فرض کن شخصی تو رو دعوت کرده تا با تو راجع به موضوعی مذاکره، مشورت یا صحبت کند. به نزدیک ساختمانش که میرسی میبینی که در ساختمانی یک طبقه به بلندای ۳۰ متر، زیبا و مجلل با باغهایی اطراف آن ساکن است.
وقتی صاحب این ساختمان را میبینید، چه حسی نسبت به خود و او پیدا میکنید؟
اولین احساسم این است که چنین شخصی احتمالا یک آدم تجملاتی است. بنابراین از همان نگاه اول نسبت به او یک نگاه منفی پیدا میکنم. بعد با خودم فکر میکنم که این شخص چه قدر از یارانه انرژی برای گرم کردن خانهاش استفاده میکند؟ و کمی افسوس میخورم که اگر قیمت انرژی واقعی بود این شخص ارتفاع سقفش را چه بسا به ۲ متر کاهش میداد.
حس بزرگی اون فضا و مکان خاص منو دچار حیرت میکنه و سعی میکنم محتاط تر باشم، احتمال میدم این آدم جاه طلب که در چنین بنایی با سقف بلند زندگی میکنه، ایدههای مدیریت و سرمایهداری و سرمایه گذاری جذابی داشته باشه، سعی میکنم در همون بهت و حیرت جواب سوالامو پیدا کنم، ضمن اینکه سطح اعتماد بنفسم نباید پایین بیاد چون من هم چیزی داشتم که برای مذاکره دعوت شدم، بعدشم تو مشاوره و مذاکره حتما نباید گوینده باشی، میتونی مشاهده گر و شنونده خوبی هم باشی. سقف بلند و باغ اطراف از دید من نشانههای مثبتی هستند.
این فضا حتی اگه شخصی باشه، ممکنه یک بخش بسیار کوچکی از منافعی باشه که این فرد به جامعهاش رسونده.
خوب اگر که ۳۰ متر بلندا واقعی باشه، در کنار باغها، من رو تحت تاثیر قرار میده ولی حس میکنم از نظر روانشناسی اون فرد خصوصیات خاصی داره. تجمل رو در وسعت و گستردگی میبینه در حالیکه میتونست بسیار موثرتر زندگی تجملی داشته باشه.
به نظرتون چه نوع حس درونی میتونه منجر بشه به انتخاب فضای زندگی با این وسعت؟ مثلا یکی از سادهترین احتمالات اینه که فردی در کودکی در خانوادهای پرجمعیت بوده و همیشه احساس کمبود فضا داشته و از رقابت برای این فضا تنفر داشته. این فرد از نظر بیزنسی هم احتمالا به همین سبک فکر میکنه، در یک فضای پرهیاهو و با همکاری و رقابت متعدد، اختیارات محدود کار نمیکنه (مثل بسیاری از بیزنسهای مدرن) و ترجیح میده به طور فردی همه فضای بیزنس رو دراختیار بگیره. البته این فقط یکی از احتمالات هست و بسته به شخصیت فرد، این داستان میتونه از مسائل متفاوتی سرچشمه بگیره.
اگه من و اون فرد همدیگه رو نشناسیم و به چنین فضایی برای اولین ملاقاتمون بریم، قضاوتهای کلی ای خواهم داشت که چندان به نفع طرف مقابل نیست:
فرد مقابلم احتمالا از تواضع و فروتنی کافی برخوردار نیست.
فرد مقابلم اگه ثروتمند باشه، احتمالا برای خودش هم عجیبه که چرا این همه ثروت داره و ثروتش براش تازگی داره.
اگه طرف مقابلم جنس مخالف بود، احتمالا با این کارش میخواسته من رو تحت تاثیر قرار بده!
اگه موضوع مذاکره یا مشورت، کاری باشه نشون میده که طرف مقابلم حرفه ای نیست. چون موضوع کار به راحتی با تجلل فضا ممکنه تحت تاثیر قرار بگیره و بره تو حاشیه.
شما تو چنین شرایطی بودین؟ قضاوت شما چی بود؟! نتیجه مذاکرات چی شد؟
وقتی این سوال به ذهنم رسید، قصه طاق کسری یا طاق خسرو را شنیدم.
این طاق آجری اینقدر بزرگ و باعظمت هست که بعد از چندین بار حمله، هنوز پابرجاست. ارتفاع آن به ۳۰ متر میرسه. عرض دهانهاش ۲۵ متر و عمق آن به ۴۵ متر میرسه.
خاقانی درباره آن میگه:
هان ای دل عبرت بین از دیده عبر کن هان
ایوان مدائن را آیینهٔ عبرت دان
خاقانی این بنا رو آیینه عبرت میدونه. و از طرف دیگه قصه ایوان رو که میشنوم و عظمت اون رو میبینم که اینطور در مقابل حملهها تاب آورده حس دیگهای بهم دست میده.
این بنا خیلی بزرگتر از چیزی که الان در بازدید نفس رو در سینه حبس میکنه، بوده.
اما وقتی قصههای تنفر جنگجویان از این بنا رو میبینم، مثل تکهتکه کردن فرش بزرگ و پردههای بزرگ این بنا و تخریب اون، به این فکر افتادم که وقتی ایرانیان از سران کشورها در این مکان دعوت میکردند، چه حسی رو منتقل میکردند.
چیزی که در جاهای مختلف شنیدم و دیدم، بناهای مشابه مثل میدان شاه اصفهان، برای قدرتنمایی شاه و نشان دادن مشروعیت خودشون به سایر کشورها بناهایی مثل میدان شاه رو میساختند.
یا ممکنه این بنا هم چنین خاصیتی داشته.
یا نمونه اون در شرایط کنونی به شکل یک سری نمادهای اجتماعی در اومده.
در کل میخواستم از جنبه دیگری به این بنا نگاه کنم.
احتمالاً ایران در زمان پابرجایی این بنا، و بناهای شبیه این شاید دچار غروری میشه که کل قدرت و نیروی نظامی پارس رو وارد یک حمله بزرگ، طولانی مدت و فرسایشی با یونان میکنه. و بعد از آتشبس میان پارس و یونان، در حدود ۶ سال بعد، سرزمین پارس و اروپا تحت حمله گسترده همسایه جنوبی قرار میگیره و سپس حملات شدیدی به شیوه همسایگان جنوبی بر بناهایی همچون این بنا صورت میگیره.
باز هم نگاه به این بنا و شرایط زمان خودش به نظرم درسها و تجربههای ارزشمندی رو به ما میرسونه.