ذهن و افکار تشکیل شده در مغز انسان چگونه است؟
سلام . عجب سوالی
قبل از هر چیزی برای جواب درست به این سوال باید یه تعریف درست از تفکر ارائه داد و فرایند تفکر اینقدر پیچیده هست که که تعریف دقیق و کاملا علمی از اون ارائه دادن تقریبا به سختی اینه که آدم بخواد مغز انسان و عملکرد اون رو برسی تحلیل کنه . با این حال چیزی که دید شخصی من هست نسبت به تفکر طبق مطالعاتم براتون مینویسم منتها لزوما درست و کامل نیست :
تفکر یعنی متمرکز کردن توجه روی یک یا چند بخش از حافظه برای آنالیز کردن اطلاعات و نتیجه گیری از آن .
برای روشن تر شدن تعریف شما حافظه انسان رو مثل یه زمین فوتبال تاریک در نظر بگیرید که توش پر از وسایل مختلف هست . توجه ما حکم یک پروژکتور توی این زمین تاریک رو داره و حواس 5 گانه و خودآگاه ما حکم کسی رو دارن که پشت این پروژکتور نشستن و این پروژکتور هر جای این زمین (حافظه) که تابیده بشه ما داریم به اون نقطه فکر میکنیم . مثل پروژکتور توجه من که با دیدن این سوال الان روی قسمتی از حافظه من تابیده شده که مربوط به نحوه عملکرد مغز هست …
خیلی دوست داشتم راجع به نحوه عملکرد مغز تو به خاطر سپردن و به یاد آوردن چیز ها که یکی از اجزای اصلی تفکر هست صحبت کنم منتها جزء سوال نبود . اگه کسی براش جالب بود سوال عنوان کنه تا جواب بدم
آیا فکر در مغز انسان تشکیل می شود یا در ذهن؟
ذهن کجای مغز است؟
آیا مغز بدون ذهن داریم یا ذهن بدون مغز معنا دارد؟
ذهن و فکر چه ارتباطی با هم دارند؟ مغز کجای این رابطه است؟
کمی با کلمات بازی شده ولی میشه توضیح داد تا کمکم بحث راه بیوفته. مغز به معنای اندام فیزیکیی که وجود داره، مجموعهای به نام نورونها داره که وظایف زیادی دارن، از جمله وظیفه بررسی دادههای حسی، ارسال پیام عصبی مناسب به بقیه اندامها و پردازش اطلاعات مختلف. تصور من از اصطلاح ذهن، به صورت ترجمهای از mind، همین عملکردهای اساسی مغز به ویژه در پردازش اطلاعات هست. چیزی که اینجا به صورت فکر کردن مطرح شده، خیلی نزدیک به پردازش اطلاعات دریافتیه و میتونه به عنوان عملکرد ذهن و خروجی اون در نظر گرفته بشه. از این لحاظ با @hesam_fardad موافقم که فکر کردن بیشتر به پردازش اطلاعات اطلاق میشه، ولی اصطلاح تمرکز (اگر به معنی attention به کار بره) در عصب شناسی کمی پیچیده و دارای کاربردهای تخصصیتریه.
مثال ساده میتونه کمک کنه به بحث. اگر منظور از فکر کردن، مثلا فکر کردن به عواقب کار خاصی باشه، مغز اطلاعات مرتبط با کار رو جمع میکنه و براساس ساختاری که یاد گرفته پردازش میکنه.
اگر منظور خاصی از فکر کردن مورد نظرتونه میتونید بگید تا دقیقتر بررسی کنیم.
فرض کن به یک شعله آتش نگاه می کنیم
در درجه اول بخاطر نور تو ذهن وجود آتش القا میشه
این بخاطر این موضوع هست که قبلا چنین چیزی رو دیدیم و کلی خاطره از آتش و نور داریم
خاطرات گذشته با چیزی که الان دیدیم ترکیب میشه و شروع می کنیم به مقایسه و تفکیک چیزی که دیدیم، اینجاست که خوداگاه بوجود میاد.
به این میگن تفکر
حالا اگر این تفکر بهت هیجان خوب بده یا بد یا ترس و وحشت به این میگن احساس
همونطور که یوسف گفت مغز از نورون ها تشکلیل شده و چیزی به اسم ذهن و فکر و خیلی از تعاریف دیگه وجود نداره
اینا تعاریف ما هستند برای توضیح یکسری از چیزها
سلام. آیا میشه افکار رو اندازه گیری کرد؟
آقا یوسف نوشته هات رو خوندم نیاز دارم کمی با شما صحبت کنم. ممنون میشم
حضرت شیخ محمود شبستری میفرماید
مرا گفتی بگو چبود تفکر
کز این معنی بماندم در تحیر
تفکر رفتن از باطل سوی حق
به جزو اندر بدیدن کل مطلق
حکیمان کاندر این کردند تصنیف
چنین گفتند در هنگام تعریف
که چون حاصل شود در دل تصور
نخستین نام وی باشد تذکر
وز او چون بگذری هنگام فکرت
بود نام وی اندر عرف عبرت
تصور کان بود بهر تدبر
به نزد اهل عقل آمد تفکر
ز ترتیب تصورهای معلوم
شود تصدیق نامفهوم مفهوم
مقدم چون پدر تالی چو مادر
نتیجه هست فرزند، ای برادر
ولی ترتیب مذکور از چه و چون
بود محتاج استعمال قانون
دگرباره در آن گر نیست تایید
هر آیینه که باشد محض تقلید
ره دور و دراز است آن رها کن
چو موسی یک زمان ترک عصا کن
درآ در وادی ایمن زمانی
شنو «انی انا الله» بیگمانی
محقق را که وحدت در شهود است
نخستین نظره بر نور وجود است
دلی کز معرفت نور و صفا دید
ز هر چیزی که دید اول خدا دید
بود فکر نکو را شرط تجرید
پس آنگه لمعهای از برق تایید
هر آنکس را که ایزد راه ننمود
ز استعمال منطق هیچ نگشود
حکیم فلسفی چون هست حیران
نمیبیند ز اشیا غیر امکان
از امکان میکند اثبات واجب
از این حیران شد اندر ذات واجب
گهی از دور دارد سیر معکوس
گهی اندر تسلسل گشته محبوس
چو عقلش کرد در هستی توغل
فرو پیچید پایش در تسلسل
ظهور جملهٔ اشیا به ضد است
ولی حق را نه مانند و نه ند است
چو نبود ذات حق را ضد و همتا
ندانم تا چگونه دانی او را
ندارد ممکن از واجب نمونه
چگونه دانیش آخر چگونه؟
زهی نادان که او خورشید تابان
به نور شمع جوید در بیابان
فکر از لحاظ فیزیکی و عملکرد شیمیایی
اتصال اطلاعات توسط نورون هاست .
از دیدگاه خودم هم بخوام بگم میشه؛ ترکیب یافته های جدید با یافته های شناخته شده . مثلا فرض کنید من اولین بار پرسیدن رو یاد بگیرم از این به بعد هر چیزی رو که برام ناشناخته باشه بطور اتوماتیک با اون سوابق ترکیب میکنم.
البته یه تعریف دیگه هم میشه کرد که افکار همه اش اعتباره و در حقیقت همه افراد منطق فکر کردن رو بصورت خمیر مایه دارن و ما اعتبارات فکری رو با توجه به فرهنگ محیطی و خانواده و ژنتیک یاد میگیریم. متخصص بیا کمک . @yousef
میشه هم از دیدگاه روانشناسی و هم از دیدگاه عصبشناسی به این مقوله نگاه کرد ولی از هر نظر، شما اول باید تعریف دقیق و قابل آزمونی از فکر داشته باشین. اگر فکر به معنی توان تبدیل دادهی خام ورودی به ذهن، به یک تحلیل هست، به طور عمومی حاصل نوعی آنالیز براساس سطوح مختلف ذهنیه. از لحاظ روانشناسی، در بیشتر حالتها، فکر به معنی عمیق وجود نداره و سطح ابتدایی آنالیز در ذهن، با توجه به پایههایی که از قبل پرورش پیدا کردن، داده رو ارزشگذاری میکنه و یا به عنوان مکمل تجربیات قبلی میپذیره یا تلاش میکنه که اون رو دور بریزه.
در مواردی بسیار کمتر، وقتی سطح ابتدایی توان تجزیه داده ورودی رو نداره یا به این نتیجه رسیده که دیگه نمیتونه از یک داده به سادگی رد بشه، سطح عمیقتر آنالیز ذهنی وارد عمل میشه و با انرژی بسیار بالا تلاش میکنه که داده جدید رو در ذهن در جایی مناسب قرار بده. در بیشتر مواقع، معنی فکر به شکل عمومی، به همین حالت برمیگرده: ذهن شروع به مرور اونچه که در جنته داره میکنه و موارد مختلفی رو به آزمون میزاره تا در نهایت به تعادل جدید برسه که معمولا تفاوتی مشهود با پایههای ذهنی قبل داره.
نظریههایی متداول در عصبشناسی وجود داره که تاثیر ژنتیک بر فرآیند ذهنی رو در نظر میگیرن ولی برای اثرات اجتماعی قطعا شواهدی قویتر و تجربیاتی مستقیم داریم که ناشی از فرآیند آموزش و البته انطباق با محیط هست.
به طور کلی بله این درسته. همه ما منطق ابتدایی فکر کردن، تحلیلهای ساده، تصمیمگیری و … رو داریم. در واقع شکل پیچیدهتر این داستان منجر به تفکر به معنی اندیشیدن عمیق میشه. ولی در بسیاری از مواقع اساسا در حال فکر کردن نیستیم بلکه در حال گریز از ورود به مرحله پر دردسر فکر کردن هستیم.
برای تشریح راحتتر فرآیند تفکر و رابطه ی آن با زبان بهتر است مثالی بزنم . مغز انسان همانند یک کارخانه است که می تواند کارخانه ای پر رونق با تولید محصولات متنوع و با کیفیت باشد و یا می تواند کارخانه ای ورشکسته با محصولات بدون مشتری. این سیستم همانند یک سیستم تولیدی دارای ورودی ها، فرآیندها و خروجی هایی است.
۱- ورودی مغز از طریق حواسی مانند چشم ، گوش ، لامسه و … و هر گونه پدیده ای که بتواند به مغز ورودی وارد کند تامین می شود .
۲- پردازش (فرآیند تولید فکر) : مقایسه –تفکر-تخیل-و …
۳- خروجی های این سیستم عبارتند از هر طرح ، ایده ، اندیشه و … در هر زمینه از زندگی.
همانگونه که ملاحظه می کنید در هر سه مرحله فوق تنها و تنها زبان است که بکار می آید و بدون زبان نمیتوان تصور درستی از هیچیک از مراحل فوق را داشت . کلیه ورودیها تا زمانیکه تبدیل به زبان نشود قابل فهم نیستند و تا زمانیکه قابل فهم نباشند قابل مقایسه ، استنتاج و … نخواهند بود و مطمئنا هیچ خروجی زبان محوری نخواهند داشت .
فرآیند تکامل انسان را به کارگاهی مجهز کرده است به نام مغز ، که مسئولیت تولید فکر در انسان را در هر لحظه به عهده دارد. هر انسان بطور متوسط در طول شبانه روز حدود ۶۰۰۰۰ رشته فکر تولید می کند که این افکار زندگی او را می سازد. به عبارت دیگر کیفیت زندگی انسان به کیفیت افکار تولید شده در کارگاه تولید فکر او بستگی دارد. فکرها در دنیای واقعیتها عینیت پیدا می کنند. فکرها به ثروتها تبدیل می شوند. فکر عامل آرامش و یا اضطراب و افسردگی است. فکر، عامل اعتماد به نفس و خودباوری است. فکر، عامل ایجاد احساس عشق یا تنفر است. فکر عامل دوستیها و دشمنیهاست. فکر عامل غم یا شادی است. فکر عامل موفقیتها و شکستهاست. فکر عامل نیکی ها و بدیهاست. فکر، نردبان صعود یا سقوط یک انسان است. انسانها زندگی خود را با افکار خود می سازند.
اما فکر چگونه ساخته میشود ؟
من فکر میکنم درون مغز مانند سالن بزرگی است که هر چه به سمت عمق پیش میرویم تاریکتر میشود و هرچه داده و اطلاعات از بچگی تا بزرگسالی جمع میکنیم در این انبار ذخیره میشود
اطلاعاتی مانند برداشت ما از شکل قلبمان تا کارکرد آن همچنین کلیه و کبد و سایر اندامها تا فرمولهای ریاضی و …
به قفسه هایی که این اطلاعات در آنجا نگهداری میشود حافظه می گوییم و وسیله ای که میتواند در این انبار حرکت کند و ما با فکر کردن به یک موضوع در حقیقت با آن وسیله به آدرس این اطلاعات رجوع می کنیم را ذهن می نامیم
دل هم ان دلی است که در مغزمان ساخته شده (در اثر شناختی که از دل ) در آنجا ساخته شده
بنظر میاد حافظه چیزی نیست جز مواد شیمیایی مترشحه از تبادل پیامهای الکتریکی بین نورونهای در گیر در یک فعل و انفعال مغزی . هر چه تکرار یک اتفاق بیشتر باشد ماده شیمیایی مربوطه سریعتر ترشح میشه و عمل به یک عادت در مغز تبدیل میشه . اگر مدت زمانی از یک اتفاق بگذره برای یادآوری اون مغز باید تلاش کنه دوباره اون ارتباط نورونی و ماده شیمیایی رو ترشح کنه و اگه نورونهای درگیر در اون حادثه بعدا توسط رخدادهای دیگه هم ناچار به ترشح مواد شیمیایی دیگه بشن امکان بازیابی ماده شیمیایی اولیه سخت تر میشه . بهمین خاطر هست که زمان در یادآوری خاطرات و حافظه نقش مهمی داره و هر چه زمان بیشتری از یک خاطره گذشته باشه جزئیات بیشتری از اون قابل بازیابی نیست . البته راههایی برای تقویت حافظه پیشنهاد میشه ولی اون چیزی که مهمه نوع ارتباط نورونها و ترنسمیترهای ترشح شده هست .
فکر به کمک ذهن به وجود میاد و ذهن مخلوق زبان است. زبان نیز مخلوق ارتباط انسانی است.
وجود مغز برای رسیدن به مرحله فکر ضروری است اما کافی نیست. به همین دلیل اکثر حیوانات این عضو اساسی ، مغز را ، در جمجمه خویش دارند ولی مانند انسانها از نظام زبانی و فکری بهره کامل ندارند.
سلام مجدد . فکر ، ذهن ، زبان و … همگی اسامی هستند که ما انسانها برای تشریح برخی ویژگیهای خود یا سایرین ابداع کردیم و مخلوق عملکرد مغز فوق العاده ی ما هستند . ذهن چیه ؟ فکر چیه ؟ واقعیت اینه که ما هنوز نتونستیم به 100 درصد عملکرد مغزمون اشراف پیدا کنیم و به همین خاطر بعضی اسامی رو بدون شناختن ماهیت اون اسامی از بعضی دیگه تفکیک میکنیم . مغز انسان کاملترین و پیچیده ترین عضوی هست که تا کنون جهان هستی به خودش دیده و نقطه اشتراکش با مغز سایر جانداران در مواد مترشحه از سلولهای عصبی برای ایجاد عمل یا عکس العمل در رفتار اونهاست . هیچ عمل یا عکس العملی و هیچ فکر یا ذهنیتی و هیچ اتفاقی برای هیچ جانداری تا سیستم عصبی دستور نده نمیوفته (البته با علم به این موضوع که ناخودآگاه مسئول بیشتر افکار و اعمال ما و سایر جانداران هست) . اگر مثالی دارید بفرمائید . ممنون