با تلاش ناصر عزیز @Naser_Eslami، مطلب جالبی در مورد روانشناسی کودک در مدرسه منتشر شده که به بررسی اثر ترتیب و تعداد در رفتارهای کودکان میپردازه! شما در مورد خودتون و اطرافیان چقدر این خصوصیات رو دیدین؟ تا حالا به این اثر دقت کردین؟؟ چقدر موافقین با این نوشته؟
من فرزند آخر یه خانواده پر جمعیت هستم و خیلی از چیزهایی که نوشتن در مورد صادقه.
پرفکت بودن چیزیه که همیشه ازم انتظار میره و همونقدرم مورد اعتماد نیستم! در واقع ظاهرا باید عالی باشم ولی هیچوقتم کافی نیستم.
متاسفانه این انتظاریه که توی خونواده ازم میره و خیلی از کمالگرایی ها و عدم رضایت های خودمم ازین انتظارات اطرافیانم نشات گرفته. البته سعی کردم و میکنم که با این حجمه مقابله کنم ولی اعتراف میکنم که شرایط به صورت یه اصطکاک درومده. رو یه پله برقی برعکس راه میرم! اینجور حالتی مثلا.
من از خودم شروع کنم.
من فرزند اول هستم و می تونم بگم تقریبا 90 درصد چیزی که در مورد فرزند اول هست در مورد من صدق می کنه.
من همیشه سعی می کنم جنبه های منفی فرزند اول بودن و کم کنم به طور مثال :
- همیشه سعی می کنم به نظرات دیگران گوش بدم و احتمال درست بودن نظرات دیگران و در نظر بگیرم.
- سعی می کنم تا میشه از دیگران مشورت بگیرم حتی اگر شده ظاهری.
- خیلی سعی می کنم به دیگران آزادی عمل بدم و کمتر دیگران و کنترل کنم.
تقریبا شناخت خیلی خوبی از رفتارهای بردارهام دارم و حتی پدر و مادر ، اینطوری بهتر میشه دیگران و درک کرد.
مثلا یک برادر کوچیک دارم که دوست داره بره دکتری پزشکی بگیره با توجه که بچه آخره میشه فهمید چرا ، چون موقعیتش تو خانواده و می دونم همیشه بهش میگم : رسیدن به بهترین چیزها و داشتن بالاترین چیزها خوشبختی نمیاره ، زندگی و سخت نگیر راحت زندگی کن.
برادر دومم همیشه مستعد افسردگی هست و این حس ناراحتی و همیشه درونش می بینم و سعی می کنم هواش و داشته باشم.
حتی پدر و مادرم هم طبق الگوی مشخصی رفتار می کنند که بهتر می تونم درکشون کنم حالا نمی تونم تغییری توشون ایجاد کنم ولی همین که درکشون کنم کافیه
خوب یه توصیف فرزند میانی هم اضافه کنیم مخوف، بیرحم ولی دوست پایه و حامی
معمولا فرزندان میانی تمایلی زیادی به قانونشکنی دارن (نه قانون گریزی) یعنی نقد بیرحمانه چیزی که به عنوان اصول در جایی قرار داده شده! به همین خاطر کیلرهای مخوفی میشن!! تنهایی یا بودن در جمعی متناسب و برابر بهترین حالت ذهنی براشونه!
در عوض وقتی که در مسند قدرت هستن، در برابر تهدیدها بیرحم هستن! یعنی صرفا دفاع نمیکنن از خودشون بلکه مطمئن میشن که تهدید رو از بین بردن!! برخلاف فرزندان ارشد که یاد میگیرن که با دفاع مطنقی و تعادل صرفا تهدید رو کمتر کنن!! این به ناامنی ناشی از گرفته شدن جایگاه در کودکی برمیگرده و اینکه همیشه از هر دو طرف در حال تهدید بودن!!
ولی نکته مثبت: دوستیهای این افراد بسیار عمیقه چون کمتر به دنبال اعمال نظر هستن مثل فرزندان ارشد یا خواستههای زیاد از طرف مقابل مثل فرزندان کوچکتر. معمولا حمایتکنندههای بی دریغی هستن. برخلاف فرزندان ارشد که حمایت رو با توصیه و کنترل همراه میکنن، فرزندان میانی معمولا بی دریغ از کسانی که باهاش دوست هستن حمایت میکنن!!
یاد بچه اول خونه خودمون افتادم! گاهی با هم به چالش میخوریم، چون فکر میکنه من (همین طور سایر اعضای خانواده) و نیازهام رو بهتر از خودم میشناسه!
این شناخت از من و نیازهام در حدی توسعه پیدا کرده بود که یه موقع وسط خواب احساس کرده بودن من گرمم شده و لحافی که رو خودم انداخته بودم رو از روم برداشته بودن و یه روانداز سبک انداخته بودن روم. شومینه رو هم خاموش کرده بودن که زیادی گرمم نشه!
و من روز بعدش به مدت حداقل یه هفته افتادم!
این هم همین طور! مثلا موقعیت داشتیم برای سفری اومده بودن پیشم، ازم پرسیدن که الان لباسشویی رو بذارم رو چند؟ لباسشوییم تنظیم نبود، و فقط رو یکی دو حالت درست کارش رو انجام میداد! بعد ایشون رو یه چی دیگه گذاشتن تنظیم لباسشویی رو و دهن ماشین سرویس شد. سر این سوال که «تو که اخرش میخوای کار خودت رو بکنی، دقیقا برای چی میپرسی؟!» یه گپ کوچیک صمیمانه داشتیم
خب اول از همه ، شما الان خواهر خودتون و فرافکنی کردید روی من و من حرفی نمی تونم بزنم ، هر حرفی بزنم چیز دیگه ای معنی میشه ، پس از این راه نمیشه وارد شد.
ولی خوبه جواب آتیش و با آتیش بدم ، یعنی مثال بزنم.
من اوج نصیحتی که به برادرم کردم تو دوران دانشجویش بود بهش گفتم ببین م س درسته کل خاندان سیگار می کشند و تو هم بکشی اشکال نداره ولی کلی خرج سر دستت می ذاره ، حداقل بذار وقتی زن گرفتی و دیدی شرایط سخته اونوقت بکش. همین دیگه یادم نمیاد نصیحتش کرده باشم یا جاش تصمیم گرفته باشم.
به صورت کلی برادرهام و آزاد می ذارم و تا وقتی از من سوالی نپرسند هیچ وقت بهشون نمی گم چکار کنند یا نکنند و همیشه آزاد هستند.
خیلی صمیمانه ، می دونم
صرفا تجربهم رو به عنوان مخاطب یه بچه اولی با بعضی مشابهت های رفتاری گفتم. چون فکر میکردم ممکنه شما هم مثل من و خیلی افراد دیگه، از حال مخاطبت خبر نداشته باشی و ممکنه تجربهی مخاطب به دردی بخوره.
واقعا ممنون ، هدف هم همینه ، مخصوصا برای بچه های میانی ، اصلا من این پست و به همین منظور ایجاد کردم. حتی من این مطالب و مستقیم به برادرام نگفتم ، تو صفحه اینستام منتشر کردم تا غیر مستقیم بخونند بدون اینکه مستقیم بهشون گفته باشم.