متن زیر صرفا بر اساس مشاهده شخصی است و مطالعهای بر روی آن انجام نشده است.
پرده اول، ایتالیا
در چند سال گذشته ایتالیاییهایی را دیدم که همیشه به وضعیتشان معترض بودند. در ایتالیا در هر کوی و برزنی که بروید، در اتوبوس و قطار و خلاصه هر جایی که فکرش را بکنید، عدهای را میبینید که در حال شکایت و غر زدن هستند. به نظر میرسد از شرایطی که دارند اصلا راضی نیستند. احتمالا کنجکاو شدهاید که برای چه غر میزنند و موضوع شکایتهایشان چیست؟ بیشتر از دولتشان مینالند. همینطور از تلویزیون دولتی، مافیای سیاست، حمل و نقل عمومی، باندبازی و پارتی بازی و …
اخیرا دیدم عدهای ایتالیایی دارند از وضعیت قطار در ایتالیا شکایت میکنند. آنها معتقد بودند که قطار در ایتالیا گران و بیکیفیت است. وسط بحثشان پریدم و گفتم «قطارهای شما که از آلمانیها خیلی با کیفیتتر و ارزانتر است». برایشان از سرعت بالای قطارهای ایتالیایی نسبت به قطارهای آلمانی گفتم و همچنین کیفیت بهتر در ارائه خدمات. انگار داشتم در مورد یک سیاره دیگر با آنها صحبت میکردم. قبول دارم خیلی اعتماد به نفس بالایی میخواهد که به یک ایتالیایی نکاتی را در مورد کشورش بگویی اما من چند بار به ایتالیا سفر کردهام و نزدیک به ده بار از قطارهای مختلفشان استفاده کردهام. درآلمان هم بارها سوار قطار شدهام. بنابراین این حق را به خودم دادم تا وسط حرفشان بپرم.
به عنوان یک ایرانی، فکر میکنم که ایتالیا یک کشور ثروتمند و پیشرفته است هرچند به نظر میرسد خود ایتالیاییها اینگونه فکر نمیکنند. احتمالا آنها فکر میکنند لیاقتشان خیلی بیشتر از چیزی است که در حال حاضر دارند.
پرده دوم، هند
اغلب هندیها خیلی فقیر هستند. اگر نگاهی به آمارها بیندازید میبینید که خیلیها حتی سقفی بالای سرشان نیست. در چند سال گذشته به تعداد انگشتان دست و پایم هندی دیدهام. با این همه تا به حال ندیدم که یک هندی از چیزی ناراضی باشد. اصلا تا به حال نشنیدم که یک هندی از رییس جمهورش بد بگوید یا مثلا در مورد شرایط بد اقتصادی چیزی بگوید.
پرده سوم، ایران
به نظرم ما ایرانیها خیلی شبیه ایتالیاییها هستیم. همه سیاستمدارها از نظر ما یکسانند و مستقل از این که چه قدر وضع اقتصادیمان خوب است یا بد منتقد دولت هستیم. بهتر است بگویم ما از بدو تولد تا هنگام مرگ در حال غر زدن هستیم. با وجود اینکه چیزهای خوب زیادی در کشورمان داریم، اما همیشه نکات منفی را میبینیم. حتی گاهی برای چیزهایی غر میزنیم که اصلا مشکل به حساب نمیآید. در مورد همه چیز اظهار نظر میکنیم درست مثل ایتالیاییها. گاهی فکر میکنم شاید قبل از جدا شدن قارهها ایران به ایتالیا چسبده بوده است.
اخیرا یکی از همکاران آلمانیمان به ایران سفر کرده بود. بعد از ورود به ایران خیالاش راحت شده بود که ایران آن کشوری که فکر میکرده نیست و برعکس خیلی جای امنی است. اما در پایان سفرش یکی از هموطنان عزیز که اتفاقا استاد دانشگاه هم بوده است ذهنیت عجیبی در مورد ایران به این همکار ما داده بود که کمی آن دید خوب نسبت به ایران را مخدوش کرده بود. گویا این آقا پسر آلمانی و استاد مرد در جلوی ماشین نشسته بودند و دو خانم که شاگردان آن استاد گرامی بوده اند در عقب ماشین. بعد استاد رو میکند به همکار ما و به او میگوید اگر پلیس ما را با دو دختر خانم بگیرد حتما ما را دستگیر میکند. احتمالا شما هم مثل من از مغزتان دود بلند شده است. ما همچین ملتی هستیم. بعد میپرسیم چرا خارجیها دید بدی از ایران دارند؟ از بدو تولد تا به امروز ندیدم پلیس جلوی یک ماشین را به خاطر تنوع جنسیتی گرفته باشد. شاید زمانی اینگونه بوده اما بدون شک امروز چنین مشکلی وجود ندارد.
پرسش
آیا فکر میکنید سطح توقع ما ایرانیها از زندگی خیلی بالا است؟ این را از این جهت میپرسم که با نگاهی به تاریخ، ایران به وضوح در خیلی از زمینهها رشد کرده است. آیا از آهنگ رشد و پیشرفتمان راضی نیستیم؟
خوب من ایرانی هستم و کمی بیشتر از کمی، عیب جو و غر غرو. من جواب دو سوال بالا رو مثبت میدونم و اینم اضافه میکنم که اکثر ناراحتی من که باعث غرغر میشه از اینه که تحمل این همه هدر رفت سرمایه مادی و انسانی در کشور و در مقابل، غفلت ها و بی برنامگی ها و شعارها و ادعاهای برتری در دنیا رو ندارم.
البته شاید منظور شما اینه که نیمه پر لیوان هم دیده بشه،
یا به جای غر زدن ایده بدیم و عمل کنیم.
من فکر میکنم که بین توقع بالا و غر زدن باید تفاوت اساسی قائل شد. چیزی که ما بهش دچار هستیم، غر زدن هست. توقع مناسب بالا اصلا بد نیست. میتونه نشانه ی بالا رفتن سطح زندگی و راضی نبودن به شرایط پائین مثل هند باشه. ولی وقتی صرفا از دولت می خوایم که کارها رو انجام بده، به بحث دیدگاه ما و مسئولها از رابطه بین دولت و مردم برگرده.
شاید بشه با یه حرف قدیمی که والدین به بچه هاشون میزنن: حتما دیدین در مقابل ایده ال گرائی و غر زدن بچه ها معمولا میگن باید دنبال کار کردن بیوفتی تا ببینی که چه قدر پول درآوردن سخته. اگر مردم اجازه فعالیت اجتماعی و مشارکت پیدا کنن و با چالشهای اجتماعی روبرو بشن هم توقع پائین میاد و هم غر زدن از بین میره.
همین که فکر میکنیم سرمایههای مادی کشور دارد به هدر میرود، غفلت، بیبرنامگی و همه اینها، چه میزان از این نگاه منفی را معلمهای مدرسه (که درآمد خیلی پایینی دارند و طبیعی است که منتقدان اصلی دولت باشند) و جامعه به ما دادهاند؟ ببینید به هر حال بودجه کشور مشخص است و لایحه بودجه ۱۳۹۷ را هم به راحتی می تواند دانلود و مطالعه کرد. به نظرم یک اقتصاددان خوب میتواند تا حدی سر از این اعداد در بیاورد و با ذکر دلیل بگوید که این لایحه خوب است یا بد. این پرسش اما خیلی مهم است که بپرسیم: چه میزان از این نارضایتیها ریشه در واقعیات دارد؟ آیا صرفا عادت کردهایم که یک حرفهایی را تکرار کنیم؟
هدف من از نوشتن این متن این بود که بگویم حتی ایتالیاییها که بسیار ثروتمندتر از ما هستند هم ناراضی هستند. طبیعی است که این نارضایتی به نسل بعدیشان هم منتقل خواهد شد و این غر زدنها ادامه خواهد داشت. شاید حتی اگر ما هم از نظر اقتصادی خیلی قویتر از چیزی شویم که امروزه هستیم، غر زدنهایمان همچنان ادامه پیدا کند.
بله به شرطی که مناسب باشد و مطابق با واقعیات. برای مثال خیلیها ایران را از نظر گردشگری با ترکیه مقایسه میکنند بدون این که به قوانینی اشاره کنند که مانع گردشگری در ایران است (به منشا نمیپردازند و صرفا غر میزنند).
خیلی از ایرانیها حتی پا را فراتر میگذارند و خود را با کشورهای شمال اروپا مقایسه میکنند. برای مثال در زمینه آموزش همیشه فنلاند را مثال میزنند بدون این که در نظر بگیرند که فنلاند کشوری است بسیار ثروتمندتر از ما. این نوع بلند پروازیها (یا بالا بودن سطح توقع) تا حدی باعث بروز نارضایتی میشود. این طور فکر نمیکنید؟
بسیاری از غرزدن های من، از طرز رفتار و فکر آدم هایی که می توانند کاری بکنند و نمی کنند، است، نداشتن روحیه نقد و عدم صراحت و شفافیت و موازی کاری و ظاهرسازی ها و نداشتن روحیه کارگروهی مؤثر و توجه نداشتن به حقوق دیگران و پایین بودن و پایین آوردن سطح توقع و سلیقه مردم و …
اینکه ما چند سیاست مدار و سیاست گذار حسابی نداریم که مجبوریم بین بد وبدتر انتخاب کنیم
اینکه سریال های زیادی که از تلویزیون پخش می شود، داستان یا بازیگر یا کارگردانی و . . . درست و حسابی ندارد،
اینکه نسل در سیستم آموزشی ما می آیند و میروند و فقط عده ای محدود بهره ای خاص می برند،
اینکه این همه دانشگاه قارچ گونه در متن و حاشیه شهرها، رشد کرده اند و مدرک می فروشند،
اینکه در کف و دیوار و هوا و فضای خیابان انقلاب برای انجام پایان نامه و چاپ مقاله مشتری جذب می کنند،
اینکه در مصرف غذا و کاغذ و آب و انرژی و . . . چگونه ایم،
غر زدن ندارد؟ رضایت بخش است؟
سطح توقع بالا یعنی چه؟ واقعیت این است که ما در بسیاری از موارد، به دلیل کوتاهی در پیگیری خواسته ها و پذیرفتن وضعیت ناپسند تحمیل شده، و غر نزدن، تسلیم شده ایم.
در واقع برای غر زدن دلیل زیاده، لازم نیست ما خودمون رو هیچ جای دنیا مقایسه کنیم، فقط کافیه با خودمان سنجیده شویم؛ نه با آنچه باید باشیم بلکه با آنچه می توانیم باشیم و نیستیم.
برای تبدیل شدن به اون چیزی که می توانیم باشیم، زمان لازمه و ما این زمان و در اختیار نداشتیم. الان فقط سی و چند ساله که کشور ما داره خودسازی می کنه و این زمان برای تبدیل شدن یک جمع به آنچه می تواند باشد، خیلی کمه
چرا خودمان را با گذشتهمان مقایسه نکنیم؟ آیا قبل از انقلاب سیاستمداران بهتری داشتهایم؟ اگر چند چهره شاخص را از تاریخ ایران حذف کنیم به نظرم چیزی باقی نمیماند جز پادشاهان بیکفایتی که بر ایران حکومت میکردهاند.
به نظرم اگر سریالهای امروز را با چهل یا پنجاه سال قبل مقایسه کنید پیشرفتی که کردهایم محسوس است. در زمینه سینما این پیشرفت بسیار مشهود است.
این انتقاد به چه کسانی وارد است؟ مگر همین خودمان (یا اقواممان) نیستیم که این پایاننامههای جعلی را میخریم یا مینویسیم؟ اگر جواب منفی است پس مشتری و نویسندگان این پایاننامهها چه کسانی هستند؟
نه هیچ کدام از چیزهایی که گفتید رضایت بخش نیستند. اما در این پرسش به دنبال آن هستم که بدانم چه میزان از نارضایتیهای ما فرهنگی است و چه میزانش واقعی؟ به همین خاطر ایتالیا را مثال زدم که با وجود شرایط بسیار بهتری که نسبت به ما دارند هنوز غر میزنند. مشکل آنها چیست؟
به نظرم اگر این جمله شما را بیشتر باز کنیم خیلی از چیزها روشن میشود. مگر ما در تاریخ مثلا پانصد سال گذشتهمان نقطه روشنی داشتهایم که اکنون حسرت آن را بخوریم و بخواهیم به آن دوران برگردیم؟ مگر غیر از این بوده است که همیشه در طول تاریخ یک حکومت مرکزی قدرتمند به کل یا بخشی از ایران حکومت میکرده و مردم همیشه در وضعیت بدی بودهاند؟
نوشتهاید با آنچه میتوانیم باشیم فاصله داریم. آنچه میتوانیم باشیم چیست؟ اگر میتوانستیم باشیم پس چرا نشدیم؟ من فکر میکنم ما همینی هستیم که میبینیم نه آن چیزی که در رویاهایمان داریم. اگر سیاستمداران ما مشکل دارند شاید به خاطر آن است که هنوز جامعه به بلوغ سیاسی نرسیده است. اگر دانشگاههای ما ایراد دارد احتمالا تمام بدنه دانشگاه که ما هم زمانی جزو آن بودهایم مشکل دارد.
حضرت نظامی علیه السلام در لیلی و مجنوم راجع به توقع چنین میفرماید:
نه صبر بود نه خورد و خوابم…تا آنچه طلب کنم بیابم
لیکن به تو ام توقعی هست…کز شیفتگی رها کنی دست
بنشینی و ساکتی پذیری …روزی دو سه دل به دست گیری
طبق نظر حضرتش اگر همه سعی و تلاش کنند و غر نزنند بزودی شاهد کشوری پیشرفته وسطح بالا خواهیم بود
خوب برای تشخیص مقدار یا نوع غر زدن یا درباره مشکلات گفتن به معیار سنجش نیاز داریم.
یکی از معیارها، بررسی عملکرد خود افراده، اگه من که موارد بالا رو مطرح کردم، فقط حرف های خوب بزنم و فقط نقد و گلایه داشته باشم ولی در عمل، با همان مشکلات موجود، کار خودم راه بیفته، غرزدن ها، زیاده گویی است یا چیزی بدتر.
من که از آلودگی هوا ناراضی هستم و علیرغم سختی ها با وسیله شخصی سفر نمیکنم، نارضایتی واقعی دارم.
و مثال های دیگر . . .
زمانی که مجنون دل از همه کس می برد و تنها و یکه سر به صحرا می گذارد یکی از اقوام بنام نوفل برای نصیحتش این اشعار را میگوید.
و منظورش از روزی دو سه دل به دست گیری اینست که روزی دو سه دوست به دست بیاری تا بتوانی به اجتماع برگردی(به اصطلاح امروزی ها) ولی برای تعمیم به مسئله (مشکلی به نام بالا بودن…)میتوانیم روزی دوسه دل را به روزی دو سه کار مثبت تبدیل کرد زیرا برای پیشرفت باید همه کار و تلاش کنند و بدیهی است که عده ای شانه خالی میکنند
این نکته مهمه در این بحث و فکر میکنم سطح بحثمون خیلی تفاوتی با سطح معمولی جامعه نداره. چرا توقع بالا و به نظر غیرمنطبق با واقعیت داریم؟ شاید باید برگردیم ببینیم چه چیزی به عنوان واقعیت در ذهن ما جا افتاده. نگاه کردن به تاریخ از این جنبه بد نیست و نوعی خودشناسی به حساب میاد.
اینکه فکر میکنیم خیلی منابع داریم و با نشستن توی خونه این منابع باید رفاه برامون بیاره، اینکه الان اکثر جامعه فکر میکنن کمبود آب داریم و اینکه تصور میکنیم آلودگی هوا ناشی از سوء مدیریت هست و نه جمعیت عجیب و بدون پشتوانه شهرهای بزرگ. عجیبتر اینکه فکر میکنیم با فعالیت درست توی فضای مجازی، افتضاحاتی که خودمون در جامعه به بار میاریم رو میشه درست کرد، و اینکه در بررسی وضعیت مملکت خودمون و سیاستگذاری، کتابهای جاهای دیگه رو میذاریم جلو و سعی میکنیم واقعیتهای موجود رو منطبق کنیم بر اونها، و در نهایت این تصور تاریخی که برای ساختن باید بکوبیم همه چیز رو و از اول درست کنیم، … . این مثالهای غیربدیهی، نشون میده که چیزهائی از پایه مشکل داره که بنای مملکت این همه کج و معوج شده. چیزهائی که به طور موقت روی واقعیتها رو پوشونده و اجازه نداده که نتیجه ی روندها غلط در سطح کلی به وضوح خودش رو نشون بده.
شاید بشه به نحوی پرسید که چرا همه فکر میکنن که میتونن مملکت رو بهتر اداره کنن؟ این رو میشه ارتباط داد به ساده سازی ذهنی که قبلا بحث شد. مهمتر از اون بحثهای مرتبط سیاسی هست که نمیشه واردش شد در این محیط.
شاید در ارتباط با این مسئله، بشه پرسید که مردم چه دیدگاهی در مورد زندگی دارن؟چه قدر زمینه های ساده لذت بردن از زندگی فراهم هست؟چه دیدگاهی در مورد چالشهای طبیعی و اجتماعی دارن؟ اگر زندگی رو ترکیبی از لذتهای ساده و در سطح خودشون همراه با تلاش برای غلبه بر چالشها بدونن فکر میکنم این غر زدن کمتر میشه.
بنظرم این اتفاق نتیجه ی عدم گفتگوست. نکته ای که هست اینه که افراد در کنار اینکه غر میزنن ، برای هر مشکلی ایده ای دارن و فکر می کنن چرا دیگران متوجه این ایده ی او نیستن و اگر اداره ی امور رو به اونها بسپارن ، قطعا موفق ترن از مسئولانند.
حالا اگر افراد ایده هاشونو تو جمع طرح کنند و فکرشون ی مقدار از زاویه های مختلف بررسی بشه و به اشکالاتش پی ببرن، دیگ مدعی نیستند و شاید کمتر غر بزنن
یه موقع به عنوان یه مشاهدهگر تو یه شرکتی بودم، مدیرای شرکت شاکی بودن که کارمنداشون هی غر میزنن. و یه مشاور بهشون پیشنهاد داد اصلا زمانی برای غر زدن در نظر بگیرن! یعنی مثلا یه روز در هفته ساعت مشخصی اعضای علاقه مند رو دعوت کنن به حرف زدن از مشکلات و به اصطلاح غر زدن.
نظر مشاور این بود که اگه به اعضا فضای بازگو کردن مشکلات رو بدن، اتفاقای خوبی میفته و ادما به فکر حل کردن اون مشکلات میفتن.
حدود سه-چهار هفته شرکت از این جلسهها برگزار کرد و اتفاقی که افتاد جالب توجه بود: جلسات مشکل گشایی واقعا حالت تخلیه روانی به خودش گرفته بود و ادما از چیزایی مینالیدن که قابل تصور نبود. مثلا رنگ قسمتی از سقف یه گوشه از شرکت که تمرکز فرد رو از بین میبرد؛ و انتظار ایشون این بود که سقف رو دوباره رنگ کنن، به جا اینکه یه کم زاویه صندلی رو تغییر بدن!
توضیح: شرکت و اعضاش کاملا ایرانی بودن و مشاور یه ایرانی بود که در فضای کسب و کار امریکا مشغول به کار بود.
من شخصا طرز فکر «این میتونه بهتر باشه!» رو میپسندم. و فکر میکنم خیلی از اتفاقات خوبی که رخ داده از همین طرز فکر شروع شده. و فکر میکنم اون چیزی که باعث میشه «بهترخواهی» از «غر» قابل تشخیص بشه تمرکز فرد هست، ایا روی مسئله یا مشکلی که در حوزه تسلط من هست و میتونم براش قدمی بردارم تمرکز کردم یا هدفم صرفا تخلیه س.
حتی اگه هدفم تخلیهس، باز هم همه چی خوبه؛ ولی به شرطی که خودم هم بدونم.
یه نکته به ذهنم اومد، درباره این موضوع؛
اینکه بعضی افراد زیاد غر میزنند میتونه از نداشتن مهارت کنترل استرس، ناشی بشه، این رو در مشاهده آدم های غرغرو، دور و برم دیدم، همون تخلیه ای که @lolmol اشاره کرد، حالا تو جامعه هم اگه استرس ها و فشارها کم بشه، شاید غرزدن های بی فایده کم بشه.
چرا توقعمون بالا هست؟:
فکر می کنیم همیشه باید نجات دهنده و مشکل گشا باید بیاد. خودمون مسئولیتی نداریم. می شینیم و منتظریم اوضاع همینطوری بهبود پیدا کنه. در صورتی که سیستم ها در حالت عادی تمایل به بی نظمی بیشتر دارن. مسئولیت اجتماعی برامون معنایی نداره.
شاید بهتر باشه هر کدوم از ما فکر کنیم: “من چکار کردم برای یه جامعه بهتر که توقعش رو دارم”
اتفاقا یکی از جنبه هایی که باعث میشه خیلی اوقات از فعالیت تو دنیای مجازی دلسرد بشم همین هست که حس می کنم فعالیت تو همچین شبکه هایی (جدا از بحث آگاهی بخشی و اطلاع از محدوده فکری آدمایی که اطرافمون زندگی می کنن و نوعی افکارسنجی) مطابق با اسمی که روش هست مجازی هست و فایده حقیقی نداره و ما رو به یه سخن ور حرفه ای بی عمل تبدیل می کنه.
اما خودم برای این وضعیت چکار می کنم؟:
ارتباط موثرم رو با یه سری مردم نهادها و حوزه هایی که حضورم درونشون مفید هست، به عنوان یه عضو مخاطب افزایش بدم. ایده بدم، نظراتم رو به اونها منتقل کنم.
مردم نهاد خودمون رو جدی بگیرم و در جهت اهدافش کمک کنم و نذارم چراغش خاموش شه.
به عنوان هدف بلند مدتم و از اونجا که اعتقاد دارم مسیر درست در نهایت از دل سیاست گذاری ها میگذره: حضور و فعالیت در یک حزب با هدف ایجاد جهت مناسب و تقویت پایه اجتماعی-مردمی احزاب.
با نگاه غیر کارشناسی خودم الان چند مشکل رو تشخیص میدم:
احزاب پایگاه اجتماعی و مردمی ندارن و برنامه ریزی هاشون و تصمیماتشون رو از پایین و با تکیه بر افکار عمومی انجام نمی دن.
تعداد بسیار بالاشون. انگار هر نفر یک حزبه تازه خیلی هاشون اصلا اسمشون هم گمنامه.
عدم توجه به اولویت های مشکل زا.
راه حلی که به ذهنم میرسه: پذیرفتن مسئولیت اجتماعی و انتخاب چند حوزه که اطلاع و آگاهی بیشتری توش داریم و گره گشا بودن در اون حوزه ها.
یه سری مطالبی که گفتم احتمالا دور از موضوع بود اما غیر مستقیم مربوط هست.
من الان حدود 9 ماهه تو ایتالیا زندگی می کنم. این موضوعی که شما میگی رو اصلا با هاش مواجه نشدم.اتفاقا مردم ایتالیا بسیار شاد هستند و من تا حالا ندیدم کسی غر بزنه. نه تو اتوبوس نه تو قطار نه تو شهر و نه تو دانشگاه.
خیلی جالب است که تا به حال با چنین چیزی مواجه نشدهاید. من بارها در جمع ایتالیاییها چنین بحثهایی را شنیدهام. مثلا در مورد تاخیر اتوبوسها و قطارها خیلی بحث میکنند. در اینباره هم تا به حال چیزی نشنیدهاید؟ در مورد پایین بودن دستمزد چه طور؟ این که دولت با هر کلکی میخواهد ازشان مالیات بگیرد چه طور؟ البته ایتالیاییهایی که من میشناسم اهل جنوب هستند. شما در کدام قسمت ساکن هستید؟
البته شاد بودن با غر زدن در تضاد نیست. آدم میتواند شاد باشد اما غر بزند.