من ساکن پروجا هستم. والله من جنوب ایتالیا تا حالا نرفتم. یعنی اینطور بگم بهتره جنوبی ترین نقطه ای که رفتم رم بوده. تو شهری که من هستم تا حالا ندیدم اتوبوس یا قطار تاخیر داشته باشه. من به طور مرتب از اتوبوس استفاده می کنم اما دقیقا همون ساعتی رو که تو ایستگاه زده، دقیقا همون ساعت اتوبوس تو ایستگاه هست. حتی چند بار با همسرم در این زمینه صحبت کردم که چطور ممکنه اتوبوس ها تاخیر ندارن؟ بالاخره ممکنه یک ایستگاه شلوغ تر باشه و مکث اتوبوس بیشتر باشه، با همه این موانع باز اصلا من ندیدم اتوبوس تاخیر داشته باشه.
در مورد پایین بودن دستمزد من باهاشون صحبت نکردم ولی می دونم که مالیاتی که می پردازن بیشتر از چیزی هست که ما درایران می پردازیم. رقم دقیق مالیاتشون رو نمی دونم ولی با توجه به صحبت هایی که شنیدم فکر کنم نزدیک به 17% مالیات پرداخت می کنند. البته بازم میگم این رقم رو مطمئن نیستم.
این صحبت جالبیست. اغلب ما ایرانی ها در مورد چیزی غر میزنیم که در همان شرایط کار نادرست را احتمالا انجام میدهیم. این از نظر من رویکرد حل مشکل نیست. فکر میکنم که این موضوع فرهنگی است و احتمالا در 2-3 نسل اخیر بیشتر تقویت شده است (نظر شخصی).
البته مسئله به این سادگی نیست که یکباره “تصمیم کبری” بگیریم و خیلی کارها را کنار بگذاریم. مسئله این است که دولت و نهادها هم قواعد بازی مثل دادن رشوه و غیره را تنظیم میکنند. بیشتر مثل مرغ و تخم مرغ است.
بعد از این که لازمه بگم از مشاهده شما لذت بردم، باید بگم «غر زدن» به خودی خود اتفاق بدی نیس، من اتفاقا ایرانی ها رو خیلی غرغرو نمی دونم، به نسبت عرض می کنم، من مثل شما پول، شرایط خانوادگی، یا درهرصورت فرصت سفر خارجی نداشتم ولی ازونجایی که زبان انگلیسی بلدم و شغلم هم به ارتباط با خارجی ها سر و کار داره، می شنوم که ایرانی هایی که از کشورهای اروپایی و امریکایی میان از وضع کشور اظهار نارضایتی می کنند، و خارجی هایی هم که از شرایط کشور تعریف می کنند، بیشتر از مهمان نوازی یا زیبایی ایران تعریف می کنند، و نگاه اون ها در بدو ورود، وارد شدن به یک کشور عقب افتاده س که خانم هاش چارقد سر می کنند و آقایون ریش های بلندی دارن و ماه هاس حموم نرفتند، و این انتظار پایین باعث میشه زیبایی ها رو ببینن.
«غرزدن» به خودی خود بد نیس چون نشون دهنده «درمانده» نشدن انسان هاس؛ این واژه «درمانده» نشدن رو توضیح می دم تا بعد درمورد عرایضم و شفاف سازیشون راحت تر عمل کنم: به عقیده سلیگمن افسردگی در واقع «درماندگی آموخته شده» س، به این معنی که ما ممکنه به جایی برسیم که از اقدام و عمل و امید به نتیجه رسیدن «درمانده» شویم، و دست از اقدام و اعتراض برداریم، وضعیتی که طبق مشاهده شما هندی ها درگیرش هستن، و شما هم معترف هستی قناعتشون از وضع خوبشون نیس، بلکه از درماندگی اون ها در امید به تغییره؛ ناگزیر از پذیرفتن هستن (ازونجایی که تو حوصله بحث نمی گنجه از آزمایش سلیگمن روی سگ ها نمی گم، ولی می تونید سرچ کنید یا اگه مایل بودید تو فرصت دیگه ای تعریفش می کنم، مثال خوب این قضیه هم اگر طرفدار «بازی تاج و تخت» باشید، رابطه تئون و رمزی بود، و اون سکانس که تئون صورت رمزی رو جلوی لرد بولتون اصلاح می کرد، یا جایی که خواهرش، یارا، برای نجاتش اومده بود، که بخوبی این درماندگی به تصویر کشیده شده بود).
باور من اینه که برای غر زدن، لازمه حداقلی از امید و حداقلی از آزادی و حداقلی از عزت نفس داشته وجود داشته باشه، اگه دقت کنید مردم امریکا زیاد غر می زنن، انصافا من جای اون ها بودم از غر زدن ناامید می شدم، ولی رویکرد قوی دولت ایالات متحده مانع از ناامیدی میشه، درواقع تنها کاری که مردم امریکا می کنن، غر زدنه، و غر زدن سوپاپ اطمینان دولتشون برای حفظ اموره؛ «داریو فو» نویسنده ایتالیایی تو کتاب «مرگ یک آنارشیست» خیلی خوب این تاکتیک رو توضیح می ده. بعد از غر زدن فرد احساس می کنه کاری که از دستش برمیومده انجام داده.
البته ناگفته نماند که غر زدن جنبه دیگه ای هم داره که فک می کنم اساس متن شما براساس اون باشه، و اون غر زدن برای دیده شدن و تأیید اجتماعی هستش، ینی فرد غر می زنه چون به نگاه دیگران کسی که غر می زنه انسانی فهمیده و با بینش شناخته میشه، و جلب توجه می کنه، ولی فک می کنم در ایران اقشار مختلفی هستن، بعضی از اون ها کاملا حق دارن غر بزنن، به خاطر مشکلات ناشی از بیکاری، گرسنگی، بی سرپناه بودن، فشارهای مالی، نداشتن امکانات تحصیلی و مورد توجه جامعه و دولت نبودن، ولی اقشاری هم هستن که مسئله شون به قول شما بالا بودن سطح توقع هم اگر نباشه، جلب احترام اطرافیانه؛ با عرض پوزش من فکر می کنم شما صرفا گروه اجتماعی خودت رو رصد کردی و نتیجه این مشاهده محدود به همون گروه می تونه باشه.
و لازمه بگم چقدر خوشحالم ببینم از بین کسایی که جزو قشر متوسط به بالای جامعه هستند اهل مطالعه و مشاهده هستند، چون عموما (متاسفانه یا خوشبختانه) تغییرات از قشر مرفه آغاز میشه، مردم فقیر حتی اگر ایده داشته باشن امکان تغییر در مقیاس وسیع ندارن
فیلسوفی می گفت: به جای لعنت به تاریکی شمعی روشن کنید. به نظرم بهتره به جای غر زدن راهکار بدیم و پیگیر باشیم برای مطالبات.