عامه پسند = سطحی و بد؟

امروز هممون دور و برمون داریم افرادی رو که به قول خودشون کتاب خونن اما معتقدن فلان کتاب کتاب سطحی ایه چون همه گیر شده و پس ارزش خوندن نداره. یا فلان موزیک ارزش شنیده شدن نداره چون عامه پسنده. یا توی هر زمینه دیگه‌ای. به نظرتون عامه پسند بودن یک چیز حتما به معنی سطحی یا حتی بد بودن اونه؟

پ.ن. : نمی دونم برچسب مناسبی برای موضوع انتخاب کردم یا نه.

5 پسندیده

اتفاقا من برعکس فکر می‌کنم کتاب یا موسیقی یا هر چیزی که مورد پسند عامه مردم باشه خیلی ارزشمند است؛ چون خالق اون اثر تونسته با عمده مردم جامعه ارتباط برقرار کنه؛ مردم رو و درد مردم رو بشناسه و با‌توجه‌به این شناخت اثری خلق کنه که در دل مردم جا گرفته؛ از‌طرفی وقتی عامه مردم به مطالعه رو می‌آورند به مرور سطح علمی و فرهنگی مردم بالا میره؛ یک نکته دیگه هم اینکه نمیشه بگیم چون برای بیان عمده مردم جامعه‌ای از واژه عامه مردم استفاده میشه یعنی سطح آگاهی و فرهنگ اون جامعه پایین است.

6 پسندیده

موردی که به نظرم باید بهش توجه کرد اینه که عامه‌ی مردم راجع به همه موضوعات عمیق نمی‌شن، مثلا عامه‌ی مردم به اندازه‌ی یک متخصص اطلاعات و فهم موسیقایی ندارن، یا به اندازه یک منتقد فیلم، اطلاعات سینمایی ندارن و بنابراین احتمالا خیلی از جنبه‌های اون نوع اثر رو درکی ازش ندارن. مثلا موسیقی پاپ از نظر آکادمیک ارزشی نداره و نداشته هیچوقت اما خیلی خیلی بیشتر از موسیقی کلاسیک با زندگی امروز مردم همراه بوده.

3 پسندیده

در زمان ما که اثرگذاری تبلیغات روی عموم بالا رفته، این الزاما درست نیست. امروز خیلیها برای شوآف اثرهای ادبی قوی رو میخونن ولی با احتمال زیاد چیز زیادی ازش درک نمیکنن. مثلا کتاب «انسان خردمند» رو خیلیها توی ایران خوندن ولی احتمالا درک عمیقی از این اثر ندارن.

در گذشته، حرف شما تا حدی درسته ولی بزارین از یک جنبه متفاوت به داستان نگاه کنیم: اثری که روی عموم آدمها تاثیر داره، احتمال زیاد با سطحی از روح انسان ارتباط برقرار میکنه که فراگیره. اگر از این نگاه به اون اثر نگاه کنیم، میشه جنبه‌های مثبتی در عامه‌پسندی دید: مثلا موسیقی عامه‌پسند با سطح ابتدایی ذهن و روح ارتباط برقرار میکنه و اون رو تحریک میکنه ولی موسیقی فاخز با سطح بالاتر ذهن ارتباط برقرار میکنه.

عموما تاثیرگذاری عامه‌پسند در یک اثر خیلی راحتتر به دست میاد تا تاثیرگذاری فاخر. این میتونه به نوعی نماد کیفیت فردِ صاحب اثر باشه، به نوعی نماد نایاب‌تر بودن استعداد تولید اثرِ فاخر و در نتیجه نوعی ارزش و احترام ذهنی.

«سطحی بودن» به معنی‌ی که در بالا گفتم رو قبول دارم ولی «بد بودن» رو نمی‌فهمم. هر انسانی نیاز به تغذیه روحی در همه سطوح داره و اگر در سطحی خاص تغذیه نشه، احتمالا اون سطح در وجود شخص تضعیف میشه و از بین میره. اتفاقا خیلی وقتها دیدم که افرادی که از جنبه‌های عمومی ذهن و روح به همین بهانه‌ها غافل میشن، فاصله عجیبی از معنی زندگی گرفتن و دچار جزم روحی شدن: درک خودشون از حیات فردی و اجتماعی رو از دست دادن و اعتقاداتی رو در خودشون گسترش دادن که بسیار خطرناک بوده.

به همین خاطر میتونم در جمع‌بندی بگم که: اثر عامه‌پسند سطحیه ولی برای تعادل روحی و ذهنی فردی، به اندازه اثر فاخر الزامیه. البته جایگاه غلط دادن به یک اثر، یا خالق یک اثر، بده، این ممکنه خطری باشه که در معروف شدن اثرات عامه‌پسند نهفته‌ست. مثال ملموس، استناد به عقاید هنرمندان عامه‌پسند در مباحث اجتماعی و عمیقه که در این روزها بسیار گسترش پیدا کرده و تنها مختص به ایران هم نیست.

3 پسندیده

به نظر عامه‌پسندی مثل یک سایه است. باید برعکس بهش نگاه کرد.
منظورم این هست که پربازدید بودن و عامه‌پسند بودن گاهی ارزش دونسته میشه. در صورتی که الزاماً یک ارزش نیست.

مدتی گول عنوانهای پرفروش‌ترین‌های نیویورک‌تایمز رو می‌خوردم. بعد فهمیدم کتابهای عمیق و الزاماً مفیدی برای من توشون نیست. مثلاً کتاب تاریخچه تقریباً همه چیز یک کتاب پرفروش بود و وقتی خوندمش دیدم از ابتدا یک سری عدد رو با یک عالمه صفر داره نشون می‌ده. به من کمی بر خورد. چون این اعداد رو توی رشته‌های ریاضی با اعداد علمی نشون میدن. نیازی نیست فاصله دوتا ستاره رو با یه عالمه صفر نشون بدی.

به نظرم بیشتر داشت کلاه سر خواننده می‌گذاشت. این روش رو البته شبکه من من و تو هم به کار میگیره و مثلاً به جای استفاده از واحد تن از کیلوگرم استفاده می‌کنه کلی بیننده داره و بیننده‌هاش هم کلی لذت می‌برند. چون اونها با تبدیل واحدها کار نکردند. اما شبکه ۴ که محاسبات علمی رو نشون می‌ده بیننده زیادی نداره.

البته از دید دیگری هم میشه نگاه کرد به قضیه. پرفروش‌ها مسائل رو ساده کردن. و قابل فهم برای افراد غیرمتخصص. شاید شخصی که تو اون زمینه تخصص داره وقتی میبینه براش خسته‌کننده باشه. اما برای عموم مردم اتفاقاً خیلی هم مفید باشه.

2 پسندیده

میشه سطح پایین و بالای ذهن رو تو این مثال ها بیشتر توضیح بدید چون تخصصتون هم هست مایلم بیشتر بدونم.

3 پسندیده

البته این بیشتر روان‌شناسی هست. حس‌هایی مثل اندوه، ترس یا شادی حس‌های عمومی هستن که وقتی اثری به شکل کامل اونها رو هدف بگیره معمولا مخاطب رو جذب میکنه (مثلا یه موسیقی شاد یا غمگین). خود محتوا در این موارد اهمیت چندانی نداره و معمولا وقتی روی اثر عمیق میشیم حس میکنیم که مفهوم معنایی خاصی نداره. داشتن مفهوم معنایی یکی از مثالهای سطح بالای ذهنی هست چون با حس‌های معمولی لزوما ارتباطی نداره و نیاز به عمیق شدن داره.

به طور عمومی، بخشی از ذهن که فرد (به شکل عام و جدا از مواردی خاص) فی‌البداهه با اون ارتباط برقرار میکنه یا از اون استفاده میکنه، ذهن سطح پایین هست و بخشی که باید برای ارتباط با اون زمان صرف بشه (حالا ممکنه در اون لحظه یا قبلا از طریق آموزش و تخصص) ذهن سطح بالاست. جهت در این دیدگاه به معنی برتری نیست، میتونین به شکل ذهن کم‌عمق و عمیق هم بهش نگاه کنین.

3 پسندیده

درسته، این یه شیوه‌ی جلب توجهه و کاراییشم به شدت ثابت شدست. ۱۰۰۰ میلیون خیلی بیشتر از ۱ میلیارد به نظر میاد، در صورتی که در حقیقت هر دو یک عدد هستند،

شایدم بشه اینجوری گفت که به مسائلی می‌پردازن که دغدغه‌ی عموم مردمه، مثلا کی دغدغه‌ی پول در آوردن نداره این روزا؟ برا همین کتابایی با موضوع خلق ثروت و موفقیت اینجور چیزا خیلی گل می‌کنن.

1 پسندیده

فکر کنم شهید چمران بود که می‌گفت کتابا رو باید دو بار خوند، بار اول برای لذت و بار دوم برای فهمیدن. البته اینم معنی حرف بود، دقیقش رو یادم نیست.

2 پسندیده

ولی چیزی که باید بهش توجه کرد اینه که گاهی اوقات با خوندن این کتابها اعتماد به نفس مردم زیادی بالا میره، منظورم اون منحنی معروف هستش، و دچار غرور شدیدی می‌شن.

عامه پسند بودن به خودی خود مشکلی نیست. مثلا برخی دانشمندان و متفکران هستند که سعی می‌کنند نظریات علمی را در شکلی عامه پسند مطرح کنند مثل کتاب دنیای سوفی. که البته برخی دانشمندان به این مسئله اعتراض دارند. اما در واقع به نظر میرسد مشکلی نباشه. پس مشکلی نیست که طبع و نیاز مردم در خصوص موضوعات کتابی و موسیقیایی و … عامه‌پسند برطرف شود یا حتی برخی نظریات علمی تا حدی که امکان‌پذیر است به زبان ساده به شکل کتاب یا فیلم سینمایی عرضه شود.
مشکل از جایی میتواند آغاز شود که نگاه متخصصان به موضوعات تخصصی هم عامه‌پسند شود. دیدن موضوعات عمیق به شکل سطحی و ابتدایی. اگه این مرز حفظ بشه ، عامه‌پسند بودن نمیتواند سطحی و بد باشد.
نگرانی اصلی این است که ترویج این نوع نگاه ، موضوعات حساس‌تر را هم درگیر کنه. مثلا ترویج نوشتن کتابهایی مانند دنیای سوفی ، باعث زوال زبان منطقی فلسفه بشود. کتابهایی که نظریات فیزیک را ساده و داستانی بیان میکنند ، باعث سطحی شدن فیزیک و نگاه به مسائل فیزیکی شود ، ورای درک و فهم اشتباهی که ممکن است رخ دهد. اما فکر میکنم حفظ مرزها میتواند جلوی این مشکلات را تا حد خوبی بگیرد.

4 پسندیده

سلام
در مورد کتاب به نظرم لفظ عامه پسند به معنی قابل درک برای همه و در دسترس بودن برای اکثریت جامعه هست که در نتیجه استقبال عمومی را به دنبال دارد.
برای بررسی یک کتاب هم نمی توان با استفاده از برچسب عامه پسند، آن کتاب را فاقد ارزش ادبی دانست یا برعکس دارای ارزش ادبی به حساب آورد.
با توجه به تجربه ام، گاهی کتاب هایی مورد توجه عموم قرار می گیرند که هیچ محتوای با ارزشی ندارد و این اتفاق به نسبت چند برابر استقبال عموم از کتابهای فاخر هست. خوب به دلیل همین واکنش ها، برچسب عامه پسند به جای بی ارزش و بی محتوا برای کتاب ها به کار برده می شود.
البته متاسفانه.

نقدی که به نظر شما دارم اینجاست که مثلا فردی که از ادبیات چیزی سرش نمیشه، از کتاب‌های فاخر چیزی نمی‌فهمه، پس بنابراین زیاد فرقی نداره اون کتاب یک کتاب بی‌ارزش ادبی باشه یا شاهنامه فردوسی.

یکسری موضوعات هستند که عمیق یا غیر عمیق براشون نمیشه زیاد تعریف کرد، مثل زندگینامه‌ها، مثل کتابهای موفقیت و اینجور چیزا.