كدوم زندگى رو بيشتر ميپسندى: گدا بودن در لندن یا یه زندگی رو به روال و بالا در یه روستا در ایران؟
زندگى خوب چيه؟
دنباله موضوع فلسفه ی زندگی چیست؟
كدوم زندگى رو بيشتر ميپسندى: گدا بودن در لندن یا یه زندگی رو به روال و بالا در یه روستا در ایران؟
زندگى خوب چيه؟
دنباله موضوع فلسفه ی زندگی چیست؟
خب من طبیعتا دومی را میپسندم. حتی اگر میپرسیدی یک زندگی عادی در لندن یا یک زندگی مرفه در روستایی در ایران، باز هم احتمال این که دومی را انتخاب کنم بیشتر بود.
به نظرم پاسخ این پرسش خیلی به هدفها و خواستههای انسان در زندگی بستگی دارد. یک انسان درونگرا که دنبال آرامش است احتمالا دومی را انتخاب میکند، در حالی که یک انسان ماجراجو احتمالا اولی را انتخاب میکند.
قبلا درباره زندگی متوسط از نظر درآمدی بحث کردیم و خواندنش را توصیه میکنم. من فکر میکنم یک زندگی خوب در حالتی اتفاق میافتد که هزینهها (نه فقط اقتصادی) و اصطکاک با جامعه را کمینه کنیم. دوست دارم یک کار پاره وقت داشته باشم و بقیه ساعتهای خالی را برای خودم صرف کنم.
من این رو به عنوان یه زندگی خوب میپسندم و تا حدی هم تو زندگی خودم پیاده ش کردم. کنارش البته دسترسی راحت به لندن رو هم میخوام!
یعنی دوست دارم در عین حال که ۱۰ ماه سال تو روستا یا خارج شهر زندگی میکنم، ۲ ماه از سال رو هم بتونم به شکل منقطع یا پیوسته به جاهای پیشرفته سفر کنم. این طوری هم موتور درونی زندگیم روشنه، در اثر داشتن آرامش کافی و استفاده از طبیعت بکر و هم موتور بیرونی زندگیم، در اثر دیدن و انگیزه گرفتن از افراد و رشدشون (یه جور حس رقابتی) و دسترسی به منابع رشد و پیشرفت.
به نظر من هر گاه انسان از شرایط موجود راضی باشه زندگیش خوبه
یکی از مفید بودن احساس رضایت میکنه
یکی هم دنبال خوشی های روزمره هست
یکی دنبال پیشرفت مادی و اقتصادیست
یکی هم آسایش و آرامش را طلب میکند
بسته به روحیه افراد داره
زندگی رو به روال و بالا در یه روستا در ایران
زندگی خوب زندگییه که ازش راضی باشی (اگر زیاده خواه نباشی)، و دغدغه ها فکرت رو آزار نده و در اون به فکر پیشرفت و تکامل باشی
صددرصد یه زندگی عادی در کشور توسعه یافته رو ترجیح میدهم. تو یه روستا تو ایران باشی و یهو نیروهای خودی اشتباهی با موشک بزننت! یا حتی نزنن، تو روستای باصفا باشی و هر سال تعطیلات خرداد، ملت بریزن و کل صفا و طبیعت روستا رو پایمال کنن! یا حتی جای پاخوری هم نباشی و ملت نیان؛ تو روستای دورافتاده ولی باصفایی باشی که حتی مدرسه ی روستا تجهیزات کافی نداره و به دلیل نقص فنی، دخترت دستش رو از دست بده!
نه. نمیخوام. ترجیح میدم یه گدا باشم که تو لندن در امنیت جانی زندگی میکنم؛ و تصادفات کمتری ممکنه سرم نازل شه.
چندرغاز حقوقی ولی به عنوان یه انسان با ارزش کافی!
از اونجا که من یه زندگی متوسط رو به بالا در روستا رو دارم این گزینه رو ترجیح نمیدم! یعنی درسته که پول هست اما فرهنگ پایینه. برای نمونه دوست دارم کلاسای زیادی ثبت نام کنم و دائما با شهر در رفت و آمد باشم اما مثلا برای خونواده م جانیفتاده و اجازه نمیده با تاکسی برم جایی تنهایی چون میگه غریبس و زشته ومردم چی میگن! علل خصوص اگه تحصیل کرده باشی و سطح فرهنگ و اعتقادات خیلی فرق بکنه زندگی و تحمل همدیگه سخت میشه!!! روابط محدودن! به شدت سنتی ان! مهم نیست فرزندت چه اعتقاداتی داره باید خفه شه و راضی باشه و گله نکنه و گرنه آبرو خونواده رو برده!! و خیلی چیزهای دیگه که بیان کردنش طولااانی میشه من هیچوقت این زندگی رو انتخاب نمیکنم و ترجیح میدم یه گدا تو لندن باشم!
میتونم بگم صد در صد دومی رو یعنی زندگی خوب تو یه روستای ایران رو انتخاب میکنم. اگر توی لندن گدا باشم و پولی نداشته باشم فقط حسرت های زندگیم با دیدن شرایط خوب بقیه، قشنگیایی که نمیتونم ازشون استفاده کنم و پولشون رو ندارم بیشتر میشه و درنهایت از زندگیم ناراضی میشم ولی یه زندگی خوب تو روستا که شرایط مالیت هم خوبه بهترینه. منکه از چنین زندگی ای لذت میبرم
صد در صد دومی چون من همیشه تو زندگیم دنبال آرامش بودم و زیاد اهل ماجراجویی و ریسک کردن نیستم و بنظرم زندگی خوب ی زندگی آروم و بی وغدغه و پر از آرامش هست .