اخلاق مردم جهان سوم به چه شکلی است؟
در واقع رفتاری که مردم این کشورها دارن و حرفهایی که میزنند و رفتارشان با بقیه مرد جهان چه فرقی میکنه؟ یک موردش از نظر من دورویی مردمان جهان سوم هست.
آیا شما موارد دیگری میشناسید؟
اخلاق مردم جهان سوم به چه شکلی است؟
در واقع رفتاری که مردم این کشورها دارن و حرفهایی که میزنند و رفتارشان با بقیه مرد جهان چه فرقی میکنه؟ یک موردش از نظر من دورویی مردمان جهان سوم هست.
آیا شما موارد دیگری میشناسید؟
اگر منظور از «مردم جهان سوم» مردمان خاورمیانه و یا آفریقا است، باید بگویم که این واژه اصلا مناسب این مردم نیست چرا که به نگاه از بالا به پایین غرب به مردمان این کشورها دامن میزند. من چند ویژگی را در مردمان خاورمیانه میبینم:
این ها درست هستن ولی خیلی از مردم برای مثال ایران اخلاق بدی مثل قضاوت کردن دارن ولی مردم کشورهای دیگر همچین اخلاقی ندارن یا اینکه مردم ایران جلوی روت ازت تعریف میکنم ولی پشتت بد حرف میزنن که این در دیگر کشورهای توسعه یافته دیده نمیشه و خیلی مشکلات دیگر…
خیلی بعید میدونم که این تفاوت وجود داشته باشه. هم قضاوت و هم غیبت جز خصوصیات اجتماعی فراگیره. در غرب هم این وجود داره و به وفور هم وجود داره ولی ممکنه معیار قضاوت متفاوت باشه و فرد رو به هر دلیلی شماتت نکنن.
یکی از مهمترین تفاوتهای بنیادی در بین جوامع پیشمدرن و جوامع مدرن، نگاه به سرمایهگذاری مادی و معنوی اجتماعیه و جامعه به عنوان یک بنیان عمومیه: نگاه جوامع پیشمدرن از نگاه کشاورزی میاد که جامعه رو مثل زمینی میبینه که با کندن از اون میتونه به سود شخصی برسه و خیلی وقتها اساسا به مراقبت و سرمایهگذاری بلندمدت توجهی نمیشه. همین میتونه دلیل بسیاری از رفتارهای متفاوت ما باشه: با روشهای ممکن تلاش میکنیم صرفا سود شخصی بالاتری کسب کنیم و از اعتبار اجتماعی و ساختار اجتماع تا حد ممکن خرج میکنیم.
این معیارهای غیرواقعی در قضاوت، رفتار سودجویانه شخصی بدون درک اهمیت اجتماع و البته حذف دیگران به هر قیمتی خصوصیتی متداول در جامعه براساس رقابت برای بقا هست. نباید اشتباه کنیم این رفتارها تناقضی با مهربانی شخصی نداره: ما در جایی که احساس خطری برای خودمون نداشته باشیم، مهربانی میکنیم و شاید بیشتر از بقیه دنیا هم اینکار رو انجام بدیم، منتها این مهربانی به معنی «رعایت حقوق مناسب طرف مقابل» نیست بلکه حس ترحمی برای رفع نوعی عذاب وجدانه.
در همین راستا، افراد در جوامع پیشمدرن خودشون رو «مرکز اعتقاد» میبینن: اگر به اعتقادات یک نفر دقت کنیم، به شکلی انتخاب شدن که خود فرد عموما از هر خطایی مبراست و این بقیه هستن که پر از اشتباه هستن. معمولا این اعتقادات غلط نیستن ولی ناکامل هستن و دقیقا قسمتهایی از «بسته اعتفادات» حذف شده که خود فرد رو هم شامل میشه. برای مثال، در نگاه سیاسی، تا وقتی که در قشر مرفه جامعه هستیم، به آزادی و لیبرالیسم اعتقاد داریم و وقتی در دسته فقیرتر باشیم به مساوات معتقد میشیم. به این معنی، برخلاف تصور، مردمی معتقد به معنی «دارای اعتقاد ثابت و معقول» نیستیم بلکه با زمان براساس سود شخصی به سمتی میچرخیم که بیشترین سود شخصی رو داشته باشه.
ارزش زیادی برای «یادگیری فردی و اجتماعی» قائل نیستیم و حداکثر به تقلید معتقدیم و حتی زحمت تطبیق تجربیات دیگران با خودمون رو به خودمون نمیدیم. به همین دلیله که بارها و بارها در زندگی و جامعه به شکست دچار میشیم ولی خودمون رو در اون سهیم نمیدونیم (البته برعکس بقیه رو در همه چیز مقصر میدونیم).
یکی از کاستی های ذهنی-رفتاری که در خودم و اطرافیانم به راحتی میبینم ولی در دوستان هندی، ژاپنی، آلمانی، هلندی و … اصلا نمیدیدم کمبود عزت نفس هست.
این رو تو رده های مختلف سنی و شغلی میشه در ایرانیها دید. و قابل درک هم هست.
جدا از مسائل و عادتهای تربیتی حاکم بر خانوادهها و جامعه، بعضی قوانین و سیستمهای رایج در ایران هم خودش منجر به کاهش عزت نفس و به اصطلاح «کندن از خود» میشه.
مثال خیلی ساده و رایجش: وقتی میخوای وارد دانشگاه و یا یه سازمان دولتی بشی، خیلی وقت ها دم درب ورودی یه نگهبان حضور داره که در صورتی که پوشش مورد نظر ایشون رو نداشته باشی راهت نمیده. در واقع مراجعه کننده ها رو مجبور میکنن به دروغ خودشون رو باحجاب نشون بدن. چنین لحظات کوچکی کم نیستن تو سیستممون، و هر بار که زیر بار میرویم و دروغ میگوییم، خودمان از وجودمان میکنیم!
چیزی که من نسبت به آدم های جهان سوم و رفتارهاشون احساس میکنم و همیشه سعی میکنم در من بسیار کم بشه و خودمو نسبت بهش کنترل بکنم، این هست که آن چیزی که من فکر میکنم درست هست، باور دارم و یا هرچیزی در این زمینه به بقیه تحمیل نکنم.
متاسفانه در کشورهای جهان سوم آدم ها از ابزار زور و اجبار و تهدید خصوصا در حوزه تحمیل باورهاشون خیلی استفاده میکنن.
شخصا معتقدم ویژگی های منفی اخلاقی ما نسبت به ویژگی های مثبتمون خیلی بیشتره!
اگر منظورتون کشور های جهان سوم، مردمشون هست من فکر نمیکنم چندان بشه تفاوت بین نژادهای مختلف قائل بود. جوان سوم جای هست که مردمش دسته اول فکر نمیکنن (فردی که خودش تولید کننده تفکر جدید نیست) این افراد رو همه جای دنیا میبینی فقط مشکل جایی شروع میشه که این افراد حاکم میشن (اون موقع این ضرب المثل مصداق پیدا میکنه: الناس بدین ملوکهم) پس افراد نیستن که ایراد دارن تفکراتن.
من فکر نمیکنم این موضوع منحصر به تفکر مردم جهان سوم باشه، تمام مستکبرین در تاریخ اینجوری به تفکر خودشون پافشاری میکنن.
فراموش نکنیم که مردم جهان سوم میتونن مثل جهان سوم فکر نکنن، منصور حلاج، زکریا رازی، بن سینا، امیر کبیر، دکتر حسابی، دکتر میرزاخانی و… اینا دست اول فکر کردن البته که کسایی حاکم بودن در زمان خیلی از این افراد که نهایت کپی پیست میکردن تفکر دیگران رو.