همینم خوبه:
تا هفتسالگی هرسال از تولدت خرسند بودی، بعد از دوازده سال سختی، دوباره اول پاییز زاده شدی، و زندگی میکنی، دانشگاه هم که کسی سروقت نمیره.
البته بازم نسبت به بقیه متولدین روزای دیگه سال نیستی، دیگرانی هم که از مدرسه خوششون نمیاد، حوصله ندارن اونایی هم که خوششون میاد یا درگیر آمادگیهای تحصیلی هستن، وقت تولد شما رو ندارن. درک میکنید که هرچی پول بود صرف خرید لوازم التحریر و لباس و کالای تحصیلی و شهریه و . . . شده، انتظار هدیه هم تقریباً بیجاست.
تازه ازونایی هم نیستید که تولد شناسنامهایشون فرق داره، دقیقاً سن شما میخورده به مدرسه، اصلاً مدرسه با گوشت و خون شما عجین شده
آخ آخ خودم! البته یک حرکت قهرمانانه داشتم و چندین بار کلاس اول از کلاسم فرار کردم و مدتی توسط معلمم گوشه ی میزشون حبس بودم.
چند درجه حسش از عصر جمعه ای تو عید نوروز که همه فامیلاتون رفتن و حس تنهایی یهویی بهت حمله کرده بدتره
همشم بخاطر مدرسه هاست. وگرنه خودش طفلکی اولین روزِ عاشقانه ترین فصل ساله!
امروز (21 ام) تولد منه!
قبل تر ها تو دوران کودکی خیلی احساس خوبی بود،اینکه یک سال بزرگتر می شی و از اون دنیای کوفتی بچگی که هیچ کس جدی ات نمی گیره و خیلی ها با جمله هایی مشابه «بچه ست،ولش کن بابا!!» دستت می ندازن،فاصله می گیری.
آره!اون روزا مث خیلیا آرزوم بود بزرگ بشم تا همه به من احترام بیشتری بذارن و حرفام برو داشته باشن!
اما از یه دوره ای به بعد اصلا خوشم نیومد از بزرگ شدن و روز تولد!مخصوصا تو دوره ای که هر لحظه خبرای بد می شنویم و به خاطر بزرگ بودنمون!درک اش هم برامون ممکنه و این منو زجر میده.
چند وقتی هم هست که در موقعیت هایی که اصلا و اصلا دوستشون ندارم قرار گرفتم و این باعث میشه تا به این فکر کنم که چقد وقتی بچه بودم،خوشحال تر بودم.
از هیچی سر در نمی آوردم!و با اندک سرمایه ای که می تونست یه اسباب بازی کوچیک باشه،احساس ثروتمند بودن می کردم،حتی ناراحتی ها و مشکلات بچگی هم الان که فکر می کنم،شیرین بودن.
شاید این حرفا خیلی تکراری باشن اما فک می کنم در این برهه برای من معنی به خصوصی دارن.
احساس میکنم تو دوران بچگی بیشتر آدم دور و برم بود مخصوصا دوستام،نمی دونم چرا وقتی بعضی ها بزرگ میشن،بدجنس هم می شن و این باعث ریزش یک سری از ارتباطات دوستانه من شد.
و امان از خاطره ها مخصوصا خاطرات کودکی،الانم که نزدیک فصل مدرسه هاست و از جلوی هر لوازم التحریری که رد میشم با دیدن نوشته«کتب درسی رسید» دلم یه جوری میشه! و خاطرات کودکی جلوی ذهنم رژه می رن.
خلاصه من که اصلا از روز تولدم فعلا خوشم نمیاد!شاید در آینده اگه برای خودم کاره ای شدم و به اهدافم رسیدم ازش خوشم بیاد!
ببخشید خیلی حرفام فاز منفی داشت ولی باید با استناد به اصل بارش ذهنی یه جایی می گفتم شون دیگه
پ.ن:یکی از دوستام اینو چند لحظه پیش برام فرستاد امیدوارم حال همه رو یه کمی خوب کنه
به به! شهریور عجب ماه با برکتیه… خوش آمدی طهمورث خان
وااای تا به حال دنیای کوفتی بچگی نشنیده بودم…
اما امیدوارم به قول پویا
سپاس.
تو اون دوران همچنین تفکری داشتم!!
چه عالی!
تولدتون مبارک باشه
امیدوارم کلی اتفاقای خوب در انتظارتون باشه، و همیشه شاد و سلامت و پیروز باشید.
تولدتون مبارک.
جیغ و دست و هووورا
هرچند کمی دیر شد، ولی تبریک میگم. امیدوارم همیشه از زندگی راضی و به آینده امیدوار باشی
سپاس از همه ی دوستان.
روز اول از زندگی جدیدتون مبارک
من از روز تولد زیاد خوشم نمیاد، حس منتظر موندن تا ببینی کسی یادش هست که تولدته یا نه، حس خوبی نیست. مخصوصا اینکه چند سال هم یادشون شده باشه :worrie : این شد که تصمیم گرفتم سیم کارت جدید شوهرم رو به نام خودم براش بگیرم که هر سال همراه اول اولین نفره که تبریک میگه. همون موقع سریع زنگ میزنه و تولدم رو تبریک میگه. ولی الان که ذهنم بازتر شده خدا رو شکر میکنم که یک سال(یک سال)، بیشتر تو این دنیا بودم و امکان این رو داشتم تا زیباییهای اطرافم رو بیشتر ببینم، بزرگ شدن دخترامو، یکم بیشتر قران رو خوندم، مطالعه بیشتر کردم، شاید دیگه خیلی مهم نباشه که کسی بهم تبریک بگه یا نگه. به نظرم تو خودمون، هر روز میتونیم یه تولد داشته باشیم.
متاسفانه اگه بانک پیام نده که جناب فلانی تولدتان را به شما تبریک میگوییم و بعدش ایرانسل پیام نده فلانی عزیز دو گیگ هدیه تولد به قیمت ۱۰تومن!! بنده اصلا متوجه نمیشم کی روز تولدمه.
این دوتا رفیقم انصافا خیلی بامحبت هستن! سالی نیست که بهم تبریک نگن!