مدیرم قبلا بهم گفته بود که بزرگترین درس زندگیش اعتماد نکردن به دیگرانه، اینکه دو روز پیش بهم گفته فقط به تو یکمی اعتماد دارم قابل باوره یا خواسته خرم کنه؟
قواعد اجتماعی و ایجاد صمیمیت با اعتماد شکل میگیره اگر اعتمادی نبود تعاملی هم نبود. مدیرتون حرف خودش متناقضه
آره والا ولی حرفش برام جالب بود
من فکر میکنم در جامعهای که لیاقت و کفایت شرط موفقیت نیست، خیلی وقتها آدمها توی ذهنشون دنبال این هستن که «چرا موفق شدن؟» نمیخوان باور کنن از راههای غلط و نامناسب به موفقیت رسیدن، به همین خاطر فلسفههای عجیبی میسازن که خودمتناقض و پر از ابهام هست.
عدم اعتماد، بدترین درسی هست که میشه به یک انسان در اجتماع داد و غمانگیزه که خیلیها با افتخار از این به عنوان رمز موفقیت یاد میکنن. عدم اعتماد یعنی فروریختن اجتماع، در مملکتی که این باور وجود داشته باشه که این خاصیت رمز موفقیت هست، یعنی جامعه فروریخته و هر فرد موفقی در فروریختن بیشتر اون تاثیرگذاره.
اعتماد بیش از حد و نامعقول، حرف دیگهایه. اعتماد یک خاصیتی هست که بهتره در طول زمان و با تعامل رشد کنه یا تعدیل بشه. با ایجاد بدبینی صرفا محیطی ساخته میشه که آدمها دنبال بهانهای هستن تا اعتماد خودشون رو از دیگران سلب کنن و بقیه رو به سوء استفاده متهم کنن.
به نظرم این مدیر باید هم از نظر مهارتهای شغلی، هم از نظر روانشناسی تحت بازپروری مناسب قرار بگیره چون بودن این افراد در سطح مدیریت جامعه بسیار خطرناکه. شما هم بهتره احتیاط کنین چون به همون اندازه که فلسفه پرابهام برای دیگران میسازه، در زمانی میتونه برای ضربه زدن به شما هم فلسفه عجیبی از خودش بسازه.
همممممممممممممممممم عجیب و کامل ممنونم