عقل و احساس به مانند خواهر و برادری که یکی بزرگتر و دارای مسئولیت و دیگری کم سن و دارای حالات متغیر است که در داخل یک اتومبیل در یک مسیر طولانی در حرکت هستند.
زمانی که عقل متمرکز به رانندگی است و به موضوعاتی که معمولا دارای اهمیت هستند کم توجه ، احساس آوازی سر میدهد و باعث قابل تحمل شدن و زیبا شدن سفر میشود و یا در زمانی که مسیر تاریک است و تمرکز عقل محدود این احساس است که با ترسش تمرکز و احتیاط را تضمین میکند و به خواب رفتنش باعث سکوت و خستگی میشود.
اما آن چیزی که سرعت سفر و حرکت در مسیر را تضمین میکند توانایی رانندگی عقل است . بدون توانمندی عق احساس همیشه در ابتداء مسیر میماند، عقل است که باید حواسپرتی های احساس را کنترل کند و مدیریت سفر را به عهده بگیرد تا تمام زیبایی های مسیر را بتوانند تجربه کنند . اگر تصمیم با احساس کوچک باشد در اولین منظره های خوب توقف های طولانی و بی مورد شکل میگیرد که وقت را برای دیدن تمامی زیبایی ها تلف خواهد کرد .
احساس از تفکر جدا نیست . احساسات ما حالت تفکرات ما را شکل میدهند ولی هرچه بیشتر قدرتمند بودن تفکرات لازمه ادامه هرچه بهتر مسیر زندگی است. مسیری که باید از آن لذت برد نه صرفا از آن عبور کرد.
لذت بخش نبودن مسیر به یاس میانجامد.
نقد کنید لطفاً.