بچه که بودیم، پدرم برامون قصه های صمد بهرنگی رو میخوندن، و خب با اینکه اکثر قصههاش با مفهومای بزرگونه همراه بود، اون قدر پرهیجان تعریفش میکردن که میچسبید.
مادرم هم برامون از قصههای دخترونه تر، مثل سیندرلا، زیبای خفته و … میگفتن. اینها بالتبع بیشتر میچسبید.
نوار قصه هم زیاد داشتیم، اسماشون رو یادم نیست؛ ولی مثلا قسمتی از یکی از نوارها: «زبون دراز زود باش بساز؛ چی بسازم؟ دروغ بساز! ای وای نگو، دروغگو دشمن خداست! من که باور نمیکنم تو راست بگی، قصه ی چوپون دروغگو رو که حتما شنیدی. …»
این حرکت، ساختن یه کتابخونه صوتی به کمک جمع، حرکت خیلی خوب و موثری هست. امیدوارم تبلیغ و معرفی مناسبی براش داشته باشن و مجموعه ی خیلی خوبی از کتابهای صوتی جمعآوری بشه. کافیه مامان و باباها وقتی دارن برای بچه هاشون کتاب میخونن، صداشون رو ضبط کنن