همیشه عادت داشتم که چه زمستون باشه یا تابستون، پرده اتاقمو کامل کنار بزنم. تا نور خورشید و آسمون آبی رو ببینم و لذت ببرم. از زمانی که هوا آلوده شد، دیگه اینکارو نکردم. تا اینکه فکر کردم، شاید بتونم با کنار زدن پرده اتاق در صبح زود، آلودگی ها رو مثل کنار زدن پرده، کنار بزنم و هوای تازه رو ببینم.
برای همین، هر روز صبح زود، از خواب بیدار می شدم و یکم پرده رو کنار می زدم تا شاید بتونم، ولی موفق نمی شدم.
از زمانیکه به مدرسه رفتم، یاد گرفتم که دنیای واقعی با دنیای خیالی من خیلی تفاوت داره. دنیای خیالی من جایی بود که در آن، درختای جنگل به هیچ وجه قطع نمی شدن. مردم آنجا از دوچرخه برای رفتن به جاهای مختلف استفاده می کردن درنتیجه هیچ آلودگی تولید نمی شد. دنیای من، پر بود از آدم هایی که، انرژی رو درست استفاده می کنن و هیچ کارخانه ای وجود نداشت که با سوخت فسیلی محصولاتش رو تولید کنه. درنتیجه دریاچه ها و دریاها تمیز بودن.
در دنیای واقعی من که اسمشو جهان زنده و مثبت گذاشته بودم، متضاد واژه های مثبت معنی نداشت. زیرا همواره انسان های جهان خیالی من، این اصل را به یاد داشتن که محیط زیست یعنی محیطی برای زیستن، نه محیطی برای زنده موندن.
نیاز به بودن چیزییه که باعث شده ما آدما، هر کدوممون از مهلکه ها و دردسرهای زیادی در بریم و خوب این به نظرم باعث شده که نتونیم درست انتخاب کنیم. انتخابهامون از ذهن شرطی شده مون داره نشات میگیره.
اتفاقا همین دیشب تو مترو کتاب ملکوت بهرام صادقی رو میخوندم. کتاب رو واسه بقیه خراب نمیکنم. حس «تا کی قراره ادامه بدم» رو بدجور درم تحریک کرده بود.
چیزی که به نظرم واسه آلودگی هوا ذهن ما رو شرطی کرده اینه که یه عده محدودی یه سری وسایل دارن می سازن و به منه شرطی شده میگن: استفاده کن استفاده کن استفاده کن. فقط به فکر لحظه ی الانت باش!
ظهر نشسته بودم که دیدم کلاغا دارن از تو سطل آشغال باقی مونده غذای ماها رو در میارن و میخورن. بعد آشغالاش رو همونطوری ول میکردن. خوب ماها هم که همینیم! تازه اونا از ما بهترن چون میتونن پرواز بکنن!
حضرت حافظ همانطور که میدانید میفرماید :
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود / ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است .
کلاغ اگر شرطی بشود ملال نیست انسان آگاه و تحصیل کرده چرا باید شرطی بشود ؟
چرا نباید طرحی نو در اندازیم و موقع انتخاب آگاهانه انتخ نکنیم ؟
من میدانم چرا؟بقول مشهدی ها مودونوم اما نوموگوم