ما چه چیز تازه را از دیگران نمی گیریم؟ و دیگران چه چیز تازه را از ما می گیرند؟

اصلا با شعار استقلال کاری ندارم و دانشم هم برای بحث روی مسائل تاریخی و سیاسی و اجتماعی کمه، فقط برام سواله که آیا ما اینجور هستیم یا دنیا اینجور هست یا شده؟
چه جور؟
ببینید:
ایده های

  • کسب و کار
  • تکنولوژی
  • روانشناسی
  • آموزش
  • ارتباطات
    و . . .

انگار همه اینها در بیرون از ایران **مشاهده و تجربه ** می شود و و بعد در ایران ترجمه و اجرا؛
گاه به شکل یک محصول کارآمد و گاه به شکل کتاب و دوره آموزشی و سمینار و گاهی فریبی برای منبع درآمد! انگار همه تازه گیها خارجی هستند!

شما هم چنین حسی دارید؟

اگر بحث تبادل است، چه خوب که دوطرفه باشد، ما خودمان چه چیزهایی داریم که نمی دانیم؟ یا ارائه نداده ایم؟

شاید بگویید اوه چه متعصب و وطن پرست، اما واقعا اینطور نیست، فقط کنجکاوم بیشتر بدانم.

ما و آنها که میگویم منظورم ما و آنهای انسان است نه ایرانی و خارجی، ولی انگار داخلی خارجی
خیلی اثر داره! انگار جوریه که آدم برای خودش هویتی قائل نباشه، فرد به فرد منظورم هست.

شنیدیم که میگن آزموده را آزمودن خطاست ولی خب جوامع پیشرو هم هنوز در آزمون و خطا هستند، ما حتما باید صبر کنیم و نتایج آزمودن دیگران به ما برسد؟ اصلا صبر هم نکنیم به ما می رسد، یا یکی برایمان می آورد. نیازی به تلاش و نو آوری نیست!

به نظرتون اینجوری نشده که اگه میخوای یه کسب و کار راه بندازی برو یه مدل خارجی رو بیار ایرانی کن!
البته تبدیل خارجی به داخلی هم خودش کلی کار هست و نوآوری می خواهد، اما

ما دقیقا کجای کاریم؟ همیشه دنباله رو؟

شاید اصلا اینها که گفتم مسئله و مشکلی نباشد، بیایید با هم درباره اش حرف بزنیم، شاید تاریکی و ابهام ذهن من کم شود و دیدم بازتر و وسیع تر و عمیق تر.

4 پسندیده

بله منم چنین احساسی رو دارم.
و دلیل هرچیز خارجکی رو هم به رسمیت نشناختن هویت خودمون میدونم واینکه خودمون رو نمیشناسیم و براش ارزشی قائل نیستیم. این خودمون منظورم هر شخص فقط خودش رو بشناسه نیست و لازمش اجتماعی هست که برای دیده شدن و شنیدن شدن افراد تعداد عضوهای لازم رو داشته باشه.

2 پسندیده

سینه مالامال دردست ای دریغا مرهمی / دل ز تنهایی بجان آمد خدایا همدمی (حضرت حافظ)

در کشور های پیشرفته هنگام مواجهه با یک علم یا مطلب جدید سعی در فهمیدن درست و کارایی آن در جهت بهتر شدن شرایط اول خود و بعد دیگران میکنند ما هم باید این مراحل را یاد بگیریم.

حضرت حافظ میفرماید:
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست. دنبالش اینجا باعث سو تفاهم میشود.
این سخن کاربردش نکته تربیتیست که معنی پند گرفتن از تجربیات دیگران است برای کاهش آسیب !!!
اتفاقا ما برای پیشرفت باید چرخ را از اول بسازیم تا به اهمیت استحکام و سبکی و مزیت اقتصادی و…پی ببریم

این مرحله اول کار است بقولی به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل.
انشاالله در مراحل بعدی از سایر کشورها پیشی می گیریم و دوباره قطب اول میشویم

3 پسندیده