مشکلی به نام بالا بودن سطح توقع

یعنی فقط مشکل زمان مطرحه؟

به نظرم بحث دارد به جاهای خوبی می‌رود.

چرا خودمان را با گذشته‌مان مقایسه نکنیم؟ آیا قبل از انقلاب سیاستمداران بهتری داشته‌ایم؟ اگر چند چهره شاخص را از تاریخ ایران حذف کنیم به نظرم چیزی باقی نمی‌ماند جز پادشاهان بی‌کفایتی که بر ایران حکومت می‌کرده‌اند.

به نظرم اگر سریال‌های امروز را با چهل یا پنجاه سال قبل مقایسه کنید پیشرفتی که کرده‌ایم محسوس است. در زمینه سینما این پیشرفت بسیار مشهود است.

این انتقاد به چه کسانی وارد است؟ مگر همین خودمان (یا اقوام‌مان) نیستیم که این پایان‌نامه‌های جعلی را می‌خریم یا می‌نویسیم؟ اگر جواب منفی است پس مشتری و نویسندگان این پایان‌نامه‌ها چه کسانی هستند؟

نه هیچ کدام از چیزهایی که گفتید رضایت بخش نیستند. اما در این پرسش به دنبال آن هستم که بدانم چه میزان از نارضایتی‌های ما فرهنگی است و چه میزانش واقعی؟ به همین خاطر ایتالیا را مثال زدم که با وجود شرایط بسیار بهتری که نسبت به ما دارند هنوز غر می‌زنند. مشکل آن‌ها چیست؟

به نظرم اگر این جمله شما را بیشتر باز کنیم خیلی از چیزها روشن می‌شود. مگر ما در تاریخ مثلا پانصد سال گذشته‌مان نقطه روشنی داشته‌ایم که اکنون حسرت آن را بخوریم و بخواهیم به آن دوران برگردیم؟ مگر غیر از این بوده است که همیشه در طول تاریخ یک حکومت مرکزی قدرتمند به کل یا بخشی از ایران حکومت می‌کرده و مردم همیشه در وضعیت بدی بوده‌اند؟

نوشته‌اید با آن‌چه می‌توانیم باشیم فاصله داریم. آن‌چه می‌توانیم باشیم چیست؟ اگر می‌توانستیم باشیم پس چرا نشدیم؟ من فکر می‌کنم ما همینی هستیم که می‌بینیم نه آن چیزی که در رویاهایمان داریم. اگر سیاستمداران ما مشکل دارند شاید به خاطر آن است که هنوز جامعه به بلوغ سیاسی نرسیده است. اگر دانشگاه‌های ما ایراد دارد احتمالا تمام بدنه دانشگاه که ما هم زمانی جزو آن بوده‌ایم مشکل دارد.

4 پسندیده

حضرت نظامی علیه السلام در لیلی و مجنوم راجع به توقع چنین میفرماید:

نه صبر بود نه خورد و خوابم…تا آنچه طلب کنم بیابم
لیکن به تو ام توقعی هست…کز شیفتگی رها کنی دست
بنشینی و ساکتی پذیری …روزی دو سه دل به دست گیری
طبق نظر حضرتش اگر همه سعی و تلاش کنند و غر نزنند بزودی شاهد کشوری پیشرفته وسطح بالا خواهیم بود

4 پسندیده

قطعا شرط کافی نیست، اما لازمه

4 پسندیده

چقدر این شعر جالبه، ولی به درک و تفسیرش نیاز دارم، کمی مبهمه، روزی دو سه دل به دست گیری؟؟

1 پسندیده

خوب برای تشخیص مقدار یا نوع غر زدن یا درباره مشکلات گفتن به معیار سنجش نیاز داریم.
یکی از معیارها، بررسی عملکرد خود افراده، اگه من که موارد بالا رو مطرح کردم، فقط حرف های خوب بزنم و فقط نقد و گلایه داشته باشم ولی در عمل، با همان مشکلات موجود، کار خودم راه بیفته، غرزدن ها، زیاده گویی است یا چیزی بدتر.
من که از آلودگی هوا ناراضی هستم و علیرغم سختی ها با وسیله شخصی سفر نمیکنم، نارضایتی واقعی دارم.
و مثال های دیگر . . .

2 پسندیده

@leilay

زمانی که مجنون دل از همه کس می برد و تنها و یکه سر به صحرا می گذارد یکی از اقوام بنام نوفل برای نصیحتش این اشعار را میگوید.
و منظورش از روزی دو سه دل به دست گیری اینست که روزی دو سه دوست به دست بیاری تا بتوانی به اجتماع برگردی(به اصطلاح امروزی ها) ولی برای تعمیم به مسئله (مشکلی به نام بالا بودن…)میتوانیم روزی دوسه دل را به روزی دو سه کار مثبت تبدیل کرد زیرا برای پیشرفت باید همه کار و تلاش کنند و بدیهی است که عده ای شانه خالی میکنند

2 پسندیده

این نکته مهمه در این بحث و فکر میکنم سطح بحثمون خیلی تفاوتی با سطح معمولی جامعه نداره. چرا توقع بالا و به نظر غیرمنطبق با واقعیت داریم؟ شاید باید برگردیم ببینیم چه چیزی به عنوان واقعیت در ذهن ما جا افتاده. نگاه کردن به تاریخ از این جنبه بد نیست و نوعی خودشناسی به حساب میاد.

اینکه فکر میکنیم خیلی منابع داریم و با نشستن توی خونه این منابع باید رفاه برامون بیاره، اینکه الان اکثر جامعه فکر میکنن کمبود آب داریم و اینکه تصور میکنیم آلودگی هوا ناشی از سوء مدیریت هست و نه جمعیت عجیب و بدون پشتوانه شهرهای بزرگ. عجیبتر اینکه فکر میکنیم با فعالیت درست توی فضای مجازی، افتضاحاتی که خودمون در جامعه به بار میاریم رو میشه درست کرد، و اینکه در بررسی وضعیت مملکت خودمون و سیاستگذاری، کتابهای جاهای دیگه رو میذاریم جلو و سعی میکنیم واقعیتهای موجود رو منطبق کنیم بر اونها، و در نهایت این تصور تاریخی که برای ساختن باید بکوبیم همه چیز رو و از اول درست کنیم، … . این مثالهای غیربدیهی، نشون میده که چیزهائی از پایه مشکل داره که بنای مملکت این همه کج و معوج شده. چیزهائی که به طور موقت روی واقعیتها رو پوشونده و اجازه نداده که نتیجه ی روندها غلط در سطح کلی به وضوح خودش رو نشون بده.

شاید بشه به نحوی پرسید که چرا همه فکر میکنن که میتونن مملکت رو بهتر اداره کنن؟ این رو میشه ارتباط داد به ساده سازی ذهنی که قبلا بحث شد. مهمتر از اون بحثهای مرتبط سیاسی هست که نمیشه واردش شد در این محیط.

شاید در ارتباط با این مسئله، بشه پرسید که مردم چه دیدگاهی در مورد زندگی دارن؟ چه قدر زمینه های ساده لذت بردن از زندگی فراهم هست؟ چه دیدگاهی در مورد چالشهای طبیعی و اجتماعی دارن؟ اگر زندگی رو ترکیبی از لذتهای ساده و در سطح خودشون همراه با تلاش برای غلبه بر چالشها بدونن فکر میکنم این غر زدن کمتر میشه.

5 پسندیده

بنظرم این اتفاق نتیجه ی عدم گفتگوست. نکته ای که هست اینه که افراد در کنار اینکه غر میزنن ، برای هر مشکلی ایده ای دارن و فکر می کنن چرا دیگران متوجه این ایده ی او نیستن و اگر اداره ی امور رو به اونها بسپارن ، قطعا موفق ترن از مسئولانند.
حالا اگر افراد ایده هاشونو تو جمع طرح کنند و فکرشون ی مقدار از زاویه های مختلف بررسی بشه و به اشکالاتش پی ببرن، دیگ مدعی نیستند و شاید کمتر غر بزنن

6 پسندیده

مشاهده

یه موقع به عنوان یه مشاهده‌گر تو یه شرکتی بودم، مدیرای شرکت شاکی بودن که کارمنداشون هی غر میزنن. و یه مشاور بهشون پیشنهاد داد اصلا زمانی برای غر زدن در نظر بگیرن! یعنی مثلا یه روز در هفته ساعت مشخصی اعضای علاقه مند رو دعوت کنن به حرف زدن از مشکلات و به اصطلاح غر زدن.

نظر مشاور این بود که اگه به اعضا فضای بازگو کردن مشکلات رو بدن، اتفاقای خوبی میفته و ادما به فکر حل کردن اون مشکلات میفتن.

حدود سه-چهار هفته شرکت از این جلسه‌ها برگزار کرد و اتفاقی که افتاد جالب توجه بود:‌ جلسات مشکل گشایی واقعا حالت تخلیه روانی به خودش گرفته بود و ادما از چیزایی مینالیدن که قابل تصور نبود. مثلا رنگ قسمتی از سقف یه گوشه از شرکت که تمرکز فرد رو از بین میبرد؛‌ و انتظار ایشون این بود که سقف رو دوباره رنگ کنن، به جا اینکه یه کم زاویه صندلی رو تغییر بدن! :sweat_smile:

توضیح: شرکت و اعضاش کاملا ایرانی بودن و مشاور یه ایرانی بود که در فضای کسب و کار امریکا مشغول به کار بود‍.


من شخصا طرز فکر «این میتونه بهتر باشه!» رو میپسندم. و فکر میکنم خیلی از اتفاقات خوبی که رخ داده از همین طرز فکر شروع شده. و فکر میکنم اون چیزی که باعث میشه «بهترخواهی» از «غر» قابل تشخیص بشه تمرکز فرد هست، ایا روی مسئله‌ یا مشکلی که در حوزه تسلط من هست و میتونم براش قدمی بردارم تمرکز کردم یا هدفم صرفا تخلیه س.

حتی اگه هدفم تخلیه‌س، باز هم همه چی خوبه؛ ولی به شرطی که خودم هم بدونم.

6 پسندیده

یه نکته به ذهنم اومد، درباره این موضوع؛
اینکه بعضی افراد زیاد غر میزنند میتونه از نداشتن مهارت کنترل استرس، ناشی بشه، این رو در مشاهده آدم های غرغرو، دور و برم دیدم، همون تخلیه ای که @lolmol اشاره کرد، حالا تو جامعه هم اگه استرس ها و فشارها کم بشه، شاید غرزدن های بی فایده کم بشه.

1 پسندیده

چرا توقعمون بالا هست؟:
فکر می کنیم همیشه باید نجات دهنده و مشکل گشا باید بیاد. خودمون مسئولیتی نداریم. می شینیم و منتظریم اوضاع همینطوری بهبود پیدا کنه. در صورتی که سیستم ها در حالت عادی تمایل به بی نظمی بیشتر دارن.
مسئولیت اجتماعی برامون معنایی نداره.

شاید بهتر باشه هر کدوم از ما فکر کنیم: “من چکار کردم برای یه جامعه بهتر که توقعش رو دارم”

اتفاقا یکی از جنبه هایی که باعث میشه خیلی اوقات از فعالیت تو دنیای مجازی دلسرد بشم همین هست که حس می کنم فعالیت تو همچین شبکه هایی (جدا از بحث آگاهی بخشی و اطلاع از محدوده فکری آدمایی که اطرافمون زندگی می کنن و نوعی افکارسنجی) مطابق با اسمی که روش هست مجازی هست و فایده حقیقی نداره و ما رو به یه سخن ور حرفه ای بی عمل تبدیل می کنه.

اما خودم برای این وضعیت چکار می کنم؟:

  1. ارتباط موثرم رو با یه سری مردم نهادها و حوزه هایی که حضورم درونشون مفید هست، به عنوان یه عضو مخاطب افزایش بدم. ایده بدم، نظراتم رو به اونها منتقل کنم.

  2. مردم نهاد خودمون رو جدی بگیرم و در جهت اهدافش کمک کنم و نذارم چراغش خاموش شه.

  3. به عنوان هدف بلند مدتم و از اونجا که اعتقاد دارم مسیر درست در نهایت از دل سیاست گذاری ها میگذره: حضور و فعالیت در یک حزب با هدف ایجاد جهت مناسب و تقویت پایه اجتماعی-مردمی احزاب.
    با نگاه غیر کارشناسی خودم الان چند مشکل رو تشخیص میدم:

  • احزاب پایگاه اجتماعی و مردمی ندارن و برنامه ریزی هاشون و تصمیماتشون رو از پایین و با تکیه بر افکار عمومی انجام نمی دن.
  • تعداد بسیار بالاشون. انگار هر نفر یک حزبه :joy: تازه خیلی هاشون اصلا اسمشون هم گمنامه.
  • عدم توجه به اولویت های مشکل زا.

راه حلی که به ذهنم میرسه: پذیرفتن مسئولیت اجتماعی و انتخاب چند حوزه که اطلاع و آگاهی بیشتری توش داریم و گره گشا بودن در اون حوزه ها.

یه سری مطالبی که گفتم احتمالا دور از موضوع بود اما غیر مستقیم مربوط هست.

:clap::clap::clap::clap:

3 پسندیده

من الان حدود 9 ماهه تو ایتالیا زندگی می کنم. این موضوعی که شما میگی رو اصلا با هاش مواجه نشدم.اتفاقا مردم ایتالیا بسیار شاد هستند و من تا حالا ندیدم کسی غر بزنه. نه تو اتوبوس نه تو قطار نه تو شهر و نه تو دانشگاه.

1 پسندیده

خیلی جالب است که تا به حال با چنین چیزی مواجه نشده‌اید. من بارها در جمع ایتالیایی‌ها چنین بحث‌هایی را شنیده‌ام. مثلا در مورد تاخیر اتوبوس‌ها و قطارها خیلی بحث می‌کنند. در این‌باره هم تا به حال چیزی نشنیده‌اید؟ در مورد پایین بودن دستمزد چه طور؟ این که دولت با هر کلکی می‌خواهد ازشان مالیات بگیرد چه طور؟ البته ایتالیایی‌هایی که من می‌شناسم اهل جنوب هستند. شما در کدام قسمت ساکن هستید؟

البته شاد بودن با غر زدن در تضاد نیست. آدم می‌تواند شاد باشد اما غر بزند.

1 پسندیده

من ساکن پروجا هستم. والله من جنوب ایتالیا تا حالا نرفتم. یعنی اینطور بگم بهتره جنوبی ترین نقطه ای که رفتم رم بوده. تو شهری که من هستم تا حالا ندیدم اتوبوس یا قطار تاخیر داشته باشه. من به طور مرتب از اتوبوس استفاده می کنم اما دقیقا همون ساعتی رو که تو ایستگاه زده، دقیقا همون ساعت اتوبوس تو ایستگاه هست. حتی چند بار با همسرم در این زمینه صحبت کردم که چطور ممکنه اتوبوس ها تاخیر ندارن؟ بالاخره ممکنه یک ایستگاه شلوغ تر باشه و مکث اتوبوس بیشتر باشه، با همه این موانع باز اصلا من ندیدم اتوبوس تاخیر داشته باشه.

3 پسندیده

در مورد پایین بودن دستمزد من باهاشون صحبت نکردم ولی می دونم که مالیاتی که می پردازن بیشتر از چیزی هست که ما درایران می پردازیم. رقم دقیق مالیاتشون رو نمی دونم ولی با توجه به صحبت هایی که شنیدم فکر کنم نزدیک به 17% مالیات پرداخت می کنند. البته بازم میگم این رقم رو مطمئن نیستم.

1 پسندیده

این صحبت جالبیست. اغلب ما ایرانی ها در مورد چیزی غر میزنیم که در همان شرایط کار نادرست را احتمالا انجام میدهیم. این از نظر من رویکرد حل مشکل نیست. فکر میکنم که این موضوع فرهنگی است و احتمالا در 2-3 نسل اخیر بیشتر تقویت شده است (نظر شخصی).

البته مسئله به این سادگی نیست که یکباره “تصمیم کبری” بگیریم و خیلی کارها را کنار بگذاریم. مسئله این است که دولت و نهادها هم قواعد بازی مثل دادن رشوه و غیره را تنظیم میکنند. بیشتر مثل مرغ و تخم مرغ است.

3 پسندیده

بعد از این که لازمه بگم از مشاهده شما لذت بردم، باید بگم «غر زدن» به خودی خود اتفاق بدی نیس، من اتفاقا ایرانی ها رو خیلی غرغرو نمی دونم، به نسبت عرض می کنم، من مثل شما پول، شرایط خانوادگی، یا درهرصورت فرصت سفر خارجی نداشتم ولی ازونجایی که زبان انگلیسی بلدم و شغلم هم به ارتباط با خارجی ها سر و کار داره، می شنوم که ایرانی هایی که از کشورهای اروپایی و امریکایی میان از وضع کشور اظهار نارضایتی می کنند، و خارجی هایی هم که از شرایط کشور تعریف می کنند، بیشتر از مهمان نوازی یا زیبایی ایران تعریف می کنند، و نگاه اون ها در بدو ورود، وارد شدن به یک کشور عقب افتاده س که خانم هاش چارقد سر می کنند و آقایون ریش های بلندی دارن و ماه هاس حموم نرفتند، و این انتظار پایین باعث میشه زیبایی ها رو ببینن.
«غرزدن» به خودی خود بد نیس چون نشون دهنده «درمانده» نشدن انسان هاس؛ این واژه «درمانده» نشدن رو توضیح می دم تا بعد درمورد عرایضم و شفاف سازیشون راحت تر عمل کنم: به عقیده سلیگمن افسردگی در واقع «درماندگی آموخته شده» س، به این معنی که ما ممکنه به جایی برسیم که از اقدام و عمل و امید به نتیجه رسیدن «درمانده» شویم، و دست از اقدام و اعتراض برداریم، وضعیتی که طبق مشاهده شما هندی ها درگیرش هستن، و شما هم معترف هستی قناعتشون از وضع خوبشون نیس، بلکه از درماندگی اون ها در امید به تغییره؛ ناگزیر از پذیرفتن هستن (ازونجایی که تو حوصله بحث نمی گنجه از آزمایش سلیگمن روی سگ ها نمی گم، ولی می تونید سرچ کنید یا اگه مایل بودید تو فرصت دیگه ای تعریفش می کنم، مثال خوب این قضیه هم اگر طرفدار «بازی تاج و تخت» باشید، رابطه تئون و رمزی بود، و اون سکانس که تئون صورت رمزی رو جلوی لرد بولتون اصلاح می کرد، یا جایی که خواهرش، یارا، برای نجاتش اومده بود، که بخوبی این درماندگی به تصویر کشیده شده بود).
باور من اینه که برای غر زدن، لازمه حداقلی از امید و حداقلی از آزادی و حداقلی از عزت نفس داشته وجود داشته باشه، اگه دقت کنید مردم امریکا زیاد غر می زنن، انصافا من جای اون ها بودم از غر زدن ناامید می شدم، ولی رویکرد قوی دولت ایالات متحده مانع از ناامیدی میشه، درواقع تنها کاری که مردم امریکا می کنن، غر زدنه، و غر زدن سوپاپ اطمینان دولتشون برای حفظ اموره؛ «داریو فو» نویسنده ایتالیایی تو کتاب «مرگ یک آنارشیست» خیلی خوب این تاکتیک رو توضیح می ده. بعد از غر زدن فرد احساس می کنه کاری که از دستش برمیومده انجام داده.

البته ناگفته نماند که غر زدن جنبه دیگه ای هم داره که فک می کنم اساس متن شما براساس اون باشه، و اون غر زدن برای دیده شدن و تأیید اجتماعی هستش، ینی فرد غر می زنه چون به نگاه دیگران کسی که غر می زنه انسانی فهمیده و با بینش شناخته میشه، و جلب توجه می کنه، ولی فک می کنم در ایران اقشار مختلفی هستن، بعضی از اون ها کاملا حق دارن غر بزنن، به خاطر مشکلات ناشی از بیکاری، گرسنگی، بی سرپناه بودن، فشارهای مالی، نداشتن امکانات تحصیلی و مورد توجه جامعه و دولت نبودن، ولی اقشاری هم هستن که مسئله شون به قول شما بالا بودن سطح توقع هم اگر نباشه، جلب احترام اطرافیانه؛ با عرض پوزش من فکر می کنم شما صرفا گروه اجتماعی خودت رو رصد کردی و نتیجه این مشاهده محدود به همون گروه می تونه باشه.

و لازمه بگم چقدر خوشحالم ببینم از بین کسایی که جزو قشر متوسط به بالای جامعه هستند اهل مطالعه و مشاهده هستند، چون عموما (متاسفانه یا خوشبختانه) تغییرات از قشر مرفه آغاز میشه، مردم فقیر حتی اگر ایده داشته باشن امکان تغییر در مقیاس وسیع ندارن

4 پسندیده

فیلسوفی می گفت: به جای لعنت به تاریکی شمعی روشن کنید. به نظرم بهتره به جای غر زدن راهکار بدیم و پیگیر باشیم برای مطالبات.

2 پسندیده