به نظر شما ایا اساتید علوم اجتماعی و انسانی به خصوص رشته ادبیات فارسی رسالت خودشون رو در مورد اموزش عامیانه تر این رشته ها انجام دادن؟ برای روشن شدم موضوع مثالی بزنم. به نظرم رسالت اساتید تنها کشف مطالب جدید نیست بلکه ترجمه و انتقال مفاهیم این علوم در سطح پایینتر جامعه هست. ایا افراد غیرمتخصص بامشغله های کاری فرصت می کنن حداقل چهار کتاب سعدی مولانا حافظ و فردوسی رو در زندگی بخونن؟ یا به دلیل حجم بالا و … از مفاهیم انسانی این اثار عبور می کنن؟ ایا این اساتید رسالتشون رو در مورد ترجمه این اثار به زبان امروز به طور گسترده در سطح جامعه انجام دادن؟
سخت بشه این وظیفه، یعنی آموزش عامیانهتر در حوزه ی علوم اجتماعی و یا ادبیات، رو به عهدهی متخصص این حوزه ها گذاشت. متخصص برای عمیق شدن در یه موضوع، به دنبال ادامهی تحقیق و پژوهشش میره. در حالی که آموزش عمومی مشابه فعالیت سطحی هست.
در عین حال، موافقم که مطالعهی آثار ادبیات ملی و یا حتی جهانی، آموزههایی با خودش داره که برای همه افراد موثره. و شاید بهتر باشه دنبال روش دیگه ای جز توسعهی این کار توسط اساتید این حوزه باشیم.
دوست عزیز کتاب های بسیاری وجود دارد که آسان شده ی حکایتهای سعدی و داستان های مولوی و فردوسی هستند که عموم افراد جامعه می توانند از آنها استفاده کنند تا به قول شما به سختی نیوفتند .
اما من با شما موافق هستم که چه خوب است استادها از لاک ادبیات کهن بیرون بیایند و با مردم همراه تر باشند . اما به عنوان فردی که مدتی کوتاه در محضر استاد های فرهیخته ی ادبیات فارسی دانشگاه شیراز بودم به جرات میتوانم بگویم دغدغه اصلی بسیاری از این اساتید همراه شدن با مردم جامعه و آوردن ادبیات در میان افراد جامعه است . اگر روزی گذرتان به چهارراه ادبیات شیراز افتاد تابلوی جلوی دانشکده ادبیات را نگاهی بیندازید که بیتی منتخب از یکی از اسطوره های ادبیات ایران است و استاد بزرگوار دکتر حسنلی به انتخاب خودشان این بیت را به مردم در حال گذر هدیه می کنند.
استاد بزرگوار خانم دکتر ریاحی هم با ایجاد دفتر فرهنگی دانشگاه کلاس هایی برای عموم مردم و دانشگاهیان برگزار می کنند که هم باعث تعامل مردم و دنشگاهیان می شود و هم عموم افراد می توانند با شرکت در این کلاس ها با ادبیات بیشتر آشنا شوند.
چه خوب! کاش این بیت رو اینجا مینوشتین.
این عااالیه! و میتونم بگم از دید یه ناظر بیرونی تاثیرگذار هم بوده! از این لحاظ که تا الان ۴ بار فرصت همنشینی با بعضی شیرازی ها در کوپههای قطار رو داشتم، افراد متفاوت. نکتهی جالب در این ۴ سفر این بوده که هر بار بحث مشاعره و شعرخوندن برای هم در قطار پیش اومده، یعنی با احتمال ۱۰۰٪ افراد مایل بودن که وقتشون رو تو قطار به شعر خوندن بگذرونن. چنین چیزی تو هیچ کدوم از سفرهای بین شهریم همراه با مردم تهران، تبریز، زنجان و مشهد پیش نیومده!
یکی از ابیات این بود:
چو غنچه گرچه فروبستگیست کار جهان
تو همچو باد بهاری گره گشا می باش
حافظ