انتخاب رشته تحصیلی نوجوانها در کشور ما در پایه نهم و پیش از ورود به مقطع متوسطه دوم (دبیرستان قدیم ) و بعد از کلی فرایند به اصطلاح هدایت تحصیلی انجام میشه. خب من اطلاع دقیقی از جزئیات ندارم چون این کار مشاورین مدارس هست، ولی ملاک ها اغلب بر اساس این هست که دانش آموز در روند ارزشیابیهای سه سال تحصیل مقطع متوسطه اول (راهنمایی قدیم) چه نمرههایی آورده.
در سه سال مقطع متوسطه اول اما چه میگذرد؟ سه سالی پر از تنش و هزینه روانی برای خانواده و سیستم، چرا؟ چون دانش آموزی مثلا علاقمند به هنر است، و باید دروسی مانند ریاضی و . . . بدون علاقه و به اجبار بگذراند تا به زمان انتخاب رشته برسد! و تعداد این دانشآموزان بسیار زیاد است.
و البته من معلم و دیگران هم گاهی همین مسئله را وسیله میکنیم، برای پاسخ این پرسش دانشآموزان بی انگیزە کە؛
چرا باید فلان درس یا کلا درس بخوانیم؟
چون باید بتوانی برای رسیدن بە علاقە ات از سد انتخاب رشته پایه نهم رد شوی، مثلا اگر خرداد نمره نیاوری هنرستانهای خوب پر میشوند!
نمیشود ایرادها و اثرات مخرب سیستم آموزش عمومی، مثل کتابها و روشها و امکانات نامناسب را روی بی انگیزه بودن دانشآموزان نادیده گرفت، پس با این احوال آیا باز هم زمان انتخاب رشته پایه نهم باشد خوب است؟ و باید روی رفع ایرادات دیگر تمرکز کرد؟
یعنی یادگیری علوم پایه تا این حد و آن هم فقط در مدرسه، برای همه ضروری است؟
من معلم چه قدر و چه گونه سعی کنم تا این همه بی انگیزگی را که معلول نقصهای دیگر است، جبران کنم؟
آیا سواد اوایل ابتدایی برای انتخاب بسیاری از رشتهها و کسب و کارها و زندگی سالم کافی نیست؟
آیا فرصت دادن برای گذراندن سالها و تجربه دروس مختلف برای رسیدن به گزینه های بهتری برای تصمیم گیری واقعا لازم است و بازدهی داشته و دارد؟