علت تاریخی عدم تمایل به همکاری انسان‌ها چی هست؟

بین همسایه‌ها وقتی کسی می‌بینه مشکلی توی کوچه پیش اومده، سکوت می‌کنه، حرکتی دست‌جمعی انجام نمی‌ده. می‌بینیم مدتها می‌گذره و کسی کاری نمی‌کنه و همکاری جمعی به وجود نمیاد که مسأله به راحتی و با همکاری رفع بشه.

یا مثلاً توی یک کوچه دزدی میشه و پشت سر هم می‌بینید چندین دزدی موفق انجام میشه تا اینکه حرکت محکمی انجام بگیره. ولی همکاری جمعی صورت نمی‌گیره که به سادگی جلوی دزدی گرفته بشه.

چند ماه پیش برای کار داوطلبانه به یک روستا رفتم برای کمک به ساخت‌وساز یک اقامتگاه. اونجا یکی از روستاییان به من گفت قدیم‌ها وقتی می‌خواستن ساختمون بسازن، سایر اهالی به هم کمک می‌کردن و می‌ساختنش. اما الان در همون روستا هم انگار به شکل قبل نیست.

یکی از پایه‌های ساخت دموکراسی به نظر من همکاری در اندازه‌های کوچک هست. تازه بعد از اون گروه‌ها شکل می‌گیرن.

اما وقتی به همکاری گروهی نگاه می‌کنم میبینم به علت‌های مختلف این همکاری‌ها عموماً شکل نمی‌گیره یا اگر شکل بگیره ادامه پیدا نمیکنه.

به نظر شما دلیل همکاری نکردن‌ها چی هست؟

10 پسندیده

این وضعیت هرچه زمان میگذره بدتر نشده؟

آیا در شهر های بزرگتر و محله هایی که شلوغتر و آپارتمانی هستن بیشتر نیست؟

میشه رابطه ای با بچه هایی که توی کوچه بازی میکنن با این فرایند پیدا کرد؟

4 پسندیده

چیزی که بیشتر از این داستان توجه منو به خودش جلب کرده، زندگی های شدیدا هسته ای هست.
در جامعه ای که خانواده ها گسترده بودن، مشکلات مالی، خانوادگی، طلاق، … خیلی کم یا به ندرت دیده می‌شد. وقتی کسی بیمار بود، روحیه روانی خوبی داشت، چون نگران گذران خانواده، نگه داری بچه ها، مریض داری، مخارج و… نبود. اما الان بیش از جسم مریض یه نفر درموندگی های بیشتری داره (نمونه بارزش فیلم طلا و مس)

الان تنهایی ها، خودکشی ها، بی کسی ها… همه بیش از یه ارتباط همسایگی هست، افراد حتی توی بطن یک خانه با هم بی عاطفه شدند.

4 پسندیده

نمیتونن اتحاد یا اتفاق داشته باشن و هر کس پی مشکلات خودشه. همون طور که @Elham_Ghanbari هم اشاره کرد خانواده های هسته ای و برچیده شدن گستردگی اقوام یکی از علل هست . دیگری محدود شدن دایره دوستان صمیمی و افزایش دایره آشنایان در شبکه های اجتماعی و سر گرمی های مجازی هست

1 پسندیده

این چیزی که اشاره کردین و به نظرم مهیبترین خطری هست که امروز جامعه (اگر بتونیم اسمش رو بزاریم، چون گروه انسانی که همکاری نداشته باشن عملا جامعه نیستن) ایران رو تهدید مبکنه همین ار بین رفتن اعتماد اجتماعیه. از نظر تاریخی، انسانها اتفاقا به همکاری حداقل در سطوح پایین و خُرد تمایل دارن ولی در شرایط بحرانی این اعتماد و همکاری به دلایلی فرومی‌ریزه. چند دلیل عمده جدا از سیاستهایی که خودآگاه یا ناخودآگاه به این دامن زده، به نظرم اینه هستن:

  • آموزش بیش از حد فردگرایانه که افراد رو به سمت خودکامگی فردی میبره و همین باعث میشه امکان تفاهم در محیط اجتماعی بسیار پایین بیاد.

  • غیرمحلی شدن زندگیهای فردی. این به خصوص در شهرهای بزرگ بسیار اتفاق میوفته و چیزی شبیه به ذهنیت جهان‌وطنی ناقص و متقلب هست. درسته که غیرمحلی شدن و ارتباطات وسیعتر باعث بسیاری پیشرفتها شده ولی احساس مسئولیت نسبت به محل زندگی کنونی رو از بین میبره. در نتیجه مشارکت اجتماعی رو نه تنها کاهش میده حتی به سمت تخریب اجتماعی میبره. نمونه‌ی ملموس این رو میتونین در فرهنگ مسافرتی بخصوص در مناطق شمالی ببینین که وضعیتی فاجعه‌بار به وجود آورده.

  • یادگیری تقلب اجتماعی. منظورم چیه؟ در قدیم و در نبود امکانات مدرن، عدم همکاری در سطوح پایین به سرعت منجر به تنبیهی سخت برای جمع میشد و بنابراین کمتر پیش میومد که این رفتار جا بیوفته. وی در دنیای امروز، این عدم همکاری و مشارکت منجر به تنبیهی ملموس برای فرد و جمع نمیشه مگر در زمانی طولانی. برعکس متقلبین با سو استفاده از همین حس منفعت هم به دست میارن. به تدریج این رفتار نهادینه شده چون جامعه حس میکنه این رفتار منفعت بیشتری داره و وقت خودش رو نباید با تعامل پردردسر با دیگران تلف کنه. البته در زمانهایی حساس مثل همین دوران بحرانی الان، نتایج این فروریختگی اجتماعی به شدت خودش رو نشون خواهد داد. مثال برعکس و شاید ناخوشایند برای نسل ما، اجبارهای نسل گذشته برای شرکت در مراسمهای مختلف اقوام و دوستان بود. در ذهن نسل گذشته، این محلی بودن و ارتباط طولانی هست که باعث میشه حواسشون به تعادل در این مسائل باشه!

با این حرفهای کلی میشه نگاهی به مثالهای شما هم کرد و دید هر کدوم چه خصوصیتی رو نشون میدن:

نمونه‌ای از تقلب اجتماعی. چون مسئله اجتماعی هست منفعت به همه میرسه ولی تعداد کمی لازمه که انرژی بزارن تا حل بشه. در نتیجه فرد ترجیح میده جز افرادی باشه که بدون صرف انرژی منفعتی یکسان رو به دست بیاره!

نمونه‌ای از تقلب اجتماعی!

نمونه‌ای از غیرمحلی شدن! افراد عموما یا به محیط جمعی روستا وابسته نیستن یا در فکر ترک اون هستن بنابراین در اینکار با منفعتِ معنوی بلندمدت شرکت نمیکنه.

احتمالا عموما به دلیل فردگرایی و خودکامگی فردی. امکان رسیدن به یک توافق یا وجود نداره یا افراد در ذهن خودشون به اون باور ندارن و صرفا بالاجبار پذیرفتن و در نهایت با کوچکترین لغزشی گروه رو ترک میکنن!

7 پسندیده

بنظر من بیشتر به بیکاری و فقری که بوجود اومده مرتبطه: اینجا
فقر در نهایت آمار خشونت و جنایت رو افزایش میده و باعث بوجود اومدن بی‌اعتمادی بین مردم میشه. فقر باعث مشکلات روانی و مشکلات دیگه‌ای هم میشه.
همینطور نابرابری اقتصادی میتونه یکی از علت‌هاش باشه.
علاوه بر این فکر میکنم نتیجهٔ همهٔ تأثیراتی که فقر و نابرابری اقتصادی داره در نهایت کمتر شدن صمیمیت بین جامعه هست.

3 پسندیده

به نظرم از سال ها قبل این رو در جامعه به مردم دیکته کردن که اگر تک روی کنی به موفقیت میرسی و نه کار جمعی ،و اینکه در این روز های جامعه ما هر شخص فقط خودش رو میبینه و حس میکنه از بقیه جایگاه بالاتری داره و اگر هم در اجتماع دزدی یا … ببینه میگه ب من چ ، چرا خودمو درگیر کنم و ب من ربطی نداره و مشکل من نیست ، در حالی که در جوامع پیشرفته و مدرن اروپایی این تفکر برعکس هست قدرت رو در همکاری تک تک انسان ها با هم میدونن و همین امر باعث پیشرفت روز افزون اون ها شده.

3 پسندیده

اورین گافمن مفهومی داره به عنوان بی‌اعتنایی اجتماعی. کنشی که حاصل نتایج انقلاب صنعتی و شهرگرایی است. هزاران و میلیون‌ها انسانی که در یک شهر زندگی میکنند ولی اعتنایی به هم ندارند. مانند دو رهگذر در خیابان که حین عبور یک نگاه به هم میکنند و بلافاصله به جای دیگری نگاه میکنند که انگار فرد مقابل را اصلا ندیده‌اند (بی‌اعتنا از کنار هم میگذرند). این مسئله طبیعی است که در اجتماعات و شهرهای بزرگ رخ داده. اما در اجتماعات کم جمعیت این مسئله وجود نداره. مثلا در ایسنلد آشنایی افراد از هم بالاست. به نوعی که اگه شما آدرس خونه فردی رو ندونید ولی بتونید منزل و محله‌اش رو توصیف کنید و از خارج یه نامه براش بفرستید ، با احتمال 99% نامه به دستش میرسه چون پستچی به راحتی میتونه بفهمه منظورت کیه!!

اما خب هر واقعیت اجتماعی وقتی از تعادل خارج بشه به یک ناهنجاری تبدیل میشه. مشکل جامعه ما هم یک چنین نابهنجاری است که میتونیم عللی رو براش درنظر بگیریم مثل:

  1. تقسیم‌کار در کشور ما به شکلی ناقص رقم خورده در نتیجه عامل اساسی پیوند اجتماعات مدرن _ تقسیم کار _ در کشور ما معیوب کار میکنه. امروزه میتونیم بگیم مهمترین عامل پیوندی که در اجتماعات مترقی وجود داره اینکه کارها تخصصی شدند. هرکسی فنی یاد میگیره و به بهترین وجه نیاز اجتماع رو برطرف میکنه تا جامعه در کل به جلو حرکت کنه. همین مسئله باعث ارتباط بین افراد میشه.
    اما در کشور ما چنین نیست. تقسیم کار ناقص است در نتیجه هرکسی کار خودش رو به عنوان یک تقسیم وظیفه به خوبی انجام نمیده و این مسئله علاوه بر ایجاد مشکل در مسیر حرکت کلیت اجتماع ، بی‌اعتمادی رو گسترش میده.

  2. در کشور ما مفهوم ملیت شکل نگرفته. ایران برای ما بی‌معناست (اسمی که رضاشاه به جای پرشیا یا پرشین انتخاب کرد). در گذشته تاریخ نیز بی‌معنا بوده و همین خود تابع بسیاری از رویدادهای سابق است (مثل نداشتن هیچ حساسیتی در خصوص شکل گرفتن یک حاکمیت بیگانه در کشور). بیشتر روی نام‌های محلی توجه وجود داره. عرب ، ترک ، تهرانی ، خراسانی ، کرمانی ، اصفهانی و … هرچند که همینم شدید نیست که عامل انسجام شود.

  3. دین از دیرباز مهمترین و شاید تنها عامل انسجام بین مردم بوده. با کمرنگ شدن این مسئله انسجام نیز کاهش پیدا میکند. در جوامع اروپایی با سست شدن پایه‌های دین ، تقسیم‌کار جای آن را پُر کرد. تقسیم کار عامل انسجام و همکاری شد. (هرچند که برخی مثل کنت و دورکیم این عامل میتواند یک راهکار موقت باشه زیرا خود تقسیم کار در شرایط پیچیده و خیلی تخصصی میتونه عامل از هم پاشیدن پیوند اجتماعی بشه)

و علل دیگر.

هرکدوم از این مباحث رو میشه به طور تخصصی پیگیری کرد. هرکدام ابعاد مختلفی داره و تاثیرات متعددی به تنهایی و در ارتباط با دیگران.

به طور خلاصه شخصا معتقدم نداشتن مفاهیم انسجام بخش مثل ملیت و وطن ، عدم رخداد تقسیم کار صحیح و منفعل شدن دین ؛ پیوند اجتماعی در ایران را همیشه درگیر فراز و فرود کرده اما مهمتر اینکه هیچ وقت این پیوند اجتماعی رقم نخورده که حال به دنبال ترمیم آن باشیم!

به قول جلال آل احد: تا بوده ، ایرانی بوده و خرش و از پل بگذرد. دیگر بود و نبود پل هیچ است.

میشه همون تفکری که به اجتماع مثل محلی نگاه میکنه که باید هرجوری شده بار خودمون رو ببندیم. به همین علت برای ما مسائل اجتماعی حساسیتی نداره چون به ما ربطی نداره! در نتیجه بحران پشت بحران. تاریخی کهن که افتخارات آن را میتوان تنها در چند صفحه و چند شخصیت خلاصه کرد!!

4 پسندیده

مفاهیم Gap and Othering

البته دوستان کاملا توضیح دادن. من از نظر رشته خودم میگم. International communication که درباره تحلیل فرهنگ است توضیح میدم.

مفهوم Gap یا Cultural gap همون فاصله های فرهنگی که تو جوامع رخ میده. یه مثال ساده شما از ماشین شخصی استفاده میکنی هر روز و زمانی که گواهی نامه میگیری تا زمانی که شاید آنقدر سنت بالا باشه که دیگه توان رانندگی نداری… تو خونه هم که با خانواده ای … اگه در زمان کودکی والدینتون ماشین داشته باشن که دیگه واویلا… همه عمر شما در یک زندان خود ساخته به نام خونه و ماشین هستی… از کوچه و پس کوچه و اتوبوس و مترو… و و و هیچ خبری نداری… از فرهنگ بدنه جامعه بی خبری… حسشون دیگه نمی کنی…

مفهوم Othering نمیدونم این چطور معنی میشه… مثلا همینکه شما باور کنی چیزی به نام دیگرون اصولا وجود داره… نه ما اهمیت میدیم تو کشورهای همسایه چی میگذره نه اونا اهمیتی به ما میدن… بله آنها دیگران هستن… ولی حقیقت اینکه ما آدمهایی هستیم که احتمال داشته هرجایی بدنیا بیایم و زیست کنیم… از هر پدر و هر مادر از هر زبان و هر فرهنگ… ما تنها و خیس و لخت متولد شدیم… همه ما…
الباقی موارد دیگه به آدمی تزریق میشه …

همه اینها رو گفتم… که بگم من این مسائل رو مشکلات اجتماعی میبینم و در همه جوامع به نوعی وجود داره… در این کشور گل و بلبل که دیگه تا دلت بخواد… الان خودم شنیدم آذربایجان زلزله اومده خونه از 10 تا 100 درصد آسیب دیدن کلا به یه ورم نیست …

البته یه کارهای میکنم سعی میکنم به فکر یه متر اطرافم باشم ولی خیلی از خودمون و هویت مون دور شدیم… تو تاریخ شیراز خوندم که مردم دره خونه باز بودن… از هم دستگیری میکردن… هرکی پول داشت برای محله مسجد و آب انبار و حمام و زورخانه و و و می‌ساخت… هم از هم محله ای هاش تاییده می‌گرفت هم خدمت می‌کرد… از اموالش هم برای گذران امور اونها چیزی وقف می‌کرد که چرخش بچرخه… مدرسه میساختن دارالشفا میساختن …

4 پسندیده

شاید این قضیه یکسری نکات مثبت داشته باشه.هرچند موضوع بحث به یک معضل اجتماعی دامنه دار در طول تاریخ می پردازه ولی برخی از نظرات دقیقا در بیان مقایسه ی حال حاضر با گذشته ای که البته از لحاظ زمانی مبدا و مقصد مشخصی نداره بودند!بهتره به این بخش به نگاهی داشته باشید اما راجع به دیدگاه خودم،ارزیابی من اینه که ممکنه این عدم تمایل به همکاری با ممانعت از ورود توجیهات مخصوص بخودشو داشته باشه.یه دلیل اون می‌تونه مربوط به هنجار فرهنگی باشه که افراد مطابق اون تا زمانی که ظاهراً مخاطب امری قرار نگرفتند از ورود اجتناب می کنند.این موضوع در حوزه ی روابط خصوصی و ارتباطات بین مردم موضوعیت داره.اسم اینو میشه عدم دخالت یا به بیان عامه فضولی گذاشت.البته نسبت به هرموردی قابلیت تصدیق نداره ولی در برخی موارد می‌تونه دلیل اصلی باشه.
دلیل دیگه می‌تونه گسترش نهاد های اجتماعی و متخصص در نظام اجتماعی باشه که این نماد پیشرفتگی در یک جامعه است.حتی در این موارد ممانعت از ورود از یک فهم اجتماعی و هم چنین یک اعتماد مردمی به نظام اجتماعی و متولیان و سردمداران نشات می گیره.(بافرض اینکه نهاد های دولتی عمومیت دارند)در کنار اینها بحث حریم خصوصی قابل طرحه که بیشتر بامورد اول ارتباط پیدا می کنه.
در واقع نظرم این بود که درکنار تمامی معایب و نقاط ضعفی که میشه برشمرد،موارد مثبتی هم قابل استخراجه.

2 پسندیده

تقریبا بقیه دوستان تمامی موارد رو پوشش دادن . :+1: :+1:
چیز بیشتری برای گفتن ندارم فقط این که صورت سوال به نظرم یکمی مشکل داره .

عدم تمایل به همکاری یه مسئله تاریخی نیست ! تا جایی که سواد من قد میده انسان اولیه (اجداد ما) با تمام وجود برای اجتماعی تر بودن تلاش کرده و حتی جوامع مختلف برای با کیفیت تر کردن ارتباطاتشون زبان رو اختراع کردن .

تو قبیله های ما قبل تاریخ اگر کسی حس همکاری و تعاون نداشت به راحتی از قبیله کنار کذاشته میشد و در واقع نیاز به همکاری و داشتن نقش تو اجتماع یه نیاز کاملا اساسی هست تو ما آدم ها که بدون اون دچار بحران های اساسی میشیم .

چیزی که برای من عجیبه اینه که چطور مدرن شدن زندگی ها تونسته این نیاز غریزی رو تو وجود ما بکشه و فرد گرایی رو اینقدر گسترش بده . به نظرم جنگیدن با این غریزه بالاخره یه جایی مثل یه غده سرطانی علائم خودش رو نشون میده . شاید هم نشون داده و علائمش مشکلاتی هست که تو ایران میبینیم !

1 پسندیده

می‌خواستم این موضوع رو جمع‌بندی کنم. اما دیدم هنوز خیلی سوال‌های نپرسیده داریم.
قبلش از همه به خاطر این دقتشون ممنونم.

مهرداد نظر خودت چیه؟ می‌شه این رو بازتر کنی. به خصوص در مورد محله‌های شلوغ و ارتباط بچه‌های در حال بازی در کوچه‌ها.

زندگی‌های هسته‌ای باعث کاهش ارتباط فامیلی می‌شه. شاید این مفهوم رو کم‌کم شنیدیم که دوست گاهی بهتر از فامیله. شاید این جمله به خاطر حرکت رو به زندگی هسته‌ای باشه.
الهام می‌تونی بیشتر راجع به زندگی هسته‌ای توضیح بدی؟ اول اینکه زندگی هسته‌ای از نظر تو چطور روی تعامل‌ها تأثیر داره. به نظرت از چه موقع این زندگی‌های هسته‌ای شکل گرفته.

به نظر من موضوع مهمی هست. آرمان می‌تونی بیشتر راجع به این موضوع توضیح بدی؟ این موضوعی هست که هر روز داریم می‌بینیمش. به نظرم اینقدر بهش عادت کردیم که واقعیتش رو فراموش کردیم. واقعا چطور جایگزین شدن روابط حقیقی با مجازی تعامل بین افراد رو کاهش داده؟

شاید بتونم به یه بیان دیگه هم بگم، کاهش علاقه مردم به دریافت کمک. یادم میاد به یکی از اقوام توی کار خونه جدیدی که رفته‌بودند کمک کردم. و در نهایت یه جورهایی به من گفتند که به تو مربوط نمی‌شه که بیای و کمک کنی. یه جورهایی علاقه به استقلال رو نشون می‌داد. یا شاید ترس از حس بدهکاری.

چیزی که من متوجه شدم فکر می‌کنم اینه که یک جایگزینی توجه اتفاق افتاده. جایگزین شدن توجه ما به محیط اطراف با توجه به محیط‌های دورتر. درست می‌گم؟ که شاید با استفاده از اخبار، تلوزیون و… اتفاق افتاده‌باشه.
در اینجا می‌تونم نداشتن روزنامه‌ها و خبررسان‌های محلی رو هم به علت‌ها و مواردی که باید در نظر بگیریم اضافه کنم.

در ابتدا فهم ارتباطش برام سخت بود. اما مثالش اینه که به خاطر رفع نشدن نیازهای مادی، عاطفی و جنسی، این نیازها خودشون رو به شکل خشونت و… نشون می‌دن که افراد رو از ارتباطات دور می‌کنه. البته این موضوع هم به خودی خود نیاز به بررسی و باز شدن داره.

یک مورد از تقلب اجتماعی. ولی به نظر من اینکه در جوامع اروپایی به این شکل اتفاق میفته یا نه نیاز به بررسی داره. خیلی مهم هست. خیلی‌ها که از اروپا تعریف می‌کنن از به‌من‌چه‌های محکم‌تر می‌گن. ولی باید ببینیم آیا این به خاطر نگاه یک شخص که به غربت رفت به وجود آمده یا خیر. من با نظر امیر هم‌عقیده هستم و فکر می‌کنم احتمالا تعاملات سطح پایین اون‌ها بیشتر از ما هست.

احتمالا به خاطر رفع نیازهای عده بسیاری از انسان‌های دنیا از طریق یک کارخانه. و عدم نیاز به تولیدات محلی.

من متوجه ارتباط این با کاهش همکاری نمی‌شم. می‌شه بازترش کنی؟

این موضوع خیلی جالبه. ولی به نظر من جای بحث داره. به نظر من دین از طرفی می‌تونه باعث کاهش همکاری بشه. چون دین مردم رو به اطاعت از قوانین خودش جلب می‌کنه. افراد دین‌دار به ظاهر با هم همبسته هستند. اما این همبستگی به همکاری و رفع نیازهای همدیگه الزاما منجر نمی‌شه. بلکه به خاطر جایگزینی هدف با رفع نیازها، می‌تونه همکاری‌ها رو کاهش بده. مثلا مردمی که به نماز جماعت می‌روند، همگی یک هدف را اجرا می‌کنند، رفتن به نماز جماعت. اما این کار متمایز از رفع نیازهای گروهی اون‌هاست. از طرف دیگه دین‌داران در صورتی که دستوری مثلا از طرف یک مجتهد صادر بشه براش تلاش می‌کنند، و در جهت رسیدن به این هدف ممکن هست که همکاری هم داشته‌باشند. اما این مورد هم فقط در زمان‌های خاصی که دستورهایی صادر می‌شه صدق می‌کنه.

به نظر من این موضوع خیلی مهمی هست. و این رو داره یادآوری می‌کنه که ما لازمه این موضوع رو از اساس و قدم‌های ابتدایی یاد بگیریم.

به نظر من این موضوع به ظاهر خلاف غیرمحلی شدن زندگی‌ها است که @yousef گفت. ولی از طرف دیگه فکر می‌کنم این Othering در بعضی خانواده‌ها خیلی بزرگتر هست. حتی محله، خانواده‌های دیگر یا حتی هر کسی غیر از من یا هر کسی غیر از من و تویی که داریم با هم حرف می‌زنیم رو شامل می‌شه. به نظر من نیاز هست این دو موضوع رو با هم مقایسه کنیم.

این موضوع به نظر من لازمه بازتر بشه. نمی‌دونم متوجه شدم یا نه. آیا این کاهش همکاری به خاطر به وجود آمدن نهادهای مرکزی مثل شهرداری هست؟

این موضوع خیلی مهمه. و فکر می‌کنم یک موردی هست که اخلاق، مانع تعاملات اجتماعی می‌شه. آیا اینطور نیست؟

خیلی نکته حیاتی هست.

از همگی ممنونم. خیلی دوست دارم یک جمع‌بندی کامل از این موضوع بسازیم.

2 پسندیده

یک نکته‌ای رو که در نظر نگرفتیم موانع قانونی بود. آیا موانع قانونی برای تعاملات اجتماعی وجود نداره؟ کسی تا به حال از نزدیک برخورد داشته؟

بهتره از واژه ی همکاری استفاده نکنیم.نفس واژه مثبته،هر تغییر در آمار احتمالی مرتبط بااون،تابع این بار معنایی مثبت در ذهنیت سازی از نتیجه ی بررسی ها قرار میگیره.این قضیه اصلا شاید طرح مسئله رو تحت تاثیر قرار بده.اما بهرحال،همه در واقع داشتند دو مقطع زمانی متفاوت رو باهم قیاس می کردند.مثلا«در گذشته میزان مشارکت جویی آحاد مردم در فلان قسم از فعالیت ها بیشتر بوده و این تمایل،برخواسته از نهاد مردم بدون هیچ اعلام و اعلانی صورت می گرفته اما درحال حاضر چنین نیست».اولا این یه فرضیه است.اکثرا هم نظر براین داریم که، خوب روحیه ی همبستگی و همکاری بین مردم کاهش پیدا کرده.به نوعی درصدد تقبیح اون برمیایم.این می‌تونه برخواسته از قضاوت ها وارزشگذاری های ذهنی ما باشه و نیز ساده در مقام تحلیل .ولی از نظر من درستتر اینه که متناسب با قید زمانی که در اصل موضوع داریم تحلیل رو پیش ببریم و این نکته رو مدنظر قرار بدیم که امروزه بحث صلاحیت ها رو داریم.اگر امروزه مردم عادی در خیلی از امور مستقیما ورود پیدا نمی کنند،میتونه بخاطر این باشه که نهاد سیاسی یا اجتماعی صالحی در مسئله ی مزبور ایجاد شده که ورود عوامل غیرمتخصص و همینطور هزینه های جانبی پیش بینی نشده رو به حداقل می‌رسونه.گرچه این پدیده به معنای حذف حضور عموم مردم و نقش اونها در ساختهای اجتماعی نیست بلکه جایگزینی و تقسیم این سهم در زنجیره ی مخصوص بخوده.درواقع همکاری رو در شکل نوینی شاهد هستیم.این نهادهای صالح تنها شهرداری رو دربرنمیگیره،کاملا میشه اونرو به سطح کلان تعمیم داد.
به بیان ساده تر،نظریه قرارداد اجتماعی و تفویض اختیار…!فارغ از این بعد سیاسی،من فکر میکنم هنجار های فرهنگی نیز تو این امر دخیل اند.به مرور معیار های مختلفی زیست فرهنگی مارو بیش از پیش تحت الشعاع قرار دادند.بحث حریم خصوصی،هزینه و فایده شخصی،سودانگاری ها…

علل مختلفی میتونه داشته باشه یکی اینکه دسترسی به دایره افراد آشنا و جامعه مجازی آسون تره مثلا میشه در هر جا جواب پستها رو داد. مورد بعدی اینه که افراد در مجازی از محدودیت های کمتری برای حرف زدن برخوردارن و راحت میتونن حرف بزنن . دلیل دیگه ش اینکه احتمال اینکه بازخورد و پاسخ بهتری بگیرن بیشتره و در آخر بار روانی کمتری رو دوششون هست

1 پسندیده

یک عامل انسجام ملیت است. افرادی که خود را در یک ملیت تصور میکنند در مواقع ضروری حاضرند بی مزد و منت با یکدیگر همکاری کنند. حراست ، حفاظت و توسعه وطن به عنوان خاک مادرزادی و غیره. اندیشه‌ای که شاید در ایدئولوژی جمع‌گرایی مانند فاشیسم یا نازیسم به اوج برسه.
در کشور ما ، ملیت ، خاک مادری ، مام میهن و الخ هیچ حس و تاثیری نداشتند. حراست از خاک وطن انگیزه‌ای برای انسجام نبوده به همین علت حتی حاکمیت بیگانه هم مشکل حادی تلقی نمیشد. مثلا انگیزه اساسی 8 سال دفاع در مقابل تهاجم بعثی ، اوج گرفتن و شور باورهای مذهبی بود.

یک خصلت مهم اکثریت ادیان ، الزام و فرمان به وحدت و حمایت از هم‌کیش است. مثلا اسلام ، امت مسلمان را برادر و خواهر خطاب قرار میده. یهودیان الزام دینی به یک انسجام اجتماعی دارند به همین علت میشه گفت یکی از معدود تشکیلات متسجم جهانی هستند و …

دوم اینکه اکثریت ادیان خط بطلان بر روی فردگرایی افراطی و افراط در امیال شخصی میکشند. مخالف طمع‌کرایی ، خودخواهی ، غرور ، ربا و غیره میشوند. در مقابل فرمان به کارهای جمعی میدهند. حضور مشخص در برخی عبادتگاه‌ها ، مراسماتی متداول و جمعی و غیره. به عبارتی دین جلوی فردگرایی افراطی رو سد میکنه و به همکاری و همیاری با هم‌کیشان دعوت میکنه.

1 پسندیده

با تأخیر فراوان … سلام … آره دیگه البته کارها هنوز با اشتراکات جمعی میچرخه ولی دیگه یه جور شده که اون اثر کار جمعی دیده نمیشه یا بافت خانواده ها و نوع وظایف شهروندان تغییر کرده مثلا هنوز کشاورز داره به ما کمک میکنه یا پاکبان ها دارن کمک میکنن ولی همه در چهارچوب بده بستان های کاری است. کارها تخصصی شده و اینطور نیست که فلان گروه مثلا سازه های صنعتی نساخت کارها لنگ بمونه بلکه یه گروه رقابتی دیگه میاد و پاداش رقابت و خدمتش رو میگیره.
خانواده ها کوچکتر شدن و شاید باز هم کوچکتر بشن (مثلا در حد تجرد یا دو نفر ). قبلا شاید یک طایفه یا یک خانواده ،بزرگتر بود و همه با هم مشکلاتشون رو حل میکردن ولی تکنولوژی و تغییر خواسته ها و تخصصی شدن کارها و تعارضات شخصی افراد با همدیگه به انبوهی از اطلاعات مختلف و سلایق مختلف منجر میشه و برای جلوگیری از تنش یا عدم برآوردن خواسته های افراد توسط یکدیگر این دایره کوچکتر میشه. البته من این پیشرفت رو نکته مثبتی میبینم چون همین جدا سازی ها بسیاری از تعارضات رو حل میکنه و ما میتونیم از این پتانسیل استفاده کنیم و با گروه های مجازی یا به نمایندگی از چند نفر کارها رو به آسانی پیش ببریم.

درباره این که گفتی کسی کمک نمیکنه چند تا فرض هست یکی اینکه هنوز خودش رو سهیم یا ذی نفع و یا دارای ضرر جدی ندیده و یا دخالت در امور مثبت هم ممکنه پای فرد رو بیشتر به مشکلات گره بزنه مثلا گفتن اینکه این موضوع خصوصیه یا باید در دادگاه حاضر بشید و سایر هزینه هایی که به فرد وارد میشه باعث میشه که احتمالا از ورود در موضوع اجتناب کنه. موضوع دیگر همون اثر تماشاچی هست که هر چی تعداد افراد بیشتر باشه احتمال عدم مداخله بالاتر میره و فرد میگه خوب مثلا فلانی و فلانی هستند پس من کمک نمیکنم.اما میشه یکاری کنیم که در عین پیشرفت تکنولوژی و جدایی سلایق در این امور کمک هم باشیم به شرط حمایت و پاداش افراد و نداشتن هزینه های اجتماعی( منظورم چیزهایی مثل شماتت و عدم حمایت مردم و سهولت قانونی) این مشکلات رو تا حدودی حل کنیم.