مصاحبه با جلال: تخیل، موسیقی و عمگرایی

مصاحبه با پادپُرسی‌های فعال را با معرفی یک پادپرسی خاص و فعال، ادامه می‌دهیم. هدف این مصاحبه آشنای بیشتر پادپرسی‌ها با افراد فعال با فعالیت ارزشمند است.

اگر در چند وقت اخیر به صورت مداوم به پادپُرس سر زده باشید، حتما با نظرات خاص و چالش برانگیز یک پادپُرسی فعال آشنا شدید. برای آشنایی با جنبه‌های مختلف شخصیتی و دیدگاههای این پادپرسی خاص، مصاحبه‌ای را ترتیب دادیم که امیدواریم موردتوجه شما قرار بگیرید. این شما و این

جلال @Jalal_Razavi

شاید خیلی‌ها از طریق فعالیتهایی که داری، با جنبه‌هایی از شخصیت ذهنیت آشنا شدن ولی هر کسی دیدگاهی از معرفی خودش به دنیای بیرون داره.از زبان خودت کمی از خودت بگو.

از زبان خودم از خودم گفتن برام راحت نبوده هیچوقت چون معمولا همه ازم حرف میشنون و عملش رو نمیبینن😁 البته نه به این معنی که من حرف هام رو عملیاتی نمیکنم.

من تخیل خیلی قویی دارم. حتی توی خواب دیدن همیشه خواب هام عجیب و غریب هستند. انقدری تخیلم قویه که ۶ سالگی خواب ازدواج کردنمو دیدم :joy:

اولین علاقه زندگیم موسیقیه دومیش پول. اولین هدفم پوله چون توی این زمونه توی این کشور بدون پول علاقت فقط به درد سطل آشغال میخوره :grin: نهایت اینکه سازتو آتیش بزنی یه شبِ سردِ زمستونی رو بتونی توی خرابه صبح کنی.

از چه طریقی با پادپرس آشنا شدی؟

از طریق عماد @Emad_Mohammadpoor با پادپرس آشنا شدم فکر میکنم با موضوع سیستان یا بحث آب بود که با پادپرس آشنا شدم. عماد در حدی انرژی داشت که حاضر بود تا عملیاتی شدن همه پروژه های سیستان پیش بره اما بعدش فهمیدیم که اینجا فقط واسه حرف زدنه نه عمل کردن و حمایتی صورت نمیگیره از سازمانها😁

احساس اولیه قبل از ورود چی بود؟ بعد از ورود چه چیزی حس فعالیت رو در تو ایجاد کرد؟

فکر میکنم توی سوال قبل تا حدی بهش جواب دادم.
حس اولیه خیلی بزرگ و خوب بود و کاش اونجوری بود. اما چیزی که باعث شد هرروز به اینجا سر بزنم افرادی هستند که توی اجتماع دیده نمیشن و سرشون توی کار خودشونه و کسی گذرشون رو حس نمیکنه، اما اینجا خیلی فعال هستند. مشکل از جامعه ماست که این افراد نمیتونن با همه ارتباط برقرار کنن و جامعه گریز بشن.

خود من هم جامعه گریز هستم و سطح فرهنگی جامعه با سطح فرهنگ خودم ( به نظر خودم) رو خیلی متفاوت و فاصله دار مییینم به همین دلیل زیاد در اجتماع نیستم. از نظر ارتباطی با همه ارتباط میگیرم اما خب ظاهر کجا باطن کجا :grin:

اگر بخوای یک نفر رو به فعالیت در اینجا تشویق کنی، به چه چیزی اشاره میکنی؟

به پرسش و پاسخ اشاره میکنم همونطور که تاحالا بارها اشاره کردم به نظرم نقطه قوت پادپرس پرسش و پاسخشه.

چه بحثی بهترین حس رو در تو ایجاد کرده؟ این حس چی بوده؟

نمیدونم راستش :thinking: زیاد یادم نمیمونه این چیزا چون باعث میشن حافظه ام الکی پر بشه و ذهنم درگیر بمونه. زود یادم میره چه حسی داشتم :sweat_smile: بحث هایی که تابو باشه بیشتر نظرم رو جلب میکنه. موضوعات اجتماعی و آموزشی رو هم دوست دارم چون وظیفه هر جوان و بزرگسالیه که به جامعه و آموزش این جامعه فکر کنه و اهمیت بده.

با توجه به شناختی که پیدا کردی از افراد، غیر از تیم، دوس داری کدوم کاربر رو به بحث دعوت کنی؟

دوست ندارم کسی رو به بحثی دعوت کنم راستش. مگر اینکه با شناختی که ازش دارم مطمئن باشم روی موضوع بحث تسلط داره. وگرنه اگر میخواست مشارکت کنه مشارکت میکرد و نیازی به دعوت من نداشت. اینکه ممکنه ندیده باشه موضوع رو تا مشارکت کنه حرف درستیه اما راه حلِ دیده نشدن موضوع دعوت شدن نیست به نظرم :thinking:

مهمترین چالش ذهنی که دوس داری در پادپرس بهش بپردازی چیه؟

سوال انقدر عمیقه که نمیتونم بهش پاسخ درستی بدم و آدم رو سوق میده به سمت پاسخ سطحی دادن.
بیشتر دوست دارم فضا به سمت عملگرا شدن پیش بره و پادپرس با سازمان ها و ارگان ها وارد بحث و مذاکره بشه تا بتونه بیشتر مفید باشه.

اگر با استفاده از روباتیک بتوانید زنده بمانید اینکار را میکنید؟

اگر بخوای خلاقیت به خرج بدی و یک سئوال مطرح کنی تا هر پادپُرسی که این مصاحبه رو میخونه بهش جواب بده، اون سئوال چیه؟

۲۰ سال آینده، خودتون رو چطور می بینید؟ یکمی از چیزی که ۲۰ سال دیگه هستید بگید.

ممنونم بابت دعوتتون به مصاحبه امیدوارم که همیشه سالم و پیروز باشید.

12 پسندیده

فکر میکنم کسی نمیخواد به بیست سال دیگه فکر کنه :grin: من بیشتر روی این فکر میکنم که یک سال دیگه خودم و جامعه رو چطور می‌بینم.

برام جالب بود که حس جامعه‌گریزی داری چون به فعالیتهای خوبی که اینجا داری نمیخوره. البته خوب فکر میکنم می‌بینم که خود من هم تا حدی اینجوری هستم!

7 پسندیده

20 سال دیگه من تو ژاپن دارم زندگی می کنم. از نظر درونی هم فکر کنم همینم فقط یکم شاخ و برگهام بیشتر شده.

جلال المانی ها تو یه دوره ای ساز گرفتند دستشون و پولاشون و اتیش زدنند تا گرم بشن هم گرم شدند هم یه آهنگی زدند و دور هم بودند دیگه

9 پسندیده

آلمانی ها با ایرانی ها خیلی فرق دارن

2 پسندیده

ممنون از این مصاحبه جذاب

۲۰ سال آینده، پنجاه ساله شده‌ام. بیست سال‌مان بود که با دوستان قرار گذاشتیم در پنجاه سالگی همدیگر را در پارک لاله تهران ملاقات کنیم و ببینیم هر کسی به کجا رسیده. آن زمان من احتمالا به جای خاصی نرسیده‌ام. گیتارم را با خودم به پارک می‌برم و آهنگ Wish you were here را می‌نوازم. این آهنگ را خیلی خوب بلدم چون در تمام این سال‌ها آن را تمرین کرده‌ام.

در میانه آهنگ، تلفن همراه دوستم زنگ می‌زند. دخترش «نگار» است. بعضی از مردها اسم عشق قدیمی‌شان را که هرگز به او نرسیده‌اند بر روی دخترشان می‌گذارند. نگار که نقاش مطرحی شده‌ است از ما می‌خواهد به گالری‌اش در خیابان ایران‌شهر برویم. ما هم طبق سنت قدیمی‌مان پیاده‌روی را از بلوار کشاورز شروع می‌کنیم تا به خیابان طالقانی برسیم. اسم خیابان‌ را عوض کرده‌اند اما خیابان طالقانی برای ما همیشه طالقانی خواهد ماند.

در پنجاه سالگی احتمالا خسته‌تر از امروزم اما همچنان پیاده‌روی را دوست دارم. به گالری می‌رویم. هنر این زمانه را اصلا درک نمی‌کنم. البته هنر دوران جوانی را هم نمی‌فهمیدم چه برسد به امروز که همه چیز خیلی پرت و پلا شده است. به کافه‌ای در همان حوالی می‌رویم و چای سیاه با هل و دارچین می‌نوشیم.

10 پسندیده

مصاحبه‌ی باحالی بود. :heart_eyes:

بیست سال آینده من همچنان در کلاس درس دارم آموزش میدم.
اون موقع 25 ساااال سابقه دارم. الان وقتی با معلمانی با این سابقه‌ی کاری صحبت می‌کنم، درنظرم خیلی باشکوه و عظمت به نظر می‌رسن، با خودم فکر می‌کنم خدایا چقدررر این‌ها حرف برای گفتن دارن و چقدر چیز یاد گرفتن.
من البته دو سال متوالی پایه چهارم تدریس کردم، سال دوم زمین تا آسمون تدریسم متفاوت بود. آخر سال تمام حوزه‌هایی که احساس کردم نیاز به بازبینی دارم، رو یادداشت کردم و سال بعد تلاش کردم بهتر باشم.
به همین خاطر احساس می‌کنم کسانی که چندین سال یک پایه را تدریس می‌کنن چقدر باید عالی باشن. البته خب اگر توسعه شعلی براشون مهم باشه

8 پسندیده

مصاحبه جالبی بود بیست ساله دیگه رو بهش فکر نمیکنم شاید زنده باشم شاید نه فکر لحظه حال و لذت بردن از اونم …

3 پسندیده

20 سال دیگه شدم دکتری و تخصصم رو گرفتم.20 سال دیگه یه دختری هستم که کشاورزی رو به صورت پیشرفته و سرمایه گذاری در کشاورزی رو حرفه ای انجام میده با حدقل مصرف های انرژی.20 سال دیگه اخلاقم بهتر شده وکتابم چاپ شده و به فروش رسیده.علاوه بر ایرانگردی تمام،به دوستم در المان و کانادا سر زدم.و کشورای مورد علاقمو دیدم مثل کشورای آمریکای جنوبی و بالکان و افریقای شمالی.

آره نهایت تفاوت وجود داره.ما هیچوقت خواسته هامون رو برای همدیگه خرج نمیکنیم یا با همدیگه.مغرورانه پیش میتازیم و بهم کمک نمیکنم حتی اگر مجازی باشه .

اره منم بی نهایت از اینکار لذت میبرم اگر واقعی بشه.

5 پسندیده