرض جغرافیایی و میزان رطوبت و شرایط آب و هوایی هم هست به هر حال به نظر من انسان و شرایط تربیتی و میزان پختگیش 80درصد و شرایط تقریبا 10 الی پانزده درصد و پنج درصد دیگر هم به عوامل دیگر بستگی داره
این دقیقا همون نکته ی اصلی مطلبه و جایی که با آموخته های ما متفاوته. ما گیاهی نیستیم که اگر شرایط خوب باشد، رشد کند و اگر بد باشد، پژمرده و بی ثمر گردد.
ما خود زمینیم که یا پاک و پاکیزه است و ثمربخش و یا پلید و عقیم است و خیری از او نصیب دیگران نمی شود
بنظر من بخش اول و آخر حرف تون با هم در تناقضه .
نقش شرایط رو کمرنگ می دونید، اما انسان رو به گیاهی تشبیه می کنید که رشدش در گرو شرایط است و وابسته به آن
از اول هم گفتم که تشبیه به زمین و گیاه اشتباه است ولی اگر بخواهیم تشبیه کنیم گیاه رشد میکند نه زمین !زمین بستر رشد گیاه است ولی داخل سنگ هم که شرایط محدود است گیاه میتواند رشدکند.شرایط هم به چند دسته تقسیم میشود شرایط گذشته که اگر بشود به ریشه گیاه تشبیه کنیم و شرایط مقطعی که گیاهان ریشه دار استقامت بیشتری خواهند داشت.
چیز دیگری هم که اهمیت داره اینه که پدرها از یک سنی به بعد مثلا ۱۸ سالگی درک کنند که مستقل از این که چقدر دلواپس هستند اونها و هیچ کس دیگهای حق نداره که به خاطر نگرانیهای شخصیش و تفکراتی که خودش داره برای زندگی بقیهی آدمها چه فرزندشون و چه هر کس دیگهای تصمیم بگیره. انسانها بیشتر از این که به پاک بودن نیاز داشته باشند نیاز دارند که یک انسان باشن و برای انسان بودن استقلال شخصیت و توانایی تصمیم گیری یکی از مهمترین چیزهاست و اساسا یکی از ویژگیهای اصلیای هست که انسان رو از سایر حیوانات متمایز میکنه.
یک مشکلی که متاسفانه وجود داره اینه که بعضی از پدر مادرها دوست دارند که بچشون یک کپی از خودشون باشه،فقط جوانتر. به جای این که یک انسان مستقل باشه. که اتفاقا این حس خیلی پدر مادرها به بچههاشون با حس بزرگترین دیکتاتورهای تاریخ نسبت به مردم کشورشون برابری میکنه.
این جمله ی مقدار منو درگیر خودش کرده؛ آیا ما انسانیت و پاکی رو به مثابه یک نیاز احساس می کنیم یا یک آرمان و هدف؟
منظور من البته این بود که این که یه آدمی پاک باشه ولی استقلال عقیده و تصمیم و تفکر نداشته باشه ارزش نداره.
و اون ارزشی که به عنوان پاکی ازش یاد میشه وقتی ارزشمنده که یک انسان با اراده و تصمیم و خواست خودش پاک باشه.(با فرض این که پاکی یه ارزش باشه)
به نظر من پاکی اصولا یک هدف در نظر گرفته میشه انسانیت هم به معنای انسان دوستی همینطوره اما من منظورم از انسان بودن انسان دوستی نبود منظورم استقلال فکری و عملی بود که اون به نظر من یک نیاز هست.
دقیقا. این نکته ی خیلی مهمیه!
ریشه ی اینکه بعضی افراد با تغییر شرایط، تغییر رویکرد میدن رو هم در همین مساله باید جستجو کرد. باید به فرد اجازه انتخاب داد. اگر خودش انتخاب کرد، در هر شرایطی به اعتقاداتش پایبند است، اما اگر دیگران برایش انتخاب کردند، فقط در حضور همان دیگران رعایت می شود.