مطالبهگری یکی از راههایی هست که میتونه یه ملت رو به خواستههاش برسونه! به نظر شما در شرایط فعلی ایران چه مطالبههای خوب و بدی مطرح میشه؟ و به چه دلیل خوب یا بد هستن؟ روش درست یا غلط مطالبه از نظر شما چیه؟
مثلا پیگیری مالیات بر مسکنهای خالی، حضور خانمها در استادیوم، حقوق بازنشستهها، پیگیری پروندههای اختلاس، مسائل محیط زیست، بیکاری!
چرا برخی از این مطالبههای کاملا منطقی برای کسانی که پیگیرش بودن به زندان و پیگرد قانونی ختم میشه! چی رو بلد نیستیم؟ چطوری میشه مطالبه رو با دردسر کمتری جلو برد؟ کجای کارمون میلنگه که خواستههای مشترکمون سالهاست که براورده نشده؟
فعلاً با ذکر تجربیات شخصیم سعی میکنم منظورم رو از مطالبه گری مشخص کنم: اول باید مطالبه گریِ حقوق فردی رو بلد باشیم تا از به هم پیوستن این "فرد"ها بتونیم مطالبات اجتماعی رو درخواست کنیم. به عنوان مثال به عنوان یک سرباز حق منه که بتونم، از مرخصی پس از طی یک دوره زمانی مشخص، استفاده کنم. منتها چون فرماندهها معمولاً به روشهای مختلف جاهای دیگه ای، منافعی رو به سربازها میدن(مثلاٌ درنظر نگرفتن خطاهایی مثل گوشی و…)، معمولاً سعی به تعویق انداختن این حق میکنن. به عنوان کسی که میخواد حقشو مطالبه کنه، باید بتونم این حق رو از سایر منافعی که شاملم میشم، متمایز کنم. این تمایز ایجاد کردن نیازمند زمان مناسب(منظور زمانی که کمترین محدودیتها وجود دارند) و مهمتر از همه شناخت مناسب از روحیات فرماندهمونه. باید بتونم در فرصت مناسب با مدل اصولی مطرح کردن این موضوع حق خودمو مطالبه کنم.(معمولاً در مطالبات فردی، افراد ناخودآگاه موضوع رو شخصی میکنن. چرا به فلانی مرخصی دادی به من نمیدی؟ اون آشنا داره و…).این نمونه ای از یک مطالبه کاملاً شخصی بود.
از این قسمت استفاده میکنم و این رو عنوان میکنم که وقتی اکثر ما از نظر فردی مطالبه گر مناسبی نیستم، پس احتمالاً وقتی به صورت جمعی هم میخواهیم چیزی را مطالبه کنیم با مشکل برمیخوریم. مثلاً در همین موضوع سربازی یادمه در دوره آموزشی وقتی بچههای گروهان قصد تغییر ارشد گروهان رو داشتند، نامهای نوشتند و همه زیر اون رو امضا کردن. در این نامه ساده ترین آداب نظامی رو هم رعایت نکرده بودند. درنهایت این نامه منجر به تنبیه همه گروهان شد. و تنها تغییری هم که بوجود اومد حذف دو نفر ارشد دیگرو اضافه شدن یک ارشد جدید برای تلطیف ماجرا بود. در واقع دستاورد جمعی صفر! و این رو هم اضافه کنید که این رفتار بازی گونه تا انتهای دوره وجود داشت.
- برای مطالبهگری نیاز به یک گروه اولیه که حول این موضوع دانش و آگاهی لازم رو دارند وجود داره.
خوب سئوال پیچیدگیهای خیلی زیادی داره. من تقسیم میکنم سئوال رو به چند بخش مجزا:
-
آیا مطالبهگری معنی داره به شکل کلی؟
-
آیا هر چیزی رو میشه مطالبه کرد؟
-
مطالبهگری تفاوتی با جنگ بر سر سهم اجتماعی داره؟
-
و در نهایت، آیا روشهای مناسب مطالبهگری وجود داره؟
مطالبهگری به شکل کلی، به معنی درخواستی اجتماعی هست که حداقل برای بخشی از اجتماع به شکل یک نیاز مطرحه. این اصل رو باید پذیرفت و براساس این اصل، صرفا تمایلات فردی نمیتونه در زمرهی مطالبهگری بگنجه. البته منظورم از تمایلات فردی نیازهای فردی که به شکل عمومی همه روی اون توافق دارن نیست، بلکه منظورم تمایلاتی هست که برای مختص به یک فرد هست.
آیا این اساسا معنی داره؟ بله تمام داستان زندگی اجتماعی از همین میاد. مشکل اینه که ما به عنوان جامعه فراموش کردیم که این روند یک روند همیشگی هست و باید همیشه با این فرآیند حواسمون به جامعه باشه. در واقع برعکس اینکه یک روز پا بشیم و فکر کنیم الان باید یک کاری برای جامعه انجام بدیم، همیشه باید قسمتی از ذهن و انرژی افراد به این اختصاص داشته باشه.
بدون ارزش قائل شدن (به شکل مناسب و جمعی) برای جامعه، نمیشه انتظار داشت که ساختار جامعه به همون شکل ادامه پیدا کنه. در واقع به جامعه انسانی باید نگرشی براساس حیات انسانی داشته باشه که نیازهایی داره و در عوض نیازهایی رو تامین میکنه، نه اینکه فکر کنیم سنگی هست که در طول زمان مستقل از هر رفتاری به بودن خودش ادامه میده.
آیا هر چیزی رو میشه مطالبه کرد؟ این مهمترین چالش مطالبهگری مستقل از طرز تفکر اجتماع هست. آیا میشه هر چیزی رو مطالبه کرد حتی به شکل نیاز اجتماعی؟ به نطرم خیر! داستان اینه که وقتی جامعه شکل میگیره، انتخابهایی از بین اشکال مختلف ساختارهای درهمتنیده اتفاق میوفته. این انتخابها بهتون میگن که شما باید از بعضی مسائل کاملا عبور کنین، چون با ساختار کلی نمیسازه. مسئله مطالبه، ممکنه به شکل مستقل هیچ ایرادی نداشته باشه، ولی در ساختار ناسازگاری ایجاد کنه. هر چیزی که به سازگاری اجتماع احترام بزاره، میتونه قابلیت مطالبهگری رو داشته باشه ولی بسیار سخت، پیچیده و حرفهای هست که تشخیص بدیم آیا پَک اجتماع با مطالبه جدید سازگار هست یا نه.
نکته دوم در این بحث، میزان تغییری هست که مطالبه در اجتماع ایجاد میکنه. هر تغییری هزینهای داره که براساس شدت اون ممکنه بسیار گران تمام بشه. انتطار تغییرات شدید در جامعه، انتظاری نیست که به راحتی مورد پذیرش قرار بگیره. بسیاری از خواستههای عمومی که در ایران مطرح میشه در این دسته قرار میگیرن.
دلیل این خواستههای برپایه تغییرات شدید چیه؟ ما خودمون رو با جاهایی با روند رشد متفاوت مقایسه میکنیم و به این نتیجه میرسیم که باید تغییرات شدیدی ایجاد کنیم. تغییرات اجتماعی مثل رشد یک فرد هست، اگر به تدریج اتفاق نیوفته و به درستی جا نیوفته، نتایجی بسیار متفاوت خواهد داشت. جامعه ما اتفاقا تجربه این نتایج معکوس رو داشته و بد نیست به گذشته از این زاویه نگاه کنیم.
آیا مطالبهگری تفاوتی با جنگ بر سر سهم اجتماعی داره؟ به طور کلی خیر! مطالبهگری معمولا بر سر راهی برای حل یک مسئله هست. این مسئله روشهای حل متفاوتی داره که برای هر دسته در اجتماع منافع و مضراتی داره. معمولا جنگی آرام و دمکراتیک بر سر انتخاب روش وجود داره که ما به جای نبردهای گذشته اون رو جایگزین کردیم.
این تقابل میتونه به شکست یک گروه، پیروزی گروه دیگه یا تعادلی نسبی منجر بشه. نتیجه به عوامل زیادی از جمله رشد روندهای اجتماعی، تجربه اجتماعی از هزینه تقابل، توان تعامل و چانهزنی بستگی داره. متاسفانه امکان رسیدن به تعادل در تقابلهای اجتماعی در ایران در حال حاضر بسیار اندک هست، چون هیچکدام از عوامل موثر در رسیدن به این تعادل در فرهنگ و اجتماعی وجود نداره.
در نهایت: آیا روشهای مطالبهگری در اجتماع از قبل پیشبینی نشده؟ چرا نشده! ساختارهای اجتماع حتی در ایران جاهایی داره که به شکل دمکراتیک میتونه این مطالبهها رو پیش ببره. از نمایندگان گرفته تا شوراهای مختلف میتونن در این ساختار سهیم باشن. منتها داستان اینه که این ساختارها از بس بدون استفاده باقی موندن و توجهی به اونها نشده که خشکیدن. در ضمن، جامعه به میزان زیادی درکی از رقابت اجتماعی نداره. وقتی گروهی در این ساختار به موفقیت نمیرسه، شروع میکنه به انتقاد از اون و تلاش برای تغییر اون. به عبارت سادهتر ما وقتی معتقدیم که ساختاری درست کار میکنه که براساس میل و مطالبه ما رفتار کنه نه براساس مطالبه جمعی که ممکنه متفاوت باشه.
میشه سئوال پرسید که مطالبهگرها چه در ایران و چه در جاهای دیگه، چه اهدافی دارن؟ من فکر میکنم که سه دسته عمومی قابل تشخیص هستن:
-
بزرگترین دسته که اکثر افراد در اون قرار دارن، افرادی هستن که مطالبه رو به عنوان یک هویت میپذیرن. یعنی اصل مطالبه خیلی مهم نیست، بیشتر بودنِ در یک حرکت اجتماعی به عنوان برچسب و شوآف مهمه. میشه این رو در ناآگاهی عمیق اکثریت از خود مطالبه، نتایج اون و مسیرهای رسیدن به اون دید.
-
بخشی به نسبت قابل توجه از افراد در مطالبه، سودی میبینن که در وضع موجود نمیبینن. یعنی سود وضعیت جدید اهمیت داره و نه خود اثرات مطالبه. اگر سود به نحوی تامین بشه یا هزینه مطالبه بالا بره، اکثر این افراد از مسیر خارج میشن.
-
و البته درصدی بسیار کم هم هستن که افق دید بالایی دارن. این درصد رو باید از انعطاف، صبوری و تداوم به همراه نگاه به تعادل به جای اصرار بر تقابل، شناخت.
با این توضیحات میشه به این جواب داد که چرا واکنش به هر نوع مطالبهای شدید شده؟ داستان برمیگرده به روندی که در تقابل در پیش گرفته شده. واکنش امروز ساختار به یک مطالبه، ناشی از امتداد واکنشها به مجموعهای از فرآیندهاست و این مشکل رو پیچیده کرده. در همین راستا هم، مطالبهگرها پشت هر مطالبهای جمع میشن تا در واقع به مسیری که در مرحله قبل بسته شده ادامه بدن. به نظرم این تلنبار شدن نیروها، هر بار تقابل رو شدیدتر میکنه و برخوردهای دو طرف رو، مستقل از عنوان، سختتر میکنه.
یه چیزی که سالها پیش توجهم رو به خودش جلب کرده بود، راهپیماییهایی بود که در امریکا جهت اعتراض به اقدامات تبعیضآمیز پلیس علیه سیاهپوستها انجام میشد. در اون راهپیماییها میدیدم که بخش قابل توجه (اگر نگم اکثریت) شرکتکنندهها، سفیدپوست بودند!
آیا ما در ایران مطالبهای که بین همهمون به این شکل مشترک باشه داریم؟
فکر میکنم به طور کلی مدل ذهنی ما این طور باشه که مشکلات ِ دیگران، مشکلات ِ دیگرانه! و دلیلی نداره که ما براش هزینه بدیم.
نکاتی که در این مورد به ذهن من میرسه اینها هست:
-
عدم وجود تشکیلات یا عدم شناسایی تشکیلات مناسب برای رسیدگی و یا دنبال کردن برخی مطالبات.
-
عدم توجه به تخصص و اصولی پرداختن به مطالبات و آن چه می خواهیم به ان برسیم. و این میشه که خیلی جاها ممکنه به لحاظ کارشناسی مطالبه ای مطرح بشه اما ممکنه یه باند قدرت یا گروه های متعصب، قدرت یا صدای برتر رو داشته باشن. (منظور اینه که کارشناسان به نتیجه برسن و مطالبه بعد از اون درسطح گروه های مردمی به نتیجه برسه).
-
عدم شناسایی گروه هایی که از این مطالبه ممکن هست منتفع بشن یا ضرری بهشون برسه و در نتیجه مقاومت به تغییر پیش میاد.
-
نبود ارتباط و گفتگو بین حاکمیت و مطالبه کنندگان و تعارض منافع بین این دو.
-
توجیه نشدن بدنه اجتماع توسط مطالبه گران. (مثلا مطالبه عدم کشت محصولات آب بر در مناطق کم آب یا مطالبه مالیات بر مصرف کیسه های پلاستیکی و موضوعات با رنگ و بوی سیاسی).
این موضوع به صورت خود کار بعد از 2 روز بعد از آخرین پاسخ بسته شد. پاسخ جدید دیگر مجاز نیست.