رفتار و کنشهای اجتماعی ما (اعضای یک جامعه) مبتی بر عوامل عقلانی است یا احساسی؟
وقتی به خودمون و اطرافمون نگاه میکنیم به نظرتون در تمامی تعاملهای اجتماعی که روزمره داریم ، انتخابها ، رفتارها و کنشها مبتنی بر تصمیمگیری عقلی است؟ تا چه میزان؟ ؛ مبتنی بر احساسات و غرایز ماست؟ تا چه میزان؟
یا اینجوری بگیم که توده اعضای یک جامعه (هرجامعهای) ، عقلانی رفتار میکنند یا احساسی_غریزی؟ مثلا در بازار ، در محیط کار ، در حین رانندگی ، در حین گفتگو با یک دوست ، در فعالیت سیاسی مثل انتخابات و رای دادن و … .
به نظرمن کاملا احساسی و غریزی داره پیش میره تا عقلانی…
حتی همین انتخاباتی که بهش اشاره کردین بیشتر بر اساس احساس داره پیش میره…
اگه کاندید خوشگل باشه سر و زبون داشته باشه یا حالا خیلی بخوان عقلانی به قضیه نگاه کنن حزب طرف رو در نظر میگیرن و رای میدن و تمام…
درصد کمی از افراد جامعه کاندید رو بر اساس توانایی ها و عملکرد گذشته و سطح سواد و دیدگاه هاش بررسی میکنن و تصمیم عاقلانه می گیرن…
بقیه ی موارد هم که دیدین…
رفتارمون با دوست و همکار و حتی غریبه ای که تو خیابون می بینیم و… همه اش احساسیه… تصمیم هامون سر حسیه که همون لحظه داریم و چه بسا دو دقیقه ی دیگه که حالمون عوض شد رفتارمون هم عوض بشه…
به نظرم کاملا برمیگرده به شخصیت بالغ، کودک و یا والد خودمون
ناخودآگاه هرکدوم از ماها مدام داره ریزترین رفتارهای طرف مقابلمون رو آنالیز میکنه و براساس رفتار اونها یکی از شخصیتهای سه گانه بالا باعث عکس العمل ما میشه پس طبیعتا خیلی جاها در رفتارهامون عقلانی عمل نمیکنیم.
فکر میکنم توجه به رفتار مردم موقعی که قیمتها جا به جا میشه مثل بالا رفتن نرخ دلار و یا الان بورس کاملا مشخص میکنه که احساسات روی رفتار تاثیر بیشتری داره.
البته تاثیر تبلیغات رو هم نباید دست کم گرفت
نکته خیلی مهمی است. یه جاهایی ممکنه افراد گمان کنند تصمیمگیری عاقلانه دارند ولی در باطن این یک آگاهی کاذب است و فرد تحت تاثیر تبلیغات و جوی که اطرافش وجود داره عمل میکنه. به عبارتی میشه به مردم در تصمیمات خودشون جهت داد.
دقیقا همینطوریه، تبلیغات کارش جهت دادن به تصمیم افراده
بستگی داره که عقلانی رو به چه شکلی تعریف کنین. ذهن از نظر روانشناسی یک سیستم سریع تصمیمگیری داره و یک سیستم کند.
سیستم سریع از تجربیات، احساسات و غریزه نشات میگیره و با انرژی حداقلی بین موارد مختلف انتخاب میکنه. معمولا این سیستم در بنیان خودش با همون چیزی کار میکنه که ما بهش میگیم «اعتقادات». مثلا «من اعتقاد دارم که همیشه باید …». این سیستم در تمام انسانها در اکثر موارد رفتار و تصمیمهای ما رو در دست میگیره.
سیستم کند که معمولا عقلانی به اون اطلاق میشه، براساس گردآوری دادههای موجود، مشورت یا علم و حساب و کتاب، کار میکنه. انرژی استفاده از این سیستم بسیار بالاست و معمولا این سیستم غیرفعاله مگر در مواردی بسیار خاص وارد عمل میشه و تصمیمهایی که میگیره نگاه بلندمدتی داره.
عموما به همین دلیل هست که مثلا در انتخابات به جای اینکه نامزدهای انتخاباتی، از منطق و واقعیتها بگن تلاش میکنن روی احساسات مردم اثر بزارن تا سیستم سریع تصمیمگیری رو در دست بگیرن. حتی در خریدها هم، تبلیغات همین سیستم رو هدف میگیره.
یک نکته مهم اینه که در بسیاری موارد، ما بعد از اتفاق افتادن رویدادها شروع به تحلیل میکنیم و دنبال دلایلی برای واضح بودن نتیجه میگردیم، این واقعا عقلانیت نیست. در وقت تصمیمگیری افراد باید براساس احتمالات تصمیمگیری کنن و هر مسیری ممکنه با احتمالی به موفقیت منجر بشه. مثال واضح این موارد انتخابات مختلف هست که افراد وقتی مشکلی پیش میاد شروع به «تراشیدن دلیلی» برای واضح بودن نتیجه میکنن، بدون اینکه به احتمالهای دیگه یا نتایج کلی انتخاب رو در نظر بگیرن. به همین خاطر من فکر میکنم چیزی که عقلانی نیست، «رفتار اجتماعی» ما نیست، بلکه «دیدگاه اجتماعی» ما هست که صرفا براساس حقایق خودساختهست و نه واقعیتهای ممکن!
بین این دو یه رابطه مستقیم وجود داره. دیدگاه ما رفتار رو شکل میده و خیلی بندرت پیش میاد فردی دیدگاهی داشته باشه و خلافش رفتار کنه. به نظرم باز هم میتونیم بگیم رفتار اجتماعی ما بر پایه محاسبات منطقی و دودوتا چهارتا کردن نیست. چون تابع دیدگاه ما است و این تاثیر مستقیم در اکثر مواقع وجود داره پس تصمیم ما در اکثر مواقع احتمالا تابعِ احساسات ، دیدگاه شخصی ، تجربیات نه الزاما منطقی و غیره ماست.
نه اتفاقا. «فهم غلط» میتونه در ظاهر رفتاری درست رو به نمایش بزاره ولی در باطن و در طولانیمدت منجر به فاجعهای مهلک در رفتار اجتماعی میشه. با یک مثال بسیار عمومی میتونیم بحث رو ادامه بدیم. فرض کنید که ۳ نفر در موقعیت معامله کاری قرار دارن و میتونن فردی رو فریب بدن،
- نفر اول فرد رو فریب میده ولی معتقده که دزدی کرده و کار ناپسندی انجام داده.
- نفر دوم فرد رو فریب نمیده و معتقده که فریب کار ناپسندیه و میتونه یک روزی به سر خودش هم بیاد.
- نفر سوم فرد رو فریب میده ولی معتقده که دنیا همینه، بخور تا خورده نشی.
به نظر شما دیدگاه کدوم یکی عقلانیه، حرکت کدوم یک عقلانیه، کدوم یکی بیشترین ضربه رو به جامعه میزنه و کدوم یکی بیشترین سود رو میرسونه؟
این فهم از محیط پیرامون گرفته میشه و به نوعی برپایه احساس است. فرد حسی که در جامعه هست رو دریافت میکنه یا به نوعی دیگه فرد تحت تاثیر احساساتی است که بهش القاء میشه و نهایتا برپایه آن الگوی کنشی انتخاب میکنه و البته که معتقده انتخابی عاقلانه داشته. پس هر سه فرد در معامله گمان میکنند انتخابی منطقی دارند ولی در حقیقت به نظر میرسه تحت تاثیر حسی هستند که از منبع فهم حاصل میشه.
اما اگه اصل رو بر این بگیریم که رفتار اجتماعی اعضای یک جامعه عقلانی است ، اونوقت باید برای مواردی مثل چرایی رواج یک مُد و موفقیت کمپینهای سیاسی و تبلیغاتی دلایلی رو مطرح کنیم.
اینکه چرا این سه فرد چنین تصمیماتی گرفتند در حالی که هر سه نفر معتقدند تصمیمی عقلانی گرفتهاند اما نتایج این تصمیمها در کلیت خودش جوامع متفاوتی رو شکل میده.
بسیار خوب، پس عملا عقلانی بودن در سئوال وضوج کافی نداره. حرف اولیه من هم همینه: عقلانی بودن رو چی تعریف میکنین؟ مثلا فهم «نفر دوم» چیز بدی نیست، فرای زمان خودش و به اجتماع فکر میکنه! همین اتفاق در مورد نفر اول هم میوفته، دیدگاهی متفاوت داره نسبت به کاری که انجام داده.
موافقم. عقلانی بودن رو در دو تعریف میتونیم در مورد این سوال معرفی کنیم. اول. عقلانیت یعنی انجام کنش اجتماعی همراه با تفکر. اینکه فرد قبل از رفتارهای اجتماعی روزمرهای که داره و خصوصا بین موقعیتهای انتخاب کننده ، بر عقل و سنجش منطقی تکیه کنه. در خرید ، در انتخابات ، در استخدام یک کارمند ، در انتخاب شغل و …
دوم. همین تعریف رو یک پله بالاتر ببریم و اینکه فرد در انتخابها و رفتارهای اجتماعی علاوه بر اینکه فکر کنه ، دنبال انتخاب بهترین و درستترین گزینه باشه (به صورت نسبی نه الزاما انتخاب حقیقت مطلق). میشه این تعارف رو کامل کرد.
این نکته مهمیه. اینکه اولاً همون طوری که یوسف گفت، من هم فکر میکنم اون بخش کند بالغ باشه. که معمولا تصمیمات رو اون نمیگیره. مثلاً خیلی تصمیمات که به نظر جامعه خیلی قشنگ هم هست! از سر دلسوزی و بدون فکر انجام میشه. این در تصمیمات کلان هم تاثیر داره و برای مردم هم پذیرفته شده است. مثلا تصمیماتی که احساس پدرانه رو ارضا میکنه و دیگران و ناظران هم با این حس موافق هستند.
یا حتی مردم ممکنه کودکانه دنبال پدری باشند که با کوپن داره به قشر ضعیف کمک میکنه، و از رفتار چنین شخصی لذت میبرند. البته خودم هم قطعاً جزئی از همون مردم هستم.
فکر میکنم انسانی که آشفته میشه، بیشتر تصمیماتش رو با والد درون میگیره. که این احتمالاً به خاطر انرژی هست که بالغ نیاز داره و شخص آشفته انرژی پایینی داره.
خوب، این همون «تفکر کند» هست که محاسبه، نگاه وسیعتر به تجربیات و آیندهنگری رو جایگزین نگاه سریع و تخمین میکنه (یادمون باشه که تفکر سریع، نقش حیاتی در زندگی داره و بدون اون امکان بقا وجود نداره، چون در بسیاری موارد انتخابهای متوسط ولی سریع بسیار کارآمدتر از انتخابهای خوب ولی کُند هستن).
حالا یکی از مهمترین سئوالاتی که میتونه ذهنیتمون به رفتار اجتماعی رو متحول کنه، اینه که «آیا عقلانی بودن، مستقل از فرد هست؟ آیا عقلانی بودن، یک مسیر رو از بین تمام مسیرهای ممکن انتخاب میکنه؟»