خیلی جالبه که وقتی یه درد جدید یا جدی در بدن ایجاد میشه، آدم دردای قبلی رو حس نمیکنه، جوری که فک میکنی خوب شدن، بعد دقیقاً وقتی اون موقتیه که رفت یا کم شد، قدیمیه خودشو نشون میده. چرا اینجوریه؟ البته بعضی وقتا هم چند جا با هم درد میکنن رو می فهمیم، خوب اونموقع چه جوریه؟
چقدر از مسأله زیستیه و چقدر ذهنی؟
بايد سازوكاري خيلي جالبي داشته باشه
چيزي ك از زيست شناسي به ياد دارم اينه كه
يه سري گيرنده هاي حسي در اندام ها داريم ك طي كنش هاي محيطي و يا دروني بدن تحريك شده و يه سري پالس التريكي از طريق نرون ها به مغز ميفرسته و مغز هر پالسي كه از يه گيرنده خاص بياد رو به بسته به ميزان شدت اون پالس تفسير ميكنه
حال برسيم به سوال شما
اينكه چطور يه درد جديد باعث فراموشي درد قديمي تر ميشه
فكر ميكنم يون هايي كه در اندام هايمان وجود دارند( مسئول انتقال پالس ها از طريق نرون ها به مغز) داراي محدوديت غلظت باشن( به خاطر محيط ك ممكنه قليليي و يا اسيدي بشه و يا اثر بار دافعه اي ك هنگام شك ممكنه وارد بشه)
و وقتي يه اسيب جدي به بدن وارد ميشه بدن نياز داره كه شدت سيگنالي ك به مغز ميفرسته رو زياد كنه كه نتيجه اين كار بسيج كردن اكثر يونهاي موجود ك مسول انتقال هستند به سمت اندام اسيب ديده
و يا شايد خاموش كردن سيگنالي كه از طريق بقيه اندام ها فرستاده ميشه كه سيگنال فرستاده شده از اندام اسيب ديده تر شارپ تر به نظر برسه
البته من اينطور فكر ميكنم
شايد در اشتباهم