خوب به نظر خودم مجرد بودن خیلی بهتره
بهترین خوبیش هم اینه که برای انجام خیلی کارها آزادتر و راحت تری.
مشکلی هم پیش بیاد میدونی فقط مسئولیت خودت به گردنته نه یه نفر دیگه و مقصر بودنتم کمتره . خلاصه که برای خودتی.
اما این به این معنی نیست ازدواج هم بده ها نه. ازدواج آدم هارو زودتر به کمال میرسونه و توی خیلی از مشکلات زندگیت هم اگه یه همراه داشته باشی بهتره و کمکت میکنه.
نظر شما چیه؟
به عنوان یه آدم متاهل و کسی که بسیاری از افراد متاهل و مجرد در اطراف خودش رو دیده و تجزیه و تحلیل کرده میتونم بگم که:
-
عموما در هر کدوم از این حالتها باشین، زمانهایی میرسه که احساس میکنین اون یکی بهتره. در این موقعها، به جای تخیل باید با واقعیت روبرو بشین وگرنه ممکنه دست به کارهایی بسیار خطرناک برای خودتون و بقیه بزنین. مثلا فرد متاهل ممکنه باعث آزار همسرش بشه چون فکر میکنه اون دلیل نقصه و فرد مجرد ممکنه دست به ازدواجی نامناسب بزنه چون فکر میکنه صرفا ازدواج باعث بهبود وضعیتش میشه.
-
ازدواج مناسب، با فردی که خصوصیات انسانی حداقلی داره، با تعاملی انسانی که باعث رشد هر دو طرف میشه معمولا بسیار بهتر از تنهایی و مجردیه. البته وضعیت مالی هم بسیار مهمه.
-
ازدواج نامناسب براساس ایدهآلی که هرگز وجود نداشته، هم به حسرت برای مجردی منجر میشه و هم به فرآیندی بسیار دردناک از نظر روحی برای هر دو طرف. در این مورد واقعا موقعیت مالی هیچ اثر خاصی نداره و خصوصیات انسانی بسیار موثره.
از یه لحاظ درست میگی ولی از یک لحاظ میتونه متفاوت باشه: اگر مشکلی پیش بیاد و فردی مناسب کنارت باشه، به جای یک نفر، دو نفر برای حل مشکل تلاش میکنن. احتمالا مشکل بسیار سریعتر حل میشه و اتفاقا در بسیاری مواقع تحملپذیری و تابآوری بالاتری در هر طرف ایجاد میشه.
یه نکته مهم به نظرم به دیدگاه عمومی ما ایرانیها در زندگی مشترک و جمعی برمیگرده که نواقصی بسیار زیاد داره و خودش رو توی همین ازدواج یا کارهای جمعی نشون میده. ارزیابی ما از انسانهای اطراف، توقع ما از اونها، مسئولیتپذیری در برابر دیگران، دیدگاههای عموما غیرواقعی در مورد ارتباط، کلاه شرعی و قانونی برای خیانت در حق دیگران و … باعث میشه فکر کنیم زندگی به تنهایی راحتتره.
چه سوال پرتکرار، ولی جذابی
از اون سوالایی هست که هرکسی دوست داره نظرشو دربارش بگه حتی اگر بارها و بارها پرسیده بشه!
تقریبا جواب من رو خودتون اواخر تشریح سوال گفتید. اینکه هر دو میتونه خوب باشه.
اما شخصا معتقدم ازدواج نیازمند بلوغ و نیاز روانی هست، حتی بیشتر از نیاز جنسی (به باور غلط جامعه).
ازدواج به شدت امادگی روحی و روانی میخواد. اینکه تو باور داشته باشی که میتونی استقلال، زندگی شخصی، خودت و سایر چیزها رو با کسی دیگه تقسیم کنی و شریک بشی.
قطعا اگر با فردی درست باشه حتی از مجرد بودن هم میتونه جذاب تر باشه اما خب شرطی که اول جمله گفتم به شدت سخته!
خلاصه اینکه من اگر بخوایم با دید جامعه نگاه کنیم در سنی هستم که حتی شاید دیگه باید واقعا ازدواج کنم وگرنه دو سه سال دیگه میترشم
اما من اصلا به اون امادگی روانی لازم نرسیدم… پس در حال حاضر تجرد بهتره!
کاش خیلی آدما به این موضوع توجه میکردن.( به خصوص خودم)
ولی تغییر دادن افکار و عقایدی هم که سال هاست به مغز خیلی ها تزریق میشه هم سخته. و نداشتن چنین ویژگی هایی هم سخته . چون خیلی ها یاد گرفتن اشتباه زندگی کنن
اینه که معمولا تا جایی که من دیدم تنهایی زندگی کردن رو ترجیح میدن که البته هم تقریبا غلطه
اشکال زوجیت امروزه تغییر کرده.به تناسب اون،تعریف از زوجیت و تاهل،مسوولیتها و تکالیف.
به یه معنا،زوجیت فی نفسه مفهوم عامتری نسبت به تاهل داره.بعضی مواقع مراد از زوجیت شکل قانونی اونه و بعضاً هم شکل اخلاقی یا اجتماعی اون.بستگی داره کدوم مفهوم رو مدنظر داشته باشیم تا بتونیم با وضعیت تجرد مقایسه اش کنیم.
من خودم،شاید اگه قرار به انتخاب باشه!،تاهل اخلاقی رو انتخاب کنم…
خیلی حرف خوبی بود. واقعا به این جنبه هاش فکر نکرده بودم
تغییر بنیادی در واقع در اینه که زندگی فردی و اجتماعی «ساختنی» هست و نه «انتخابی». یعنی با تعامل و انرژی درست هم میشه رابطه زناشویی مناسب داشت و هم دوست خوب و هم زندگی اجتماعی متناسب. ما به نظر میاد بیشتر عادت داریم که روی انتخاب اولیه تاکید کنیم و به همین دلیل عموما با کوچکترین لغزشی یا عدم تفاهمی، به جای تعامل مسیر تکرار دوباره رو در پیش میگیریم.
سوال به نظر من ناقصه
من مجردی خیلی سختی داشتم ، خانواده ای بیش از حد کنترل گر داشتم و متاسفانه یه جوری زندگی منو تو دستشون داشتن که با وجود جدا زندگی کردن بازهم بهم آسیب های زیادی وارد کردن که واقعا برای هرکسی قابل درک نیست
من بعد از کلی فشار و جنجال اونجور که دوست داشتم با کسی که کاملا درک و شناخت از شخصیتم داشت ازدواج کردم و الان میتونم بگم تازه تونستم همونطور که هستم رفتار کنم و اهداف تعیین کنم بدون اینکه تحت فشار و تهمت قرار بگیرم
برای من زندگی متاهلی مثل یک هدیه بهشتی بود هدف های زندگیم بزرگتر شدن و یاد گرفتم تو خوشی و ناخوشی نا امید نشم ، خیلی پخته شدم و به لطف همسرم دیدم به زندگی وسیع شد، همسرم هم میگه که بعد از ازدواجمون تونسته به هدف های بزرگش برسه و حتی جرئت کنه به رویاهایی که فکر میکرده غیرقابل دسترسن دوباره نگاه بندازه و براشون برنامه بریزه
خلاصه که شرایط قبل و بعد ازدواج رو باید درنظر بگیرید
خیلی ها با ازدواج افت میکنن و خیلی ها تو بستر ازدواج شکوفا میشن